گزارش میدانی: اوضاع اسلامشهریها چگونه است؟
امیرحسین ناظری کنزق، انصاف نیوز: از خطیهای پایانهی آزادی- اسلامشهر ما را جلوی پاساژی به اسم میلاد نور پیاده میکنند. ساعت حوالی 12 است. بعضی از مغازههای پاساژ بسته اند و بعضی هم دارند میبندند. گویا رسم این است که مغازهها ظهرها میبندند و برای استراحت به خانه میروند. برای تهیهی گزارش از وضعیت اسلامشهر به اینجا آمدهام. پیش از این هیچوقت در اینجا نبودهام.
برای آشنایی با محیط، اولین خیابان را به داخل میپیچم. خیابان شلوغی است. مانند بازار است. در میان مردم قدم میزنم. اولین نکتهای که نظرم را جلب میکند این است که سیگار فروشی در این خیابان وجود ندارد. دو سه تا زیر پله هستند که سیگار را گران میفروشند.
هرچقدر در آن خیابان قدم میزنم مغازه است و مغازه. کمتر در مغازهها بقالی، نانوایی و مغازههایی که نیازهای روزمرهی آدمها را برطرف میکند پیدا میشود. از ابتدا تا انتهای خیابان تعداد زیادی آرایشگاه زنانه وجود دارد. آرایشگاههایی که ظاهری لوکس دارند.
کم کم متوجه میشوم که در بازار اسلامشهر قدم میزنم. هرازگاهی همکارم به یک بانک آتش گرفته اشاره میکند و میگوید این را هنوز درست نکردهاند. ولی اینجا هم مردم توجهی به این چیزهایی که برای ما جذاب است ندارند. اینجا مردم درگیر خرید و فروش اند. درگیر زندگی. بیش از یک ساعت در میان مردم قدم میزنم. همه چیز عادی است.
نکتهای که توجهم را جلب میکند این است که برخلاف شهرهای حاشیهای دیگری که رفتهایم قیمت محصولات در اینجا از مرکز تهران ارزانتر نیست. حتی گرانتر هم هست.
برای گفتگو با مردم و برخورد نزدیکتر داخل یکی از خیابانهای فرعی میروم. آنطرف خیابان اصلی، یک ساختمان چند طبقهی بانک ملی که آتش گرفته سر خیابان است. ساختمانی که هنوز اثرات سوختگی روی آن وجود دارد. تلاشی برای بازسازی آن نکردهاند.فقط دربهای آن را با آهن جوش دادهاند که کسی نتواند داخل آن برود.
ماشینهای شخصی آزادی و تاکسیهای گمرک مقابل بانک هستند. رانندهها دور یک چرخی سیگار فروش جمع شدهاند و باهم بگو بخند میکنند. شخصیها که مدام داد میزنند آزادی، کمتر با راننده تاکسیها قاطی میشوند. آنطرف جدول مینشینند و باهم حرف میزنند. تاکسیها طبق قوانین سه مسافر سوار میکنند ولی شخصیها چهار مسافر را سوار میکنند.
مردم هیچ اعتراضی به چهار مسافر سوار کردن ندارند. تاکسیها هم جلوی شیشهی خود کاغذی چسباندهاند که نرخ کرایه برای سه نفر و چهار نفر را نوشتهاند. پس احتمالا این تاکسیها هم گاهی در شلوغی چهار مسافر سوار میکنند.
داخل خیابان فرعی میشوم. میگویند چند خیابان آن طرفتر خیابان زرافشان، محلهی خیلی گران اسلامشهر است. اینجا هم چندان ارزان نیست. حدود متری 15 تا 18 میلیون. هم قیمت با همان جایی که من زندگی میکنم. و بالاتر از بسیاری از نقاط شهر تهران.
داخل یک بقالی میروم. پسر جوان بقال اینستاگرامش را میبندد و به ما خوشآمد میگوید. میگوییم خبرنگاریم. از اوضاع میپرسیم. به من میگوید اصلا دیگر نمیتواند جنس بخرد. اوضاع خیلی بد شده. گرانی است. هر دوتا جنسی که میفروشد یکی میتواند بخرد.
به قفسهها که نگاه میکنم برایم عجیب است. بقالی یک محلهی نسبتا خوب، خالی است. یخچال هم خالی است. خودش میگوید ولی حساب دفتری تا دلتان بخواهد پر است. مرد بقال میگوید: «قدرت خرید مردم کم شده. همه چیز گران شده، درآمد مردم هم کم شده. وقتی درآمد مردم کم میشود، خرید هم کم میشود. پس درآمد من هم کم میشود.»
به پودرهای لباسشویی دستی و ماشینی اشاره میکند: «این تایدها را ببین، گرانترینش 8 تومان است. الان شده 11 تومان، خب من باید دوتا تاید بفروشم بروم یک تاید جدید بخرم، بعضی از چیزها هم اصلا وجود ندارد. الان داخل یک مغازه یک روغن پیدا نمیکنی.»
از او دربارهی انواع روغن و قیمتهایش میپرسم. پاسخ میدهد: «هیچ نوع روغنی وجود ندارد، حتی یکی. اصلا بحث قیمت هم نیست، روغن پیدا نمیشود. اصلا بگو پنجاه هزار تومن، نیست که بخرید. وقتی نیست که بخرید خب نیست که بفروشید. کاری نمیشود کرد.»
از مغازهی بقالی که خارج میشوم یک خیابان آن طرف میرویم. خیابانی که به محلهی مرفه نشین نزدیک تر است. در این خیابان تعداد زیادی آرایشگاه مردانه و همچنین رستوران با فضای شیک وجود دارد.
داخل یک معاملات ملکی میشوم. پیرمردی با کت و شلوار ساده نشسته پشت یک میز. در مغازه تنهاست. به احترام ما میایستد. خیلی تحویلمان میگیرد. از اوضاع کاسبی میپرسیم، به من میگوید «سه ماه است هیچ قراردادی نبستم.»
از قیمتها میپرسم، پاسخ میدهد: «گران است ولی چه فایده؟ وقتی خرید و فروش نیست اصلا قیمت چه معنایی دارد؟ قیمت برای خرید و فروش است.» از او قیمت دقیق میخواهم، میگوید: «این منطقه پیش خرید از متری 14-15 هست بعد از آن هم تا 17-18 میرسد. چند خیابان آنطرفتر میشود زرافشان، آنجا قیمت بالای متری 20 میلیون است.»
اشاره میکنم که این قیمت خیلی بالاست، حتی از بسیاری از محلههای تهران هم گرانتر است. پیرمرد میگوید: «خب اینجا هم گران است. به جز آن هم هزینهی مصالح گران شده. الان سازندهها خیلی اذیت میشوند. بدون قیمت زمین حداقل چهارونیم تا پنج میلیون تومان برایشان در میآید. حالا شما قیمت زمین را هم اضافه کن، سود آن آدم را هم اضافه کن. پس همین قیمت در میآید.» دورباره به کاسبی خرابش اشاره میکند و میگوید سه ماه است که قرارداد نبستهام.
وقتی به او میگویم در این سه ماه هزینههای زندگی را از کجا میآورد میگوید: «بازنشسته هستم، برادرم هم بازنشسته است. از حقوق بازنشستگی میخوریم.»
یک یخچال خانگی دوو، چند دستگاه پخش و تلویزیون پشت بنری در مشاور املاکی است. از یخچال و بقیهی وسائل میپرسم. میگوید: «اوضاع خراب است. پول که از بنگاه در نمیآید. گاهی فامیل در خرید جهیزیه به من مراجعه میکنند و من هم یک چیزهایی برای فروش آوردهام.» میپرسم همیشه همینطور بوده؟ میگوید: «اگر بازار باشد که اصلا وقت این کارها را نداریم. الان بازار نیست.»
اینکه دستگاه معاملات ملکی یخچال هم میفروشد برایم جالب است. از مغازه که خارج میشوم، به سمت مرکز خرید برمیگردم. میخواهم از چیزهایی که دیدهام برای گزارش، عکس بگیرم. در راه پشت شیشیهی یک کافی نت نوشته «عسل خلخال موجود است.» برایم عجیب به نظر میآید. گویا این چند شغله بودن در اینجا رسم است.
مغازههای چند شغله. کافینتی عسل فروش، آرایشگر چای فروش، کرایهی ظروف ماسک فروش، پارچه فروش بنر چاپ کن و مشاور املاکی که لوازم خانگی هم میفروشد در اینجا وجود دارد. گویا این رویه عادی است.
مغازههای خالی، یخچالهای خالی، بانکها و ساختمانهای نیمسوخته مغازههای چندکاره، چیزهای عجیبی است که من و همکارم برایمان جالب است، از آنها عکس میگیریم ولی مردم اینجا برایشان عادی شده. مردم اینجا در حال زندگی هستند.
سر خیابان که میرسیم یک ساختمان سوحتهی دیگر نظرمان را جلب میکند. ساختمانی که وقتی جلوی آن می رویم متوجه می شویم که بانک پاسارگاد و چند واحد اداری دیگر در آن بودهاند. تابلوی دفتر ثبت اسناد و چند دفتر دیگر هنوز سالم است و دیده میشود. ولی ساختمان تقریبا کاملا سوخته است. حتی بنر بانک پاسارگاد که بالای این ساختمان چند طبقه نصب شده هم از شدت آتش آب شده است.
درب این ساختمان هم مثل دیگر ساختمانهای آتش گرفته با آهنهایی جوش داده شده که کسی نتواند داخل آن برود و همینطور رها شدهاند. حیاط پشتی این ساختمان هم نشانههایی از سوختگی دارد و درهای پشتی آن هم با ورقههای آهنی مسدود شدهاند.
دوباره به خیابان اصلی برمیگردم. اینجا همه چیز عادی است. از بانکهای سوخته عکس میگیرم. از مغازههای چند کاره عکس میگیرم. در مسیر به حرفهای مردم گوش میدهم. یک وانتی میگوید: «من میوه رو گرونتر میخرم ولی جرئت ندارم گرون کنم» عابری میگوید: «اینم دیوونه است اومده این مغازه رو کرده کتابفروشی.» یک مردی با اشاره به یک مغازهی مبل فروشی به همسرش میگوید: «میدونی این تو روز چقدر درمیاره؟» همسرش میگوید: «مردم دیگه ندارن برن مبل بخرن، درآمد اینا مال قدیم بود.»
برای جمع بندی گزارش دوباره قیمتها را میپرسم یا نگاه میکنم. تقریبا همه چیز قیمت متعادلی دارد. نه ارزانتر نه گرانتر. بر اساس تجربههای گذشته انتظار داشتم که چیزها نسبت به مناطق متوسط تهران ارزانتر باشد ولی نیست. اینجا هم تقریبا همه چیز به جز نان به قیمت است. حتی گرانفروشیها هم مشابه است. کاسبیها مشابه است. اینجا همه چیز عادی است. اگر هم برای ما چیز عحیبی است، برای مردم این محله همه چیز عادی است. یک شرایط عادی با چند ساختمان سوخته در مرکز شهر.
قبل از برگشتن به تهران برای صرف ناهار همراه همکارم داخل یک مغازه میشویم. مغازه غذاهای خانگی میفروشد. لوبیا، حلیم، کشک بادمجان و… منوی این رستوران است. همهی غذاها هم به صورت پرسی و هم به صورت کیلویی فروخته میشود. روی شیشهی مغازه یک بنر کوچک نوشته «به افراد نیازمند غذای رایگان داده میشود. #مهر_مهدوی»
داخل مغازه روی دیوار یک بنر است که روی آن لیست غذاهاست و روی قیمتها با کاغذ پوشانده شده و قیمت جدید با خودکار روی کاغذها نوشته شده. بالای لیست یک برگه به دیوار چسبانده شده که روی آن نوشته: «هزینهی نان/ ظرف و مخلفات اضافه به صورت جداگانه حساب میشود.»
داخل مغازه چند میزوصندلی کهنه هست. خانمی به همراه دخترش مغازه را اداره میکنند. بعد از سفارش غذا دوباره برای بررسی محل بیرون میآیم. همسایهی دیوار به دیوار این مغازه یک مغازهی سی دی فروشی است. مغازه ای که سی دی فیلم و بازی و… میفروشد. شغلی که تقریبا در تهران منسوخ شده.
چند مغازه آنورتر هم چند مغازهی الکترونیکی هستند که هم «پلی استیشتن دو» میفروشند و هم آن را تعمیر میکنند. داخل سی دی فروشی که میشوم بازیهای پلی استیشن دو و حتی یک هم دارد.
این کنسولهای بازی سالهاست منسوخ شده اند ولی اینجا همچنان مشتریهای خود را دارد. حتی بازیهای قدیمی این کنسولها دستکاری شده و به عنوان نسخههای جدید فروخته میشود. برای نمونه در سی دی فروشی فوتبال 2020 برای کنسول پلی استیشن دو وجود دارد. این در حالی است که آخرین فوتبالی که برای این کنسول منتشر شده برای سال 2014 است.
جلوی مغازهی غذافروشی یک ایستگاه تاکسی است که تاکسیهای آن داخل شهر اسلامشهر میروند. اینجا هم به انتخاب مسافران سه یا چهار مسافر سوار تاکسی میشوند و قائدهی مشخصی وجود ندارد.
در ایستگاه اتوبوس تعدادی اعلامیهی «شیخ علی اکبر تهرانی» فردی که در هیئتی به نام «متوسلین به حضرت علی اکبر» در غرب تهران سخنرانی میکرد میبینم. چند سال پیش بود که آخرین خبرها را از او شنیده بودم. این فرد به اتهاماتی هیاتش تعطیل شد و شایعهی دستگیری او نیز مطرح شد. همان موقع فیلمهای زیادی از حرفهای عجیب او منتشر شد.
بعد از دیدن اینها دوباره به داخل غذا فروشی میروم. متوجه مردم و فروشندهای که ماسک نزده میشوم. غذایمان را برای این در ظرف چینی میآورد. چند خیارشور و پیاز هم بدون بسته بندی و.. داخل یک پیش دستی هستند.
انتهای پیام
گرانترین منازل اسلامشهر در باغ فیض هست و ابتدای خیابان امام محمدباقر ، ساختمان بانک ملی چند طبقه هم در کنار جاده ساوه ست نه در خیابان ، ابتدای خیابان بیست متری در مسیر همان بانکها چندتا فروشگاه مواد غذایی هست ، جانبو و…عجیبه که گزارشگر این جاها را ندیده
1) نرخ اقلام و ملزومات روزمره اعم از خوراکی یا غیر آن، به لطف گسترش فروشگاههای آنلاین نه در استان تهران بلکه حتی در شهرستانهای بسیار دور از پایتخت هم یکسان شده و انحصاری در اسلامشهر نیست. شاید گوشت و لبنیات به دلیل فاسد شدن هنوز نرخ های محلی داشته باشد والا بقیه اجناس همین وضع را دارد. اسلامشهر دماوند یا بندرلنگه و قشم
2) فروش کالای دوم مانند عسل یا ظروف یکبار مصرف و امثال آن در اکثر نقاط شهر تهران (خصوصا در خیابانهای غیر اصلی) به شدت رواج دارد.
3) فقدان روغن را هر شب تلویزیون در تمام ایران در حال گزارش دادن است و خبرنگار محترم گویا وقت مرور اخبار را هم ندارد.
4) فروش سی دی بازی یا برنامه منسوخ نشده است حداقل 3 دهنه اصلی فروش در بازار کامپیوتر رضا (4 راه ولی عصر) و 5 تا 6 دهانه در بازار 4 سو (تقاطه جمهوری و حافظ) و حدود 7 یا 8 دهانه در بازار پایتخت (میرداماد) هنوز “فقط” سی دی بازی یا برنامه میفروشند. اصولا مشخص است گزارشگر اطلاعی از دنیای کامپیوتر ندارد . اصلا بسیاری ا بازی ها و برخی برنامه ها جز از روی سی دی یا دی وی دی اصلاً اجرا نمیشوند و قابل کپی نیستند. جستجویی در دیجی کالا هم صدها نمونه را نشان خواهد داد.
5) عدم محو آثار بانک های آتش زده شده نشان دهنده کاهلی و بی تفاوتی شهرداری به نمای شهر است که میتوانست به طور مستقل موضوع گزارش باسد اما نویسنده تلاش کرده آن را مرتبط با موهوماتی نماید که همه جایی است.