پس از سلیمانی
سیداکبر موسوی در یادداشتی تلگرامی با عنوان «پس از سلیمانی» نوشت:
الف: حضور مردم در تشییع جنازه سلیمانی نشانهٔ محبوبیت او بود. مسئله پدیداری است. او در نگاه مردم، نه نمایندهٔ مجلس بود، نه رئیس جمهور، نه شهردار تهران، نه رئیس سپاه، نه رئیس قوهٔ قضائیه و … او یکی از «حاکمان» نبود؛ او «سرباز» بود در نگاه مردم. به این دلیل حتی کسانی که با حاکمیت همراه نیستند، او را ستودند و در تشییع او حاضر شدند. نمیتوان محبوبیت سلیمانی را «مشروعیت» حاکمیت دانست.
ب: به گمانِ من مشروعیت نظام پس از ۸۸ تَرَک برداشت و ترمیم نشد. نهِ به آیت الله مصباح و یزدی در انتخابات ۹۴ نمایشی از این تَرَک بود. اعتراضهای آبان ۹۸ و سرکوب آن این تَرَک را عمیقتر کرد. نمایش عریان فساد و تبعیض که پس از ۸۴ آغاز شد، این تَرَک را بیشتر و بیشتر کرد. ناتوانی دولت روحانی در تحقق وعدههایش آن کورسوی امید به بهبودی را خاموش کرد. یکهتازی ناپاسخگوی نهادهای انتصابی و تأثیرشان بر نهادهای انتخابی و نمایش این دوگانگی ضربهای بر جمهوریت بود. همهٔ اینها به شکاف میان حاکمیت و مردم میانجامید. نمیتوان حضور پررنگ مردم را ترمیم این تَرَک دانست؛ اما فرصتی است برای پوشاندن آن.
ج: براندازی متکی به بیگانه نمیتواند پیروز باشد. اگرچه این سالها رسانه داشتند، اما نتوانستند موازنهٔ اجتماعی در خیابان را تغییر دهند. اگرچه احتمالاً در بر بسیاری از اذهان تأثیر داشتهاند. فراخوانهای آنان به میدانهای میلیونی و … شکست خورد. از مهمترین دلایل شکست آنان، همراهی آنان با بیگانه است. بسیاری از رسانههای آنان از دولت آمریکا و سعودی تأمین مالی میشوند. با پمپئو عکس میگیرند و از تحریمهایی که مردم را رنج میدهند، حمایت میکنند. به گمانم تشییع سلیمانی، نهِ مهمی به بیگانه و براندازانِ متکی به بیگانه بود.
د: جمهوری اسلامی باز باید بر معاهدهٔ صلح منطقهای تأکید کند و در این راه تلاش کند. راهی جز این نداریم. آمریکا نمیخواهد و نمیتواند آرامش را به غرب آسیا بیاورد و خود باعث بسیاری از ناآرامیهاست. اشتباه جمهوری اسلامی در این سالها تقابل با عربستان و همپیمانانش بود. این تقابل -اگرچه بسیاری از آن از سوی سعودی بود- عربستان را به سوی اسرائیل کشاند. امروز غرب آسیا دو تکه و چند تکه است و این تقابل پررنگتر از همیشه است. باید راهی جست برای صلح فراگیر منطقهای؛ صلحی بدون نیاز به غرب.
هـ: جمهوری اسلامی نیاز دارد به ترمیم مشروعیت خود. این مشروعیت تَرَکخورده بازسازی نمیشود مگر با تغییر بسیاری از سیاستهایش. در جمهوری اسلامی کسانی هستند که میخواهند به سمت «حکومت اسلامی» آن هم با تفسیری اقتدارگرایانه بروند و «جمهوری» را نفی میکنند. زیربنای این تفکر، باور «امام-امت» است. مردم سرزمین را به «خودی» و «غیرخودی» تقسیم میشود. این تقسیم با غایت حاکمیت ناسازگار است. حاکمیت باید همهٔ مردم سرزمین را با هر باوری، مساوی ببیند و در تأمین حقوق اولیه انسانی آنها کوشا باشد. جمهوری اسلامی برای ترمیم مشروعیت، باید آزادیهای مدنی را به رسمیت بشناسد، از تحمیل سبک زندگی خاص بر مردم دست بردارد، آزادی را به رسانهها برگرداند، نظامیان را به پادگان برگرداند و حاکمیت دوگانه را رها کند و به سمت آراء مردم برود و ….
و: براندازی اکنون نه ممکن است و نه مطلوب. از آن جهت ممکن نیست که نه موازنهٔ اجتماعی در خیابان به سود آنان است و حکومت امکان سرکوب دارد. پهلوی وقتی شکست خورد که اولاً موازنهٔ اجتماعی در خیابان را از دست داد. جمعیتی که به استقبال آیت الله خمینی در بهشت زهرا رفت، حدود سه میلیون نفر رود. در عاشورای ۵۷ راهپیمایی میلیونی انجام شد. همان زمان دستبالا در حمایت از بختیار حدود صد هزار نفر شرکت کردند. تجمع حامیان سلطنت در امجدیه حتی نیمی از زمین را پر نکرد. پهلوی موازنهٔ اجتماعی در خیابان را از دست داده بودند. موازنهٔ اجتماعی در خیابان به هیچ وجه به سود براندازان نیست. ۱۸ ماه پیش حدود ۱۶ میلیون نفر به ابراهیم رئیسی رأی دادند. در تشییع سلیمانی چند میلیون نفر شرکت کردند. براندازی کنونی متکی به بیگانه است. بیگانهای که در ذهن ایرانیان کودتایی علیه دولت قانونی انجام داده است، هواپیمای مسافربری را ساقط کرده است و یکی از سربازان میهن را ترور کرده است و مردم را با تحریم رنج داده است. کسانی که براندازی کنونی را بانگ میزنند، علناً دینستیزند. تفکیک میان دین و سیاست نکتهای است؛ اما دینستیزی چیز دیگر.
نامطلوبی براندازی در حال حاضر بدینخاطر است که بسیار محتمل است به درگیریهای تجزیهطلبانه و جنگ داخلی بیانجامد. سرنوشتی که در لیبی میبینیم. تکیه آنان به بیگانه، باعث وامداری آنان به بیگانه میشود و وامداری به بیگانه مخالف استقلال است.
انتهای پیام