گذار از ایدئولوژی به اکولوژی
«مهرداد ابوطالبی اصفهانی» در یادداشت ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «گذار از ایدئولوژی به اکولوژی» نوشت:
حیوان ناطق، حیوان سیاسی، حیوان ابزار ساز، اشرف مخلوقات و بسیاری عبارات این چنین دیگر تعریفهایی است که هرکسی از ظن خود بر این موجود دوپای راست قامت که انسان نام دارد گذاشته است. انسان حقیقتاً و البته تا آنجایی که اکنون میدانیم صاحب پیچیدهترین زبانها در بین سایر موجودات، گستردهترین و پیچیدهترین نظامهای اجتماعی و سیاسی و همچنین پیچیدهترین و احتمالاً کارآمدترین زبانها در بین سایر موجودات است. اما دلیل تمام این پیچیدگیها چیست؟
به ادعای بسیاری از محققین انسان تنها موجودی است که به خود و محیط اطرافش میاندیشد و تنها موجودی است که مرگ آگاه است، یعنی میداند که میمیرد و از این رو همواره بیم آینده را دارد. و البته تنها موجودی است که میتواند به هر آنچه که وجود ندارد و یا هرگز ندیده است فکر کند، تخیل بورزد و داستان بسازد.
انسان هوشمند آنگاه که به خود و محیط پیرامونش مینگرد خود را میان کورانی از حوادث و و قایع طبیعی و انسانی میبیند که هیچ توضیحی برای آنها در دست ندارد و این غیر قابل پیش بینی بودن وقایع اطراف حس نا امنی در او ایجاد میکند و اینجاست که به عقیده من انسان دست به کار بزرگترین اختراعش میشود – فرهنگها و ایدئولوژیها – داستانهایی همه کس پسند برای توضیح چیستی و چگونگی وقایع و حوادث اطراف. انسان میکوشد تا هرچه بیشتر جهان پیرامون خود را قابل پیشبینیتر و پس از آن قابل کنترلتر کند.
قرن بیستم بدون شک اوج این توهم همگانی ست. توهمات نژادی نازیها، فرمول خودساخته از آغاز تا پایان تاریخ و توهم جامعه بدون طبقهی چپها، جهان بدون نزاع و بدون جنگ لیبرالها و البته گنجاندن همه چیز در بازار و سپردن آن به دستان نامرئی آدام اسمیت توسط کاپیتالیستها.
پیشرفت تکنولوژیها و صنعتی شدن ابزارها تیغی بود در کف زنگیان مست و متوهم قرن بیستم و این دیوانگی دسته جمعی تا آنجا پیش رفت که دیگر نمیخواستند با فرمولها و ایدئولوژیها جهان را توضیح دهند، بلکه میخواستند جهان را به ایدئولوژیهایشان تبدیل کنند.
دو قدرت بزرگتر از لحاظ صنعتی آنقدر بمب اتم ساختند که هر یک به تنهایی میتوانستند چند بار کره زمین را نابود کنند. چه توانایی احمقانهای!
قبل از جنگ جهانی اول آمریکاییها در دشت بزرگ آمریکا به شوق خودکفا شدن در تولید غلات آنقدر غلات کشت کردند تا موفق شدند نام خود را به عنوان بزرگترین تولید کننده گندم و ذرت جهان مطرح کنند. البته این تنها موفقیت این جاه طلبی احمقانه نبود، ده سال بعد در دهه 1930 زمینهای دشت آمریکا به دلیل کشت بی رویه خالی از رطوبت و مواد مغذی شده بود و این بار نوبت به ثبت افتخار بزرگترین طوفان شن و غبار جهان بود که موجب مرگ هزاران نفر از همان ساکنان محل شد و یک سوم جمعیت دشت مرکزی آمریکا را مجبور به مهاجرت به مناطق دیگر کرد.
در سال 1958 مائو رهبر حزب کمونیست و نسخه چینی استالین با بررسی گزارش دفاتر حزبی در سراسر کشور به ابن نتیجه رسید که کنجشکها در حال غارت و از بین بردن ثمره کار و تلاش ملت قهرمان چین هستند. مائو در ادامه سیاست “یک گام بزرگ به جلو” علیه تمام کنجشکهای کشور اعلان جنگ کرد. گنجشکها را هم در کنار موشها و پشهها و مگسها دشمنان ملت معرفی کرد و دستور داد باید به طور کامل نابود شوند. ارتش، کشاورزان، تودههای مردم و حتی نظام آموزش و پرورش علیه این دشمنان ملت به پا خاستند. ارتش به سمت گنجشکها شلیک میکرد و با نواختن بر طبلهای بزرگ مانع فرود آمدن گنجشکها میشد تا در آسمان از خستگی بمیرند و سقوط کنند. کشاورزان لانههای گنجشکها را خراب میکردند و تخمهایشان را میشکستند. دانش اموزان در مدارس مکلف شده بودند تا هریک به تعداد معینی در روز گنجشک شکار کنند و انان را به مدرسه تحویل دهند.
گنجشکهای به هلاکت رسیده باید به دفاتر محلی حزب تحویل میشدند. آمار تلفات دشمن پس از شمارش فی الفور به پناهگاه مائو در شهر ممنوعه ارسال میشد. نتایج بسیار امیدوار کننده بود. تنها در روز اول مردم شانگهای حدود 200 هزار گنجشک را تحویل دفتر حزب دادند و در عرض یک سال گنجشکها با تحمل تلفات حدود یک میلیون کشته شکست خوردند و منقرض شدند. این یک پیروزی بزرگ برای مائو و ملت بود. کمونیستها توانسته بودند یکی از بزرگترین دشمنان ملت را نابود و منقرض سازند. اما این پایان راه نبود.
دو سال بعد معلوم شد گنجشکها علاوه بر غلات از حشرات نیز تغذیه میکردهاند. سال 1960 سیل ویرانگر ملخها بود که به مزارع روان میشد. در بررسیهای بعدی کمیتههای حزبی، گنجشکها بخشوده شدند و ملخها و ساسها جای آنها را در لیست دشمنان گرفتند و تا سالها واردات عمدهی چین از روسیه گنجشک زنده بود تا با شکار حشرات تعادل را به محیط زیست برگرداند. سالهای 1959 تا 1962 در چین به سالهای تلخ معروفند. در خلال این سالها به دلیل هجوم گستردهی حشرات و آفات به مزارع بین 20 تا 43 میلیون نفر در چین از گرسنگی مردند.
در سال 1914 یک ناسیونالیست 18 سالهی صرب در بوسنی شاهزاده اتریش را کشت. اتریش به صربستان اولتیماتوم جنگی داد، روسیه چون متحد صربستان بود آماده جنگ شد، این کار روسیه آلمان را نگران کرد، آلمان از فرط نگرانی به متحد روسیه یعنی فرانسه حمله کرد. در مسیر حمله باید از بلژیک میگذشت و بلژیک متحد بریتانیا بود. بریتانیا از این اتفاق عصبانی شد و به آلمان اعلام جنگ کرد و اینگونه جنگ جهانی اول آغاز شد. البته مدتی بعد آمریکا هم از راه رسید. جنگجویان در این جنگ که به نبرد سنگرها معروف شد هرجا را که دستشان رسید شخم زدند و ویران کردند و سنگر و خاکریز و کانال ساختند. و برای اولین بار در تاریخ انسانها یکدیگر را با سموم شیمیایی سم پاشی کردند. 100 هزار نفر در اثر استفاده از سلاح شیمیایی جان خود را از دست دادند و این شاید کوچکترین بلایی است که یک پسر ناسیونالیست 18 ساله و چند کشور متحد و متخاصم بر سر خودشان و همچنین سایر کشورهای گاها بی طرف مانند ایران آوردند.
در بین دو جنگ نژاد پرستها در آلمان، فاشیستها در ایتالیا، کمونیستها در روسیه و کاپیتالیستها در آمریکا و هر گروهی دیگر در گوشهای برای جهان نسخه میپیچیدند. نوبت به جنگ دوم جهانی، بمباران اتمی، نسل کشی، اتاقهای گاز و … به عدد قابل توجه هفتاد میلیون رسید.
نازیها که گمان میکردند از تمام جهان برترند و جای کمی به نسبت برتریشان برای زندگی دارند به این نتیجه رسیدند برای تأمین فضای حیاتی باید چند کشور بیارزش اطراف را به خود الحاق کنند و کمونیستها که به فرمودهی رفیق استالین معتقد بودند از مصالحی خاص برش یافتهاند تا ارتش بزرگ پرولتاریا باشند و انقلاب آزادی بخش خود را به تمام جهان صادر کنند با کمک امپریالیستهایی که هیچ چیز جز منفعت نمیفهمیدند موفق شدند به عدد قابل توجه 70 میلیون کشته در یک جنگ برسند و این هم جدا است از تمامی ویرانیهای دیگری که در جهان به یادگار ماند. رقابت تسلیحاتی و جنگ سرد و آزمایشهای مکرر هستهای در دریاها و خشکی، تولید افسار گسیخته و بیمحابای گازهای گلخانهای و آلودگی آبها و دریاها در رقابت صنعتی قطبهای ایدئولوژیک جهان در کنار بسیاری فجایع دیگر، قرن بیستم را به دوران سیاه انسانیت و محیط زیست تبدیل کرد.
اندیشهی حفاظت از محیط زیست و مراقبت بوم شناسانه از آن نخستین بار در کتاب “انسان و طبیعت” (1864) نوشتهی جورج پرکینز بیان شد. و ارنست هکل (1834-1919) زیست شناس آلمانی بود که واژهی “اکولوژی” را برای دانش روابط انداموارهی محیط زیست به کار برد. اما در دههی 1960 و اوج ویرانگریهای انسانی و محیطی بود که بحث محیط زیست به اوج رسید و داغتر از همیشه شد.
نوشتهی ریچل کارسون با عنوان “بهار خاموش” در سال 1962 صورت گرفت که دیدگاه سنتی پیشرفت را با چالش جدی روبرو کرد و بحث و تبیین رابطهی درهم تنیدهی انسان و محیط، توجهات بیشتری را به خود جلب کرد. بزرگترین اجتماع محیط زیستی در سال 1970 با حضور حدود 20 میلیون آمریکایی معترض شکل گرفت که منجر به نامگذاری روز زمین شد. سدهایی که بر رودها زده میشدند سالها نماد تفوق یک کشور بر منابعش و غلبهی انسان بر محیط بود. در سالهای گذشته مخالفت زیادی با سدسازیهای بی رویه صورت گرفته است. در اعتراض به احداث سد سیونس در فرانسه یک اکلوژیست جوان کشته شد و گسترش اعتراضات منجر به تجدید نظر دولت فرانسه در پروژهی مذکور شد. جنبشهای سبز و گروههای نگران محیط زیست امروزه بخش بزرگی از جریانات اجتماعی را تشکیل میدهند. بر سیاستهای دولتها اثر میگذارند و سازمانهای جهان هرچه بیشتر دولتها را به سمت همزیستی اکولوژیکی بیشتر تشویق میکند. گویی بحرانهای بزرگ جوامع انسانی و ایدئولوژیها را تا حد زیادی بر سر عقل آورده است. ما بیش از آنکه بر سر تفسیرهای متفاوتمان از جهان رقیب یکدیگر باشیم در همزیستی در جهانی در هم تنیده و به هم پیوسته مشترکیم. تنها دیوانهای چون ترامپ میتواند درد مشترک گرم شدن زمین و بحران محیط زیستی را انکار کند و همچنان بر طبل رقابت بی حد و حصر و بدون قید و شرط با رقبای سنتی چون چین و روسیه بکوبد.
اتفاق متخصصان بوم شناس بر این باورند که بخش بزرگی از خاورمیانه درگیر بحران ادامهدار خشکسالی است و عدهای به درستی سهم بزرگی از علل شکل گیری نابسامانی و نزاع در کشورهای خاورمیانه را بحران بزگ خشکسالی و کم آبی و مهاجرت کشاورزان و روستاییان فقیر و ناراضی به حاشیه شهرها و البته برخورد احمقانهی حاکمان محلی با این بحران و بحران زدگان میدانند.
مدام این جمله از زبانی به زبان دیگر تکرار میشود که اگر قرار باشد جنگ جهانی سومی اتفاق بیافتد یقیناً بر سر آب خواهد بود. فهم اکولوژیک از جهان روز به روز فضا را بر تفسیرهای ایدئولوژیک از حیات و سیاست تنگتر میکند. خبر احداث سد عظیم ترکیه بر روی رود دجله که به تنهایی مانع ورود 56% از آب این رودخانه به عراق و افزایش هرچه بیشتر بحران کم آبی و ریزگردها در منطقه میشود به سرعت با واکنش فعالان و دغدغهمندان ایرانی مواجه شد و امروز خبرهای خوبی از پیگیری این موضوع در سازمانهای جهانی به گوش میرسد. رژیم صیهونیستی با استفاده از تکنولوژیهای پیشرفته برای جلوگیری از عوارض بحران کم آبی به اصلاح سیستم کشاورزی و همچنین تولید آب شیرین از آب شور دریاها در حجم عظیم کرده است.
اردن به عنوان یک دشمن و رقیب سنتی و سرسخت اسرائیل، امروز در حال تأسیس کارخانههای مشترک با کمپانیهای صیهونیستی برای تأمین آب شیرین و فرار از عواقب بی آبی است. گویی این اکولوژی است که امروز جای ایدئولوژی را در سیاست گذاری و دوستی و دشمنیها گرفته است و این اکولوژی است که از این پس اتحادها و اتفاقها را میسازد.
انتهای پیام