صداوسیما آسیبشناسی کرد یا با نفرت عمومی همراه شد؟

روزنامه وقایع اتفاقیه درباره نوع مواجهه صداوسیما با پرونده قتل «بنیتا» نوشت: از چشمهای پفکرده و صدایی که دیگر نای دادزدن هم ندارد، پیداست که همپای خانواده بنیتا، غصه خورده و اشک ریخته. . دوربین که روی صورتش میایستد، صدایش بلندتر میشود و خطوط چهره عمیقتر… «فقط اعدام! باید بیارنشون جلوی چشم مردم همین محله، یه هفته بهشون تشنگی و گرسنگی بِدن، زجر کشیدنشون رو ببینیم.»
در میان چشمهای خشمگین و گریان مردم محله مشیریه دوربین صداوسیما به سمت دیگر میچرخد. کمی آنطرفتر زنی ایستاده که میگوید مادر دو فرزند است. «باید جلوی چشم پدر و مادراشون زجر بکشن؛ همونجوری که داغ به دل این خونواده گذاشتن، باید داغشون به دل خونوادههاشون بمونه.» دوربین میچرخد و باز هم نشاندادن درهای زنگزده خانهای در محله مشیریه که این روزها سوگوار فاجعه قتل یک کودک است. اینها اولین تصاویری است که رسانه ملی از حضور مردم خشمگین و سوگوار در مقابل در منزل بنیتا منتشر میکند؛ نمایش خشم، انزجار و نفرت مردم از وقوع حادثهای که شنیدنش قلب هر انسانی را به درد میآورد، تمام آن چیزی است که تلویزیون ایران به مخاطبان خود عرضه میکند. هدف از پخش چنین تصاویری که احساسات جمعی را بهصورت یکسویه تحتتأثیر قرار میدهد البته مشخص است. مردمی که در روستاها و شهرهای مختلف ایران همچنان پای ثابت برنامههای شبکههای سراسری تلویزیون ملی ایران هستند با دیدن این تصاویر نوک پیکان نفرت و خشم خود را به سمت یک نفر، یک باند، یک شهروند و… نشانه میروند و با این استراتژی مسبب تمام اتفاقاتی که ساختار اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه ایران در بهوجودآمدن آن نقش دارند، فرد یا افرادی تلقی میشوند که بعد از تهنشینشدن این هیجانات احساسی، شاید سالها بعد از آنها با نام قربانیان یک جامعه آسیبپذیر یاد شود.
واکنش رسانهها به وقایع تلخ اجتماعی
مروری بر عملکرد چند هفته اخیر رسانه ملی در پوشش اخبار و گزارشهای مربوط به دو واقعه مهم و تاثربرانگیز اجتماعی نشان میدهد، این رسانه به شکلی شاید ناآگاهانه درصدد ترویج و الگوسازی فرهنگی است که در آن خشونت بهعنوان امری که انتزاعی تقدیس میشود و آسیبهای اجتماعی بدون درنظرگرفتن زمینههای اجتماعی وقوع آن، مورد بررسی و نمایش در انظار عمومی قرار میگیرند؛ رویکردی که در سایر رسانههای دیداری و شنیداری از قبیل سایتها و خبرگزاریهای رسمی نیز با اندکی تعدیل قابلمشاهده بود. این در حالی است که به اذعان بسیاری از کارشناسان مسائل اجتماعی، سخنگفتن درباره هر پدیدهای بیش از آنکه جنبه فردی داشته باشد، مستلزم شناخت زمینهها و عوامل اجتماعی است که در بهوجودآمدن آن نقش داشتهاند. در ماجرای کودکآزاری و بهقتلرسیدن آتنا، کودک هفتساله پارسآبادی، آنچه از سوی شبکههای اجتماعی و رسانه ملی نشان داده شد، موج خشم و نفرتی بود که توسط مردم غمگین و سوگوار پارسآباد مغان در اعتراض به قتل فاجعه بار یک کودک ایجاد شد؛ واکنشی که با توجه به عدم آموزش حقوق شهروندی و خاستگاه فرهنگی ابراز احساسات ایرانیان در مواجهه با وقایع تلخ و حوادث فجیع اجتماعی قابل انتظار است. دراینمیان اگر از سهم شبکههای اجتماعی که رسالت اصلیشان پخش خبر «بدون دروازهبانی» آن است، بگذریم، واکنش رسانه ملی که به استناد آمارها همچنان بخشی از مناطق شهری و روستایی را در زمره مخاطبان خود قرار داده، قابل تأمل است. این رسانه بدون آنکه به زمینههای اجتماعی وقوع این اتفاق در منطقه مرزی پارسآباد بپردازد، با پخش گزارشی پرسوزوگداز که سرشار از نواهای سوزناک آذری بود به روایت یکسویهای از قتل آتنا پرداخت. در این گزارش خبری، ماجرای آزار این کودک در حاشیه قرار گرفت و به آن پرداخته نشد. هیچکدام از اهالی منطقه و مسئولان شهری به اهمال و کوتاهیهای انجامشده در امر آموزش کودکان در مواجهه با تعرض جنسی اشاره نکردند و آنچه در مقابل چشم بیننده نشان داده شد، فقط روایت دردناکی از قتل آتنا، شیوه پیداکردن جسد این کودک و خشم و بغض مردمی بود که خواستار اشد مجازات برای قاتل بودند؛ درست مانند اتفاقی که برای بنیتای هشت ماهه افتاد. رسانه ملی در چند روز گذشته و پس از کشف جسد بنیتا، با حضور در محله مشیریه، خشم و نفرت مردم از متهمان قتل این کودک را به نمایش گذاشت تا نشان دهد، اساسا علاقهای به رمزگشایی از علت بروز چنین وقایعی در سطح جامعه ندارد. رسانهای که مدتهاست سواد رسانهای مخاطبان را دستکم میگیرد و بدون درنظرگرفتن اخلاق رسانهای که «بررسی ابعاد مختلف در تحلیل و تفسیر خبر» یکی از ملزومات آن است، به پخش صحنههایی میپردازد که علاوهبر ایجاد اختلال در روند دادرسی عادلانه در پیگیری موضوع، به اعتقاد برخی کارشناسان، ظن ترویج خشونت اجتماعی را از سوی رسانه ملی تقویت کند. با بازنمایی وقایع اجتماعی، آنچنان که میل رسانه ملی است، زمینههای برهمزننده نظم اجتماعی به تقابل احساسی «مردم علیه مردم» تقلیل مییابد.
وقتی «اخلاق» قربانی مِیل رسانهای میشود
درشرایطیکه شبکههای اجتماعی، گوی سبقت را از سایتها و خبرگزاریها در انتشار خبر و تصاویر ربودهاند، تنها بستری که رسانههای دیداری، شنیداری و نوشتاری میتوانند به کمک آن مشروعیت خود را به رخ این شبکهها بکشند، حفظ اخلاق رسانهای است. اخلاق رسانهای، زمینههای گوناگونی را در بر میگیرد که یکی از آنها شیوه تحلیل و تفسیر خبر است. رسانههای تصویری همانطور که امکان بهنمایشگذاشتن زوایای دیدهنشده از یک ماجرا را دارند، این توانایی را نیز دارند که با بهنمایشگذاشتن احساسات جمعی، به شیوه یکسویه به ترویج خشم و نفرت در جامعه کمک کنند. در پوشش خبری ماجرای آتنا و بنیتا آنچه توسط رسانه ملی دیده نشد، محرومیت حاشیهنشینان شهری از دسترسی به امکانات اقتصادی متوازن، نبود ساختار آموزشی و قانونی کارآمد برای مراقبت از کودکان، رشد بزهکاری در مناطق مرزی و همچنین مناطق در معرض آسیب شهری و بهاصطلاح جرمخیزشدن این مناطق بود. پدر آتنا یک دستفروش ساده بود؛ دستفروشی که شاید خیلی وقتها فرصت دیدن فرزندش را در خانه نداشت و اغلب اوقات این آتنا بود که برای دیدن پدر به کنار خیابان میآمد و در کنار بساط دستفروش او حاضر میشد. در هیچکدام از گزارشهای پخششده از صداوسیمای جمهوری اسلامی، به وضعیت نامساعد معیشتی بخش اعظمی از مردم پارسآباد مغان که سالها قبل یک منطقه نسبتا بزرگ اقتصادی بود و بعد به علت رکود صنعتی، مردمان زیادی را درگیر بحران بیکاری کرد، اشاره نشد. در هیچکدام از این گزارشها به این چالش اساسی که بحران کودکآزاری در جامعه ایران بحرانی خاموش اما جدی است، اشاره نشد. در هیچکدام از این گزارشها به منطقه مشیریه، یکی از مناطق جنوبی و محروم شهر تهران که به دلیل نامساعدبودن زمینههای اقتصادی و فرهنگی تعداد زیادی از شهروندان و جوانان شهر تهران را درگیر جرائمی همچون سرقت، قاچاق موادمخدر و اعمال مجرمانه دیگر کرده، اشارهای نشده است. دراینمیان رسانه ملی بیتوجه به گستردهشدن شکافهای طبقاتی میان بالا و پایینشهر که نتیجه آن «ظلم مردم به مردم» و گستردهشدن چرخه خشونت و اعمال سلطه در جامعه است، به نمایش تصاویری اکتفا میکند که محصول و نتیجه سیاستگذاریهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است.
خشم تلنبارشده مردم از فجایعی که برای ستایش، آتنا و بنیتا، شهروندان و کودکان این سرزمین اتفاق افتاد، نشاندهنده محرومیتهایی است که بخشی از جامعه ایران سالهاست شبانهروز با آن زندگی میکند و یکبار در قامت رنگرزی با تمایلات جنسی نابهنجار، یکبار در قامت سارقی که برای خریدن جیره موادمخدر روزانهاش لنگ پول است و به سرقت ماشین روی میآورد و بار دیگر در قامت کودکی که به دلیل حاشیهنشینی و نبود ساختار آموزشی کارآمد برای طی دوران بلوغ، در حاشیه ورامین یک کودک دیگر را بعد از تجاوز با اسید از بین میبرد، ظاهر میشود. در چنین ساختاری حداقل انتظار این است به جای روایت پیشپاافتاده «آنچه اتفاق افتاده است»، به «بررسی همه آنچه باعث بهوجودآمدن چنین فجایعی شده»، بپردازیم.
انتهای پیام




