توبهی نصوح
حسین دهباشی در یادداشتی با عنوان «توبهی نصوح» در کانال تلگرامی خود نوشت:
«جناب … سلام
از پیامتان (که با چاشنی تهدید همراه بود) در مورد حاشیهنویسی عکسِ دستهجمعی شما و دیگر بانیان حوزهی هنری در دههی ۶۰، بسیار سپاسگزارم.
و اما بعد، نخست آنکه اگر همهی آنچه در مورد اینجانب -به کراهت- تصور میکنید و حتی بسیار بیشتر از آن، راست باشد، به قول قُدما اثبات شیی نفی ماعدا نمینماید. و حتما تصدیق مینمایید که بدی این برادرتان، مویّدِ خوبیِ دیگران نیست.
دو دیگر اما، اگر به قول سلسلهجنبان آن جمع که جناب زم باشند (و البته خودشان میدانند که چقدر مورد احترام نگارنده بوده و هستند) “ده”باشیگری آسیبی به کل تاریخ زده باشد (که نفرمودند چه آسیبی)، ملاحظه میفرمایید که هنوز ادب و ادبیات ایشان توفیری با ایام انحصار در دههی ۶۰ نکرده است.
سیّم آنکه، مختصر عرض اینجانب یادآوری آن بود که حوزهی هنری بر ویرانهی هنر و انزوای هنرمندان نسل قبل از خود بنا شد. و عزیزان -از هنر گذشته- چون کمتر مقید تهذیب نفس بودند، نه فقط بارها همدیگر را از حوزه اخراج و حتی خط انقلاب، خط زدند که از وارداتِ انبوهِ سیگارِ آمریکایی (لابد برای تامین بودجه برای مبارزه با آمریکا!) تا تملک تیم پرسپولیس (لابد برای تعمیرِ شیرِ سماور!) و از رانت در استحصال معادنِ مرغوب (لابد برای تعمیقِ انقلاب!) تا غیره و غیره، مرزی برای هنرمندی نداشتند و ثمرهی آثار گلِ سرسبدشان نیز از :توبهی نصوح” به “سکس و فلسفه” رسید یا به هفتهنامهی چلچراغ که الحق شاهچراغی است در ترویج بیگانهترین آثار فرهنگی با میراث ملی.
مختصرتر بگویم، حتی قیصر عزیز که در نهایت تلخکامی درگذشت شاید سهوا حواساش نبود که در ایام طبعآزماییهای نخستشان مثلا جناب پیشکسوتی چون ابتهاج دربند یا ماهنامهی وزین سوره، زمانی بر کاغذ اعلا چاپ میشد که بندی کاغذ کاهی، آرزوی غیرخودیها و نهخودیها و نخودیها بود! بماند که کاستهای موسیقی در خودروی هر ایرانی جرمی بالقوه بود و مجازات شلاق داشت مگر مفتخر به نوایِ خنیاگرانِ حوزوی.
برادر ارجمند، اینجانب از نسل نوجوانانی است که از باب تربیت انقلابی تا سالها -رویم سیاه- منکر هویت هر هنری جز آنچه حوزه هنری اجازه میداد بودم. پس خودیام. غریبه نیستم. بچهی کخیابانِ ایرانام نه برجِ عاجِ الهیّه! اما حالا سن و سالم اقتضا میکند که یک جوالدوز به خودِ مورّخام بزنم و جسارتا یک سوزن هم به شمای سابقا مستضعف. شما که قالبا یا ریشتان را تراشیدهآید یا آنقدر کوتاه کردهاید که حمل به حزباللهی بودن نشود و آقازادههای اکثرا برخلاف آنچه در فیلمها و نقاشیها و اشعار و شعارهایتان ترویج میکردید، میخِ اسلام را در بلادِ کفر، سخت کوبیدهاند!
فلذا (!) در مقابل همراهی و دستکم سکوتتان در برابر جنایتی که در حق پیشکسوتان هنر این سرزمین شد، با درد این سوزن ناقابل، لطفا مدارا فرمایید.
با نهایتِ مهر و احترام
برادر کوچکتان. حسین دهباشی»
انتهای پیام