توهم جان لاکی
بخشی از کتاب «ملاحظات درباره دانشگاه» نوشتهی جواد طباطبایی، فیلسوف ایرانی را به نقل از كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبایی میخوانید:
توهم جان لاکی
جای شگفتی است که فیرحی نمیداند که اگر نظریۀ فوکویی دانش اندک حقیقتی داشته باشد، میتواند همچون سیلی همۀ ادعاهای او را با خود ببرد، بویژه ادعاهای او دربارۀ فقه و اهمیت آن در اسلام و ایران را! با این مقدمات نادرست، فیرحی از بحثی به بحثی متفاوت و از نظام دانش فوکو به اصلاح دینی لوتر، و چنانکه پائینتر خواهد آمد از لوتر به جان لاک، انتقال پیدا میکند. فیرحی در ادامه با اشارهای به «آوردههای» خود میافزاید : «این بحثی بوده که در کتابهای اولیه به آن اشاره کرده بودم و کوشش کردم سنت را از نصّ در حوزههای دانشهای سیاسی جدا کنم. در نوشتههای بعدی، که از کتاب فقه و سیاست شروع میشود، کوشش دارم وجوه دموکراتیکی که هم در دانش و هم در نصوص دینی ما وجود دارد را برجسته کنم.» با توجه به اینکه نه مفهوم سنت و نه مفهوم «نصّ» در گفتههای فیرحی به هیچ وجه روشن نیست، ادعای جدا کردن سنت از «نصّ در حوزههای دانشهای سیاسی» ادعایی بیمعناست، بویژه اینکه در همان عبارت از «دانش و نصوص دینی ما» سخن رفته که وجوه دموکراتیکی دارند. بدین سان، فیرحی مشکلی را نیز بر مشکلات پیشین افزوده و آن «وجوه دموکراتیکی» دانش ماست. این پرسش را نیز از او نمیپرسیم که اگر به عنوان عالِم اسلامی باید به یک «نصِّ» واحد اعتقاد داشته باشد، چگونه ترکیب «نصوص دینی ما» را آورده که باید شامل روایات پیامبر اسلام و جانشینان او باشد، که البته در این صورت آنها را «سنت»، در معنای دقیق اصول فقه، مینامند و فیرحی این مطالب را باید بهتر بداند. بنابراین، اگر «نصوصی دینی» داریم، شامل «کتاب و سنت»، و اگر «دانشی با وجوه دموکراتیکی» داشتهایم، در این صورت باید در فهم مفاهیم نصّ و سنت و تعریف آنها تجدید نظری اساسی صورت گیرد. مصداق «حوزههای دانشهای سیاسی» نیز بر من روشن نیست و طبیعی است که با این همه ابهامها مشکل بتوان بنایی استوار بنیاد کرد. در واقع، یکی از ایرادهای اساسی شیوۀ تحقیق فیرحی نیمچه علمی است که او در اندیشۀ اروپایی و علم دورۀ اسلامی دارد و، با گذار از یک نظام به دیگری، التقاطی میان دو مبنای متفاوت ایجاد میکند که نه اروپایی است و نه اسلامیـ «ایرانی»! مهمترین امارۀ این خَلط مباحث، تصور ــ یا توهّمی ــ است که او از انگلستان و جان لاک دارد. عبارت او این است : «من در مطالعاتم به تدریج متوجه شدم درست است که در اروپا هم تجدد در حوزههای دیگری مانند فلسفه، هنر و ادبیات رخ داده و بُعد تجدد سیاسی کم و بیش محصول آن است، اما به این نتیجه رسیدم که تجدد در اروپا و به خصوص در انگلستان ــ که گفته میشود مادرِ دنیا (!!) و نظام سیاسی جدید است ــ اتفاقاً از جان لاک و تجدد در تفسیرهای دینی شروع شده است.» مشکل بتوان فهمید که «بُعد تجدد سیاسی کم و بیش محصول» چیست؟
انتهای پیام
کلاطباطبایی زبان تلخ خودرا در نوشته هایش وا نمیگذارد البته با توجه به قرابت ویا دوری شخص نقدشونده اش از قدرت …گاهی تندتر گاهی ملایمتر…..درباره اقای سیدمحمدخاتمی زبان تلخ وگزنده وبی حرمتانه را دیدیم…….چه کنیم اینهم باصطلاح اندیشه ورزان این دیارند……