سرفههای خونین جانباز در داروخانه!
«رضا زنگویی» در روزنامهی «امروز خراسان جنوبی» در یادداشتی با عنوان «سرفههای خونین جانباز در داروخانه!» دربارهی یادداشت یک جانباز در انصاف نیوز [لینک] نوشت:
بی تابی را میدانید یعنی چه؟ چه میگویم؟ حالِ آدمی که بر مجمری از آتش قرار گرفته است میتوانید تصور کنید؟ من الان چنین حالی دارم. دستِ خودم هم نیست. وقتی صدای سرفههای خشک را میشنوم، وقتی میخوانم از سرفههای به خون نشسته دیگر اختیار خودم هم دست من نیست چه رسد به اختیار قلم و کلمات و حروف! این قلم و کلمات هستند که در شرایط بی تابی، اختیار مرا هم به دست میگیرند و مینویسند آنچه از دل پر درد برمی خیزد. من دیروز که در سایت “انصاف نیوز” خواندم این درد نوشته را بر خویش و ایمان خویش لرزیدم. قرارمان چه بود و به کجا رسیدیم. اگر کلمات را صدایی بود فریادشان قطع نمیشد. بخوانید ماجرا را لطفاً؛
“امروز برای گرفتن نسخه پزشک به داروخانه رفتم. نشستم تا نوبتم شود. یکی از گرانی مرغ، دیگری از گوشت، آن یکی از لبنیات و پوشک و همینطور میگفتند و نفرین میکردند. یکی میگفت روحانی کارهای نیست! یکی میگفت همه کاره خودش است. یکی میگفت ما بودیم که رأی دادیم و چه اشتباهی کردیم! و همینطور میگفتند تا نوبت من شد. آقایی از داروخانه بلند داد زد بیمه تکمیلی جانبازان حذف شده. یک خانم گفت خدا را شکر هر چی میکشیم تقصیر این جانبازان است اینها ماهی پنجاه میلیون حقوق میگیرند! دیگری گفت اگر ۵۰ میلیون حقوق میگرفتند به داروخانه میآمدند یا میرفتند خارج! دیگری گفت اگر اینها جنگ نمیرفتند الان از دست این حکومت خلاص شده بودیم؟! دیگری گفت اگر نمیرفتند الان ناموستان دست عربها بود.
حرفهایشان مثل پتکی بر سرم فرود میآمد. گفتم پول داروها چقدر میشود؟ گفت ۳۷۰۰۰۰ تومان. ۴۰ تومان بیشتر نداشتم. سرفههایم شروع شده بود و نفسم بالا نمیآمد. دفترچه را گرفتم با سرفههایی خونی در راه پله داروخانه نشستم. خانم و آقایی گفتند به اورژانس زنگ بزنیم. گفتم آنجا هم الان بیمه تکمیلی میخواهند. یک هفته بستری میکنند میگویند کاری از دستشان بر نمیآید باید بروی خارج. ما هم که آقا یا آقازاده نیستیم بفرستندمان خارج. گفتم خارج مال از ما بهتران است، اگر ممکن است یک تاکسی بگیرید.”
من که نمیتوانم دوباره بخوانم این ماجرا را اما شما اگر میتوانید بخوانید و اگر مسوولی کنار دستتان است یا هر جوری میشنود، با صدای بلند بخوانید این ماجرا را شاید کسی به فکر برخاست. شاید کسی کاری کرد. من نمیدانم چرا وقتی بسترهای بازگشت بیمه تکمیلی به سازمانها و نهادها را فراهم نکردهاید، چرا بیمه بنیاد را قطع میکنید؟ فکر نمیکنید در همین روزهای بینا بینی و از این سازمان و نهاد تا آن دیگری، چه اتفاقهایی میافتد؟ نمیخواهید بدانید همین تغییراتی که روی کاغذ، یک خط است در اجرایی شدن در جامعه چقدر طول میکشد؟
لطفاً هر کس صدایش به مسوولان میرسد، هرکس میتواند وکیل و وزیر ببیند، هر کس میتواند صدای خود را به رییس جمهور برساند بگوید که این رسم سپاس از پهلوانان نیست. بگوید حتی اگر در این رد و بدل اسناد، یک ساعت هم فاصله افتد و ماجراهایی از این دست اتفاق بیفتد، به هیچ وجه نمیتوان به جبران آن برخاست. اصلاً مگر این حرفها و تیر و طعنهها را جبرانی میشود متصور بود که کسی از جبران سخن بگوید. لطفاً به فوریت شرایط را مدیریت کنید که زخمها ناسور نشود …
انتهای پیام
متشکرم، لطفاً کاتالیزور رسانه ای در جهت آتشی کردن این نوشته بکار ببرید. مسئولین همه پیرپاتالن و چشم و چار درستی ندارن خوب ببینن!
آخ این پیری رو خوب گفتی ! انگار مادام العمرن همگی