سه خاطره از آیت الله طالقانی
«رضا بابایی» پژوهشگر فرهنگی، در یادداشتی تلگرامی سه خاطره از آیت الله طالقانی نوشته است که در پی میآید:
چند سال پیش، با دو رفیق شفیق، به گلیرد، زادگاه آیت الله طالقانی رفتیم. یکی از ما سه نفر، کتابی دربارۀ آیت الله طالقانی نوشته بود و برای تحقیق بیشتر دربارۀ ایشان، قصد داشت با مردم روستا و اهالی طالقان گفتوگو کند. از میان دیدهها و شنیدهها در آن سفر، سه خاطره برای من جالبتر بود:
1. کسی میگفت: آقای طالقانی وقتی به ما میرسید، تنها دربارۀ کار و بار ما پرسوجو میکرد. مثلا با چوپان دربارۀ گاو و گوسفند و دامداری حرف میزد، با کشاورز دربارۀ کشاورزی، با معلم دربارۀ درس و کتاب و دانشآموزان و با مهندس دربارۀ علم و صنعت.
2. یکی از اهالی روستا میگفت: از پدرم شنیدم که روزی یکی از روحانیان مشهور منطقه به آیت الله طالقانی گفته بود که شما چرا مردم را امر به معروف و نهی از منکر نمیکنید. ایشان پرسیدند: مثلا چه باید بکنم؟ گفت: مثلا شما هیچ اهتمامی برای جمع کردن مردم در مسجد ندارید. اگر دوست ندارید برای مردم سخنرانی کنید، اقلا برای نماز جماعت دعوتشان کنید. آیت الله طالقانی به آن روحانی مشهور گفته بود: به عمل کار برآید، به سخندانی نیست. من هر نیمهشب در این هوای سرد زمستان، فانوسبهدست تا سرِ چشمه میروم و وضو میگیرم. بعد هم آهسته و قدمزنان به سوی مسجد میروم که نمازم را بخوانم. اگر این کار من، کسی را به نماز و مسجد دعوت نکند، از سخنرانی و تبلیغ و داد و فریاد هم کاری برنمیآید. (زمستانهای طالقان، بسیار سرد و طولانی است و چشمۀ آب سرد گلیرد هم تقریبا در بیرون از روستا است)
3. یکی از اهالی گلیرد از پیران روستا نقل میکرد: روزی طالقانی جوان را دیدیم که با عدهای از مردم به سمت کوه مقابل روستا میرود. بالای کوه، مزار جدّ ایشان(معروف به سیدآقا) بود که مردم برای زیارت به آنجا میرفتند. آقای طالقانی وقتی به مزار رسید، با کلنگی که با خود آورده بود، شروع کرد به خراب کردن بنایی که مردم روی قبر ایشان ساخته بودند. ظهر هم در مسجد روستا سخنرانی کرد و گفت: من دیدم که کار مردم شده است نذر و نیاز به مزار سیدآقا! او هم انسانی بود مانند شما. گیرم علم و تقوای بیشتری داشت. اینها باعث نمیشود که شما بروید آنجا، نخ و پارچه گره بزنید.
انتهای پیام