شریعتی و تفکر آیندهی ما ایرانیان
متن سخنرانی دکتر بیژن عبدالکریمی در سمپوزیوم «شریعتی و اکنون ما»، دانشگاه تربیت مدرس در روز چهارشنبه 1/9/1396 به نقل از کانال تلگرامی وی در پی میآید:
در تفکر شریعتی چه عناصری وجود دارد که میان وی و تفکر آینده ما ایرانیان نسبتی برقرار میکند؟
شریعتی برای ما دستاوردهایی مهم و صرف نظرناکردنی به ارمغان داشته است:
- او این درس بزرگ را به ما داد که ما میتوانیم با جهان مدرن برخوردی فعال داشته باشیم. مواجههی او با جهان مدرن، در قیاس با مواجههی سنت گرایان ماــ سنتگرایان در معنای عام و کلی و نه در معنای خاص و فنی کلمهــ که مواجههای منفعلانه و عکسالعملی است، بسیار فعّال و از سنخ نوعی کنش است و نه واکنش.
- شریعتی، برخلاف سنتگرایان، عالَم و زیستجهان مدرن را به رسمیت میشناسد اما در عین حال میخواهد به مسلمانان به طور عام و جامعهی ایرانی بر اساس سنت تاریخی و فرهنگی خودش نوعی هویت نیز ببخشد. اما سنتگرایان به هیچ وجه جهان مدرن را به رسمیت نشناخته، مدرنیته را نوعی عارضه در حیات بشری تلقی میکنند.
- سنتگرایان از مواجهه با جهان مدرن و اجتنابناپذیری آن میگریزند و در هراس از عالم مدرن به جهان شبهتاریخیـاسطورهای خودشان که در سنت تاریخی ما مستتر است، پناه میبرند. این در حالی است که شریعتی زیستن در جهان مدرن را کاملاً به رسمیت میشناسد.
آیندهی ما ایرانیان بیتردید در گرو مواجههای فعالانه با عالم مدرن خواهد بود و هر گونه برخورد طردی، ضدی، واکنشی و منفعلانهی سنتگرایان با عالَم مدرن با شکست حتمی مواجه شده و خواهد شد.
آیندهی ما نوعی بازگشت به مواجههی فعالانه با مدرنیته است، و این نحوه مواجههی فعالانه با عالم مدرن یکی از دستاوردهای بزرگی است که شریعتی برای جامعهی سنتی ما به ارمغان آورده است.
- ویژگی دیگر اندیشهی شریعتی این است که وی میکوشد میان جهان سنتی و دنیای مدرن، دیالوگ برقرار کند. شریعتی نه میخواهد عالم سنت را بر عالم مدرن تفوق ببخشد و نه در صدد است جهان مدرن را بر دنیای سنت چیره کند، در حالی که سنتگرایان ما، دُنکیشوتوار، با اسب چوبین باورهای تئولوژیک و ایدئولوژیک، بیهوده میکوشند باورها و اعتقادات سنتی را به شکلی خاماندیشانه، کودکانه و پوپولیستیک بر جهان مدرن حاکم کنندــ امری که صدالبته سودایی محال استــ و در مقابل، بسیاری از روشنفکران ما نیز تلاش میکنند سنت را در دل مدرنیته مستحیل کنند. ویژگی اساسی شریعتی کوشش در راه نقد توأمان مدرنیته از منظر سنت و مواجهه با سنت از منظر عقل مدرن است. این برقراری رابطهی دیالکتیکی میان سنت تاریخی و عقلانیت مدرن شاخصهی اصلی تفکر شریعتی است که وی را هم از غالب روشنفکران ما و هم از سنتگرایان ما تا حدود بسیار زیادی متمایز میکند. (دیالوگ در معنای گادامری، امتزاج افقها/ دیگری در معنای لویناسی: مخالفت با اروپا محوری و منطق شرق شناسی و در همان حال تن ندادن به منطق شرق شناسی وارونه) (لویناس و دیگری)
- شریعتی، برخلاف غالب سنتگرایان ما رویدادگی تاریخی، و لذا اجتنابناپذیری و گریزناپذیری مدرنیته را بهخوبی دریافت و برخلاف غالب روشنفکران ما واقعیت این اجتناب-ناپذیری و گریزناپذیری را به منزلهی یک حقیقت تلقی نکرده، بر اساس نوعی هیستوریسیسم (قول به اصالت تاریخ) و فهم خطی از تاریخ به انکار اصالت اراده و تفکر انسانی در برابر جبر تاریخ نپرداخت و، در همان حال، تکیه بر اصالت انسانی، وی را به نوعی ولونتاریسم یا اراده-گرایی خام و کودکانه سوق نداد. کار بزرگ شریعتی این است که سنت تاریخی ما را وارد افق معنایی جهان و عقلانیت مدرن میکند. (در قیاس با موضع گیری ضد سنت، پوزیتویستی و سیانتیستی و علمپرستانه روشنفکران)
شریعتی و همسویی با متفکران بزرگ جهانی
- هستهی مرکزی و یکی از محوریترین عناصر فکری شریعتی دعوت وی به منظور تجدید عهد ما با سنت تاریخی خودمان است. کاملاً آشکار و بدیهی است که ما نمیتوانیم به سنت تاریخیمان «به همان شکل که بود» بازگردیم. دعوت به سنت تاریخی در همان شکل و شمایلی که بود، امری نابخردانه است. شریعتی میکوشد در سنت تاریخی ما نشانههایی را برای پیدا کردن راه در عالَم مدرن بیابد. این همان کوششی است که در رمانتیستهای آلمانی، در اندیشمندی چون کییرکهگور یا در متفکرانی چون نیچه، هوسرل یا هایدگر نیز در مقابله با بحرانهای حاصل از مدرنیته و سیطرهی عقلانیت مدرن و تفکر تکنولوژیک دیده میشود. (بازگشت به عصر تراژدی از درون روح موسیقی/ فرهنگ دیونوسیوسی/ هایدگر و پیشاسقراطیان/ هوسرل و پیشاسقراطیان)
کییرکهگور و هایدگر هر دو گامهایی بلند در جهت تخریب نظامها و تفکرات تئولوژیک برداشتند، بیآنکه بکوشند ما را به تفکری سکولار و نیهیلیستی سوق دهند. با شریعتی نیز به تفکرات تئولوژیک ضربات مهلکی وارد میشود و در کنارش روح معنوی عمیقی به چشم می-خورد. این دستاوردی بسیار بزرگ و همسو با اندیشهی متفکران و معلمان بزرگ جهانی است.
- یکی دیگر از دستاوردهای بزرگ شریعتی این است که وی به همهی تاریخ و افقهای تاریخی گشوده است. او برخلاف اصحاب تئولوژی، به سهولت به ندای بودا، زرتشت، مانی، مزدک، پاسکال، مارکس، وبر، سارتر، ماسینیون و… گوش میسپارد و از آنها میآموزد. گویی در همهی سنتها و عوالم تاریخی و در همهی مذاهب، مکاتب و اندیشهها عناصری وجود دارند که با اندیشهی دینی سازگار است. به نظر میرسد خدا و دین شریعتی، برخلاف اصحاب تئولوژی، دین و خدای بومی، جغرافیایی و نژادی نیست. به تعبیر دیگر، شریعتی ندای هستی را هر جا که هست میشنود. او وقتی با اندیشههای بودا، زرتشت، مانی، مزدک، پاسکال، مارکس و… مواجهه میشود، در واقع فقط این اندیشهها و صاحبان آنان را نمیبیند، بلکه گویی ندای هستی را از زبان آنها میشنود.
شریعتی نسبت به همهی سنتها و به همهی اندیشهها گشوده است. به اعتقاد من نه اندیشههای تئولوژیک بیگانه از عقلانیت جدید و نه سکولاریسم جزمی و ضد سنت دوران مدرن هیچ یک افق تفکر فردا را تعیین نکرده، این «گشودگی به هستی» است که دین و مذهب فردای تاریخ بشر خواهد بود.
یک چنین گشودگیای به هستی، یعنی به همه سنن تاریخی که هریک حکایتگر فهمی از هستی هستند در شریعتی دیده میشود. (مواجهه پدیدارشناسانه با همه سنن تاریخی خارج از اروپامحوری و منطق شرق شناسانه یا منطق شرق شناسیهای وارونه)
- از نکات دیگر این است که شریعتی میکوشد سنت تاریخی ما را از چنگ انحصارطلبان و متولیان رسمی آن رهایی بخشد. این موضوع، یعنی رها شدن سنت تاریخی از چنگال متولیان رسمی بیگانه از آن، به اعتقاد من، یکی از عناصر مهم تفکر آینده است. اگر در آینده معنویتی ظهور کند، بیتردید مستقل از چارچوب متولیان رسمی دین خواهد بود.
- از دیگر عناصر مهم تفکر شریعتی آموزهی «جنگ مذهب علیه مذهب» اوست. این آموزه، هم در آیندهی ما ایرانیان نقش مهمی خواهد داشت و هم همسو با اندیشههای متفکران بزرگ معاصر جهان است. یعنی برخلاف سنتگرایان اهل نظامهای تئولوژیک که سنت را یکپارچه فهمیده، از آن به نحو یکپارچه دفاع میکنند و بر خلاف بسیاری از روشنفکران سکولار ما که به تبعیت از عقل روشنگری، موضعگیری ضد سنت داشته، سنت را به نحو یکپارچه انکار میکنند، شریعتی بهدرستی و بهخوبی به ما نشان داد که سنتهای تاریخی امری یکپارچه نیستند و در هر سنت تاریخی، از جمله سنت تاریخی ما عناصر و نیروهای بسیار منفی، ویرانگر و بازدارندهی تاریخی در کنار عناصر و نیروهای بسیار مثبت، متعالی و سازندهی تاریخی به نحوی توأمان و درهمتنیده وجود دارند. (این همسو با آموزههای کانت، هگل، رومانتیستهای آلمانی، نیچه و هایدگر نیز هست)
- شریعتی میکوشد به درکی غیرتئولوژیک و در همان حال به فهمی وجودی (اگزیستانسیل)، پدیدارشناختی و تاریخی از دین نزدیک شود. به دلیل همین رویکردهای پدیدارشناسانه و تاریخی و کاربرد روشها و تبیینهای تاریخی و جامعهشناختی در درک سنت و بسیاری از حوادث تاریخی و مفاهیم بنیادین عالَم سنت است که با تفکر او بسیاری از برجوباروها و باورهای تئولوژیک فرو میریزد. به تعبیر سادهتر، با شریعتی گامهای بسیار بزرگی در جهت تخریب تئولوژی برداشته میشود. مرادم از تئولوژی مجموعه و نظامی از باورها و گزارههای نهادینه شدهی تاریخی است که به سبب گذر زمان منجمد و متصلب شده، و برای خودشان قداست یافتهاند تا آنجا که برای معتقدین به آنها به منزلهی امور و حقایقی الهی، ازلی، ابدی و پرسشناپذیر به نظر میرسند. روزگار ما روزگاری است که دورهی تفکرات تئولوژیک به پایان رسیده است.
- در شریعتی بصیرتها، طرحها و آموزههای بسیار بزرگی همسو با متفکران بزرگ غربی و معلمان تفکر آینده وجود دارد که به دلیل عقبگرد و انحطاط تاریخی بخش وسیعی از جامعه و بسیاری از بهاصطلاح روشنفکران ما به سهولت نادیده گرفته میشوند. مگر انتقادات شریعتی به عقلانیت مدرن، حملات شدیدش به سیانتیسم و پوزیتیویسم، تلاشهایش به منظور دمیدن معنویت و روح شرقی در کالبد تمدن تکنولوژیک جدید، کوششهایش به منظور ارائهی نگرشی فراسوی تعارض علم و دین، دعوتش به مواجههای اصیل با تاریخ و مخالفتش با توتالیتاریانیسم نهفته در عقل روشنگری و مواضع ضد سنتِ این عقل در مواجهه با سنتهای تاریخی و نقد نحوهی مواجههی غیراصیل، جزمی و غیرپدیدارشناسانه با تاریخ و سنتهای تاریخی در جنبش روشنگری، نقدهای او از انسان تکساحتی، تکهتکه شده و نااصیل روزگار ما و دعوت وی به نحوهی بودنی اصیل و بازگشت به اصالتهای خویشتن و آموزهها و جهتگیریهای بزرگ او به منظور آزادسازی معنویت از دست متولیان رسمی سنتهای تاریخی، رهاییبخشی دمکراسی از دستان سرمایهداری، و نجات سوسیالیسم از چنگال ایدئولوژیهای توتالیتر و دولتی به اصطلاح مارکسیستی، و دعوت به وحدت دوبارهی هنر و مذهب و درک حقیقت و زیبایی و خیر در وحدت و اینهمانی این سه مقوله و… آموزهها و بصیرتهایی نیست که با زبان و مفاهیم دیگری در اندیشههای رمانتیستهای بزرگ آلمانی، کییرکهگور، نیچه، هوسرل، اگزیستانسیالیستها، هایدگر، مکتب فرانکفورت، هرمنوتیک فلسفی گادامر، متفکران پستمدرن و… نیز دیده نمیشود؟
آیا مگر میان انتقادات شریعتی به عقلانیت مدرن با انتقادات جنبش رمانتیسم آلمانی، کی-یرکهگور، نیچه، هوسرل، ماکس وبر، هایدگر، گادامر، مکتب فرانکفورت و پستمدرنیستها همسوییهایی وجود ندارد؟ بههیچوجه نمیگویم دقیقاً یکی است، اما میان آنها همافقیهای بسیاری دیده میشود.
- به اعتقاد اینجانب، تفکر آیندهی بشری، تفکری غیرتئولوژیک و غیرسکولار است. بشری که هم نظامها و تفکرات تئولوژیک و نتایج زیانبار آن را در طی قرون وسطی تجربه کرده است و هم عقل سکولار و نیهیلیسم پیامد آن را در جهان مدرن با جان آزموده است، شیوهی تفکری را در ورای هر دو تجربهی تاریخی خود جستوجو میکند. اندیشهی متفکرینی چون کییرکهگور و هایدگر نه تئولوژیک است و نه سکولار.
انتهای پیام