از طارُم اعلا تا پشت پا
«رضا بابایی» پژوهشگر فرهنگی در یادداشتی تلگرامی با عنوان «از طارُم اعلا تا پشت پا» نوشت:
از نوشتهها و سخنرانیهای مصطفی ملکیان چنین برمیآید که وی در پروژهی موسوم به «عقلانیت و معنویت»، دو هدف را دنبال میکند: یک. آشتی دادن میان عقلگرایی و معنویتخواهی؛ دو. آسیبزدایی یا خرافهپیرایی از حوزهی معنویت.
به گمان من، عقلانیت کمکی شایان به نفس معنویت نمیکند؛ چنانکه کوششهای کسانی مانند فارابی و ابن رشد در جمع میان عقل و نقل، در عمل نتیجهای نداشت. حتی میتوان گفت آوردن دغدغههای عقلانی در حوزهی معنویت، نتیجهی عکس میدهد. آنچه از دست عقلانیت برمیآید، همان هدف دوم است؛ یعنی پیراستن معنویت از پیرایههای نامعقول.
پروژهی «عقلانیت و معنویت» از دشوارترین معادلات نظری است که شاید بشر هیچگاه به حل آن موفق نشود؛ مانند ماجرای جبر و اختیار که «در میان جبری و اهل قدر/ همچنان بحث است تا حشر ای پدر.» اما ناگشودگی این معادله، زیانی هم برای معنویتخواهان حقیقی ندارد؛ زیرا آنان میتوانند با تقسیم ساحات درونی خویش، به هر دو مقصود برسند. به عبارت دیگر، «عقلانیت و معنویت» جز از راه تجزیهی درونی انسان معنوی، امکان ندارد؛ چون ممکن نیست چیزی که برای شما معقول و مفهوم و راززدایی شده است، اثر معنوی هم داشته باشد؛ مگر در حد اعجاب که پایینترین درجات ایمان است. معنویت بدون رازآمیزی و فراروی از افقهای دستمالیشده، معنویت نیست.
مولوی، جرم فلسفه را همین کوششهای علمی و عقلانی در حوزهی ایمان معنوی میدانست. اما چون دوری از عقلانیت را هم افتادن در ورطههای مهلک میدید، همواره از تناقضی کمرشکن شکوه میکرد. تفاوت او با دیگران در این است که او از این تناقضها به معنویت پناه میبرد. آنگاه که میگوید: «از تناقضهای دل پشتم شکست»، بیدرنگ روی به ایمان میآورد و از او کمک میخواهد: «بر سرم جانا بیا میمال دست.» پیشنهاد مولوی این است که اگر جمع عقلانیت و معنویت ممکن نیست، مرزگذاری وجودی در امکان است؛ یعنی هر کس در درون خود، دو ساحت وجودی بپرورد و در هر ساحت، از دیگری غفلت ورزد؛ اما پیوسته از ساحتی به ساحتی دیگر درغلتد. این وضعیت تناقضآمیز از زبان سعدی نیز شنیدنی است:
یکی پرسید از آن گمکرده فرزند
که ای روشنگهر، پیر خردمند
ز مصرش بوی پیراهن شنیدی
چرا در چاه کنعانش ندیدی؟
بگفت احوال ما برق جهان است
دمی پیدا و دیگر دم نهان است
گهی بر طارم اعلی نشینیم
گهی تا پشت پای خود نبینیم
انتهای پیام