آیا پیامبر شقّالقمر کرد؟
امیر ترکاشوند، نویسنده کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر(ص)» در یادداشتی تلگرامی با عنوان «آیا پیامبر شقّالقمر کرد؟» نوشت:
در روایات آمده که کُرهٔ ماه به اشارهٔ پیامبر از هم شکافته و دو نیم شد و سپس دوباره به هم چسبید. آیهای که برای اثبات این معجزه به آن دستاویز میکنند آیات نخست سورهٔ قمر است:
اقتربت الساعة و انشقّ القمر، و إن یرَو آیةً یُعرضوا و یقولوا سحرٌ مستمِرٌّ، …
پیش از این با اشاره به تصویری از ماه نوشته بودم:
«سوگند که تو هیچگاه نیم نشدهای و سوگند که خورشیدت با نمازِ قضاشدهی کسی، شبوروز را جابجا نکرده»
اگر شقّ القمر (انشقاق القمر) در آن آیه دلالت بر اعجازِ دو نیم شدنِ کُرهٔ ماه در زمان پیامبر گرامی داشته باشد، در این صورت مطابق آیات سورهٔ انفطار، «انشقاق» و حتّی تکویر که همانند سورهٔ قمر، آیاتش در بارهٔ حوادثِ در آستانه و شُرُف و نزدیکیِ قیامت/ساعة است میتوان علاوه بر شکافتن ماه همچنین قائل به: شکافتن آسمان، پراکندهشدنِ کواکب،
درهم پیچیدهشدنِ خورشید،
تیرهشدنِ ستارگان
و «شقّ السماء» نیز در همان زمان شد؛
و یعنی با تفسیر اعجازی از سورهٔ قمر، موضوع محدود به شکافتن ماه نمیشود و همین دست اعجازها را میتوان در بارهٔ خورشید و ستارگان و کلّ آسمان نیز وقوعیافته و رُخداده به شمار آورد.
در این باره آیات زیر نیز به ما کمک میکند:
الف- یَسئل أیّان یوم القیامة، فإذا برِق البصر، و خسف القمر، و جُمع الشمس والقمر، یقول الإنسان یومئذٍ أین المفرّ (سوره قیامت، آیات ۶ تا ۱۰). در اینجا به برخی رویدادها برای ماه در آستانهٔ قیامت همچو بیفروغ شدنش و نیز مُچالهشدنش در خورشید پرداخته چنانکه در سورهٔ قمر قاچخوردن و شکافتنش را ترسیم کرده بود
ب- یسئلونک عن الساعة أیّان مُرسیٰها قُل إنما علمها عند ربی لا یُجَلّیَها لوقتها إلا هو ثقلت فی السماوات والأرض … (سوره اعراف، آیهٔ ۱۸۷). در این آیه نیز به حوادث سنگین کهکشانی (و از جمله برای ماه) در وقت ساعة/قیامت اشاره دارد
اگر آیهٔ موسوم به شقّ القمر در کنار آیات سورههای انفطار، انشقاق، تکویر و نیز دو آیهٔ بالا دیده شود، میتوان آن آیه را همچو دیگر آیات سورههای یادشده مربوط به حوادث کهکشانیِ ماقبل قیامت دانست و نه رخداده در زمان پیامبر.
چیزی که به آن برداشت نادرست (معجزهٔ شکافتنِ ماه به اشارهٔ پیامبر) دامن میزند نگاه خاص به آیاتی است که بلافاصله پس از آیهٔ شقّ القمر آمده:
(و إن یرَوا آیة یُعرضوا و یقولوا سحرٌ مستمِرٌ، …)؛
حال آنکه این آیات اتفاقاً در مقامِ «بیفایده بودنِ وقوع معجزه» صادر شده و اشاره به این درخواست مقدّرِ منکران دارد که مثلا میگفتند اگر او واقعاً پیامبر است چرا معجزهای از سوی خدا به عنوان گواهِ رسالتش نمیآورَد؟، و این آیات به بیفایده بودنِ وقوع چنین معجزاتِ فرضی میپردازد و میگوید: اگر آیتی (معجزهای) ببینند خواهند گفت این سحر و جادوست و معجزه نیست.
در واقع عبارتی که در مقام نفی معجزه در رسالت پیامبر نازل شده را، به ضدّ خود تبدیل کرده و آن را گواه معجزهٔ قاچ کردن ماه به اشارت انگشت پیامبر تفسیر کردهاند.
تازه این در صورتی است که کلمهٔ «آیة» در آن آیه را به معنای معجزه بگیریم و در غیر این صورت اگر آن را کلام قرآن و آیات وحیانی بدانیم که اتفاقاً گواه و مؤیّد قرآنی هم دارد، بحث به کلی چیز دیگری خواهد شد و نفیاً و اثباتاً ربطی به معجزه ندارد. گواه مورد اشارهام: یکی آن است که منکران قرآن و دیگر کتب آسمانی، آیات وحیانیِ قرآن را همانند آیهٔ اخیرِ مورد بحث، «سحر» میدانستند، و دیگر آنکه وجود عبارات «جاءهم من الأنباء» و «حکمةٌ بالغةٌ» در دو و سه آیه بعد، میتواند قرینه باشد بر اینکه مراد از آیة، همین آیات وحیانیِ قرآن است و نه لزوماً معجزه. البته چنانکه گفتم حتی اگر به معنای معجزه باشد، با هدف نفی لزوم آن صادر شده و نه اثباتش.
برخی قدما در اشکالِ ماضی بودنِ اِنشقّ گفتهاند: معنای انشقّ القمر این است که به زودی در هنگام قیام قیامت، ماه دو نیم میشود؛ و اگر گفته: دو نیم شد از این باب است که بفهماند حتماً واقع میشود.
گویا پس از آنکه شقّ القمر را به شکافتِ ماه تفسیر کردند و برایش روایت ساختند و از این دستپخت خوششان آمد گام بلندترِ بعدی را برداشتند و سراغ خورشید رفتند و حدیثِ ردّ الشمس را تولید کردند که طبق آن نه پیامبر بلکه اینبار امام علی توانست نه یکبار بلکه دو بار خورشیدِ غروبکرده را جابجا کند تا:
در بار نخست، نماز عصری که به خاطر خوابیدن پیامبر روی پایش قضا شده بود را ادا کنَد.
و بار دوم به خاطر افسوس یارانش که درگیر عبور از فرات بودند و نتوانستند در نماز جماعتِ امام شرکت کنند، باز هم به خواست او، خورشید عقبگرد کرد تا بتوانند نماز جماعت بخوانند.
گفتنی است روایت جابجایی خورشید توسط امام علی، کپیشده از همین جابجاییِ کذایی توسط یوشع وصیّ موسی است که در عهد عتیق پرورده شد.
انتهای پیام
به قول برخی اندیشمندان معجزه حقیقی و شق القمر پیامبر این بود که مشتی عرب بادیه نشین و نیمه وحشی را با فرهنگ و فرهیخته کرد و از این رهگذر آقایی و سیادت عالم آن روز را بدیشان عرضه و ارزانی داشت . ( گرچه امروز باز حقیر و گاو شیرده شده اند ).
این برادر ترکاشوند بررسی سندی نمی فرمایند و به صرف برداشت آزاد و یا مشابهت رد و اثبات می کنند؟
اصل بررسی سندی بد نیست ولی به اشکالات آن هم توجه داشته باشید: که یکی از اهم آنها این است:
افراد موثق با تعاریف دیگران موثق شده اند که وثوق خود آنها بجز از طریق مشابه بدست نمی آید که باز وثوق توثیق کنندگان محل سئوال است و الی اخر (به قول خود روحانیون، اشکال دور یا تسلسل). بگذریم که خود نقلهای مرتبط با توثیق هم قبلا باید لابد به همین شکل بررسی سندی یا مشابه شوند.پس بجز در تواتر نقل که البته ملاک آن شخصی است، اعتبار سند شاید ظن انگیز باشد اما کافی نیست. بحثهای تاریخی به همان اندازه راهگشاست حداقل (کاری که ترکاشوند اغلب می کند) . هرچند دین شناسی در طرازهای مبتنی بر مدل اولیه ای که تصور میکرد موضوعات جدیدی در راه نیست و احکام را که ثابتند ( و به زودی هم با رفع غیبت دیگر نیاز به مجتهد ندارند) باید به دینداران برساند، کلا بسیار ساده انگارانه است و نتیجه میشود فقه گرایی بجای دین گرایی. اصلا چه کسی گفته دین یعنی پاره ای احکام ؟ نه تحولی درونی به نام زندگی بر اساس فطرت ، وقتی خود قرآن این دومی را میگوید :« به دین با خلوص رو کن : همان آفرینش خدا (یا فطرت) که مردم را به همانطور آفریده» (سوره روم، آیه 30)
آقا جان روش تفسیری صحیحی بر گزینیم. در مورد این اتفاق اسناد متعددی از فریقین آمده است و بلکه ادعای تواتر شده است. من نمی گویم باز بینی نکنیم اما دست کم اشکالمان در مقابل اسناد ادعای صرف نباشد.
و یا آیا صرف مشابهت دو واقعه دلیل ساختگی بودن یکی از آن هاست؟
گرفتاری دلخراشی است … ! دریغ!
روش خود باورمندان در بررسی صحت یک واقع چیزی است (مثلا روایات فریقینی که خودشان اینهمه اختلاف دارند و اجتماعشان بر چیزی با انهمه عدم اجتماع(که حداقل مخل نظر بلکه صداقت یکی از طرفین است) برای اثبات امری کافی نیست) و روش محققان در پی باور ، چیز دیگری. این عامل همان چیزی است که موجب شده است که شرط عدم امکان تبانی ناقلان در نقل متواتر حتی در سنت اصول فقهی فقهای مسلمان لحاظ شود .بجز اینکه خود شما هم ادعای تواتر بر این نقل ندارید و بعلاوه ملاک متواتر شخصی است و باز همه اینها خالی از ایرادات موجود در اسناد و حتی در روشهای ممکن بررسی اسناد نیست (ما ازاثبات صد در صدی تاریخ عاجزیم اما گاهی نقلی از طرق بسیار زیاد و مختلف و غیر قابل تبانی به ما می رسد که موجب چیزی مانند اطمینان است نه خود آن)
اعتقاد دارم کسانی که تو این هیری ویری دنبال چنین موضوعاتی هستند یا خیلی بیکارند یا خیلی پَرت.
چه شق القمری بالاتر از تربیت شاگردانی چون سعدی و مولانا جلال الدین،سروش،امام خمینی ها و …..؟
برداشت آقای ترکاشوند نیاز به بررسی علمی و کارشناسانه دارد چون بیشتر به قواعد و ادبیات عربی بر میگردد. ذکر چنین سخنانی آنهم در مورد موضوعات مهم و جنجالی بصورت یکطرفه جز ایجاد تردید و شک بدون جواب نتیجه ای ندارد
بنظرم بدون توضیح از سمت کارشناسان موضوع کار درستی نیست