قبض و بسطهایِ سروش در عشق به پیامبر
محمد زارع شیرین کندی در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «قبض و بسطهایِ سروش در عشق به پیامبر» نوشت:
متدین ترین انسان کسی نیست که اخلاق دینی داشته باشد و اعمال و مناسک دینی را به جای آورد و سپس درپی کار خود رود. دیندارترین آدم کسی است که ذهناش روزان و شبان و در خواب و بیداری مشغول آموزهها و تعالیم دینی باشد: آیا خدا در حقیقت هست، ذاتش چگونه است، پیامبر چگونه پیامبر شد، مکانیسم وحی چون است، آخرت و بهشت و جهنم به چه نحو خواهند بود، عذاب و شفاعت و رسیدگی به اعمال چطور خواهد بود و غیره و غیره ؟
دکتر عبدالکریم سروش دقیقا چنین شخصی است. شاید او دیندارترین روشنفکر زمانه ما باشد. او چنان عاشق و شیفته پیامبر اسلام است که شبی پیامبر را در خواب می بیند، بلند می شود و می سراید: “ای به معراج رفته مرد نبی / تو میهمان شب تار منی/چشمه ها شرمسار چشم مناند/ تا تو در چشم شرمسار منی”. او در منظومه بلندی خطاب به پیامبر می گوید: “ای مسیحای فلک پیمای چست/ جان من در حسرت معراج تست/ملک هشتی سوی مالک می روی/ بال در بال ملایک می روی”.
سروش دینداری عادی نیست بلکه اگر بتوان گفت فردی با روحیه و خصلت و تعلق خاطر عمیق مذهبی است. او همواره و پیوسته دلمشغول احوال و مواجید معنوی و کردار و رفتار پیامبر است. وی چنان دلداده و سرگشته و شیدای پیامبر است که گویی با پیامبر زندگی می کند، معاشر معاصر اوست، و انیس و مونس و رفیق همدم اوست. پیامبر ذهن و روان سروش را سخت تسخیر کرده است. سروش به کسی و چیزی جز پیامبر و دیناش نمیاندیشد. فکر و ذکر دایمی او پیامبر و احوال واوقات و اعمال و اذکار اوست. او چنان همدلانه و متفهمانه واردجزئیات زیست و حیات پیامبر میشود که گویی خود همان تجربهها را از سر میگذراند (کتاب بسط تجربه نبوی او را به یاد میآورم). دینداری سروش در همدلی و همفکری پیوسته با پیامبر معناداراست؛ او با پیامبر و دین و کتاباش میزید. سروش نه فیلسوف میتواند باشد نه دانشمند نه سیاستمدار و نه حتی منوالفکری متجدد (مدرن). او در هرحال و وقت دلمشغولِ باطن نبوت و دیانت است.
او اولا و بالذات انسانی است عارف مسلک و اهل دل، درست مانند آموزگار بزرگ اش مولوی. پیامبر مانند معشوقی عظیم و محتشم در جان و دل او نشسته و در تمام عمر حیات او را راه برده است. موضوع تفکر سروش عبارت است از دین و وحی و رویا و شیوه زیست پیامبرانه پیامبر اسلام. او همواره و دائما در فکر دیانت و نبوت است. شاید بتوان گفت که سروش ذاتا دیندار به دنیا آمده است همچنانکه کسانی بالذات ملحد و شکاک و دیرباور و دهری و زندیق زاده میشوند. هانری کربن میگفت برخی افلاطونی مادرزادند و خودش را جزو آنان میدانست؛ همان طور که بعضی ارسطویی مادرزاد، عده ای اسپینوایی مادرزاد، جمعی هگلی مادرزاد و طایفهای نیچهای مادرزاد و جماعتی هیدگری مادرزادند. به نوشته گئورگ زیمل، همان طور که یک انسان اروتیک طبعا همواره اروتیک است اعم از آن که متعلق عشقاش آفریده شده باشد یا آفریده نشده باشد – یا هیچگاه آفریده نشود – انسان مذهبی نیز همواره مذهبی است اعم از آن که به خدا باور داشته باشد یا باور نداشته باشد. سروش از قدیم به بیان سخنان خلاف آمد عادت عادت دارد و همواره دوستان و دشمناناش را شگفتزده میکند. سخنان او در باب نسبت قدرت با نبوت پیامبر نیز از این قاعده مستثنی نیستند. اصل سخن او، البته مسبوق به سابقهای بلند است. احتمالا اولین بار مسیحیان بودند که پیامبر اسلام را پیامبر قدرت و جنگ و لشکرکشی و اسلام را دین شمشیر و جهاد و رویارویی دانستند و معرفی کردند. بعدها هم بسیاری از مستشرقان و اسلامشناسان و دین پژوهان و مخالفان و دشمنان اسلام بر این عقیده بودهاند. سخنان سروش درباره نسبت قدرت و نبوت پیامبر اسلام، انسان را بی اختیار به یاد عبارتی از مرحوم شریعتی میاندازد که گفته بود اگر مسیح میآموزد که اگر کسی بر گونه راستتان سیلی زد گونه چپتان را به طرف او بگیرید، قرآن در سوره بقره میآموزد که هر کس به شما تعدی و تجاوز کردشما هم به همان صورت به او تعدی کنید. شریعتی نقل کرده بود که اگر اسلام دین مردانه است مسیحیت دین زنانه است. شریعتی با افتخار و سرور این گفته را ذکر کرده بود. خود او اسلام را دین شمشیر و مبارزه و قیام وجهاد و تشیع را مذهب سرخ شهادت میدانست. شریعتی به تعداد غزوات پیامبر میبالید و آن راشاهدی بر مدعای خود مبنی بر این که اسلام دین مبارزه و مجاهده و عقیده و ایدئولوژی است قلمداد میکرد. اما ماجرای سروش قدری متفاوت است. او در جوانی و میانسالی به تفسیری رحمانی و قرائتی مولویوار از اسلام دلبسته بود و سالها و دههها از آن برداشتاش دفاع میکرد. اکنون در این سن و سالِ شیخوخت تغییر موضع بنیادی داده و تفسیری دیگرگونه و مبتنی بر اقتدار از نبوت و اسلام عرضه میکند.
آیا او واقعا از باورهای پیشین دست برداشته است؟ پرسش کسان کثیری آن است که آیا اینجا موقع و محل وداع سروش با خوانش پیشیناش از نبوت و دیانت است؟ تاویلها و تفسیرهای بعدی او از سخناناش نشان داد که همچنان به اسلام رحمانی و پیامبر شفقت و مودت به شدت معتقد و وفادار است. گفتار سروش در دهههای مختلف تغییر کرده و دیگر شده است. تمام سخنان متفاوت و متغیر او از عشق بیش از حدش به پیامبر سرچشمه گرفته است. او چنان شیفته پیامبر است که از اظهار آرا و عقاید متغیر و گاه متضاد و متناقضِ دینیاش هیچ ترس و واهمهای نداشته و ندارد. علی الظاهر دلدادگان را رسم و شیوه چنین است. همه آرای او درباره پیامبر از عشقاش به شخصیت پیامبر نشئت میگیرد. هر روز نقشی و تصویری از این معشوق در ذهن و زبان و روان او جلوهگر میگردد و او را به گفتن سخنانی متعارض و متناقض وا میدارد. آخرین گفتههای او، واپسین حرف و نظرش نخواهد بود.
انتهای پیام
همه جور پاچه خواری دیده بودیم جز این مورد.
سروش تلاش کرد نقش پولُس در مسیحت را برای اسلام بازی کند.
خدا در قرآن بارها پیامبر را مستقیم خطاب میکند و بارها تاکید به نزول آیهها از جانب خود خدا دارد ولی سروش که میدانست نمیتواند مستقیما پیامبر را دروغگو معرفی کند از تکنیک دیگری استفاده کرد.
و متاسفانه بسیار کم اند کسانی که قرآن بخوانند تا به تلبیس سروش پی ببرند.
سروش نعمت بزرگی برای دین ستیزان است.
قدر زر زرگر بداند قدر گوهر گوهری . جناب سروش واقعا نعمتی بس بزرگ برای جهان اسلام است که هرکس هرکس درک مقام او را ندارد
پاچه خواری را برخی از اهالی قدرت می کنند تا به نان و نوا برسند و حلقه ی اهل بصیرت! در آیند، وگرنه که یک اندیشمند دور از وطن که پاچه خواری کردن ندارد، نه قدرتی دارند و نه ثروتی و نه مجرای تحکم و رانتی.
محبوبیتی اگر دارند به دلیل آزادگی و در یوزگی قدرت نکردن و پس تعداد ماهی محدود عضویت در شورای انقلاب فرهنگی وقت دیدن گشتن در بر پاشنه ی دیگر آن مکان قدرت و دیگر مکان ها که بسیار بالاتر با این استعداد و پایه ی ادب و تفکر که دارند برایشان فراهم بود، و در صورت تمایل بسیار بهتر از برخی دست بوسان گذشته و حال امکان ترقی و جایگاه یافتن در دل قدرت سفله پرور داشتند.
اما جدی بودن اندیشه و استلزامات آن و نیز آزادگی و شجاعت و وارستگی از قدرت سیاسی و قوت اندیشه از ایشان ایشان را ساخت. قرار نیست هر اندیشه و بیان ایشان صحیح و بی اشکال باشد اما همین اندازه بدانید که آنان که در مقام قدسی تکیه زده اند و فرزانه و حکیم خوانده می شوند اشتباهات و اشکالات فاحش در دیدگاه و اندیشه به مراتب بزرگتر از دکتر سروش دارند، ولی مستظهر به قدرت و تبلیغ از بیت المال اند همانها که هدایت های مرشدانه و تصمیمات کلانشان عامل اصلی کشیدن وضع اقتصادی مملکت از تورم نزدیک تک رقمی و رشد مثبت پنج درصد به تورم ۵۰ درصد و رشد منقی در این پانزده سال به سبب درک ناصحیح از تاثیر تصمیم های ناپخته شان است. اما …
کوتاه سخن اینکه فراموش نکنید که گناهی هم اگر باشد «ان الله لا یغفر ان یشرک به شیا و یغفر ما دون ذلک لمن یشا»
نعمت؟؟؟!! سروش هیچ سخن نوآورانه ای در سطح جهان و حتی در جهان اسلام ندارد .فلسفه علمش که از آن پوپر است و پلورالیزم دینی اش از جان هیک و …. رویای رسولانه اش هم بازپرداخت بدون دلبل همان نسبتهایی است که اعراب جاهلی به پیامبر می زدند. اگر این آقای نویسنده واقعاً اهل فلسفه بود سخن سروش را تحلیل فلسفی می کرد و به اشکالهای وارده پاسخ می داد نه اینکه اینچنین در مدحِ سروش داستان سرایی کند .
نتیجه سخن نویسنده منتهی به این می شود که دیندارترین افراد مسلمان کسی است که دغدغه عمیق به درک مفاهیم اسلامی داشته باشد و بعد از آن آزاد است که هر چرندیاتی را به اسلام و قرآن و پیامبر (ص) نسبت دهد و هر موقع هم که دلش خواست صد در صد تغییر نگرش دهد و از اسلام رحمانی دفعتاً و بالفور به اسلام قدرت معتقد شود!
فرضاً عده ای گوسفندوار به دنبال تغییر نگرش و مواضع این آقا باشند، شأن آدمیزاد این است؟
ادب داشته باش، چرندیات نیست عمق مطالب آمده در دانش و ارزش و اخلاق خدایان و قبض و بسط را همه کس متوجه نمی شود و قرار نیست یک متفکر بی هیچ اشکال و اشتباه باشد قرار است شجاعانه دنبال فهمیدن باشد.
این هم که نوشته اید آرایش از دیگران است بارها خود ایشان و مخاطبان پیگیرشان توضیح داده اند که سروش در بسیاری موارد پیش از اطلاع بر آثار آن متفکران چنین دیدگاه هایی را پرورده است، فقط یکی دو مورد هست که از پیش می شناخته و آثار آنان را شرح و بلکه بسط وگسترش داده است.
کتاب های ایشان تیراژ چند ده هزار بلکه چند صد هزار نسخه دارد کتاب آن مدعیان متملغ قدرت وقت در گذشته و امروز چند خواننده دارد؟ که به ضرب و زور رونمایی در اینجا و آنجا به دنبال مخاطب و شناخته شدن می گردند و به مدد مماشات با قدرت التماس جایگاه های علمی و فرهنگی هستند.
فکر کنم کسی که باید ادب داشته باشد و به اندازه کافی ندارد شخص آقای عبد الکریم سروش است. نگاه کنید به طرز برخورد سروش با داوری اردکانی و سید جواد طباطبایی ودیگر مخالفانش ! سروش هر که را که بخواهد با سجع نویسی خاص خود سکه یک پول می کند! من اصلاً با داوری و جواد طباطبایی موافق نیستم ولی اخلاقی بودنِ یک آدم موقعی روشن می شود که با دشمنانش و حتی با آدمهای غیر اخلاقی بخواهد بحث کند . اینجا است که می توان فهمید نویسنده ای که خود را دینی و اخلاقی می خواند تا چه حد مقید به ضوابط و اصول ادعایی خود است .جنگ سروش با بسیاری از مخالفانش مثل فردیدیها و مارکسیستها و روحانیون … در بسیاری از اوقات، جنگِ شیوه ای غلط با «شیوه غلط از نوع دیگر» دیگر است و بعضاً جنگِ ناسزا گویی با«ناسزاگویی از جنس دیگر» !
ژستِ اپوزیسیونی و مخالفت با قدرت هم به آقای سروش نمی آید . چهره شدنِ سروش اساساً به خاطر حمایتِ رانتی و امکانات دهیِ صاحبان قدرت به او در بعد از انقلاب بود . سروش تا اواخر دهه شصت که حاکمیت، برای او فضای گسترده ای در رادیو تلویزیون در نشریات حکومتی در دانشگاه ها و پژوهشگاه ها و در برخی نهادهای تصمیم سازی فرهنگی فراهم کرده بود، هر جور که می خواست می تاخت. از آخر دهه شصت و اوایل دهه 70 هم که به تدریج ژست اپوزیسیون گرفت ،تا حدود زیادی بعد از محدودیت هایی بود که جناحی از حاکمیت برای او فراهم کرد.آیا اگر این محدودیتها نبود بازهم سروش اپوزیسیون نمایی می کرد یا کماکان جمهوری اسلامی را به عرش اعلی می بُرد؟؟ تازه آن موقع هم که مثلاً اپوزیسیون شد زیر پوشش جناحی از حاکمیت علیه جناح دیگر بود و از امکاناتِ رانتی آن جناحِ دیگر بهره می بُرد . در همان زمانها که سروش با امکانات عمومی چهره سازی می شد، دیگرانی خانه نشین و محروم بودند . متأسفانه در مورد این محرومیتها از سروش، اعتراضی نمی شنیدیم . چگونه است که اگر آقای سروش و همفکران و شاگردان او از رانت قدرت بهره برند بی مشکل است اما در مورد دیگران مشکل دار !؟ قوت و عمق یک نویسنده را هم با تیراژ کتابهایش اندازه نمی گیرند . اثر گذاری اجتماعی یک شخص ،معلول عوامل متکثر سیاسی، اجتماعی، روانشناختی و غیره است و نمی توان آنرا لزوماً دال بر عمق نظری و استحکام منطقی سخنان او دانست .
بیانیه سیاسی جالبی بود. البته به کار نقد و نظر در مورد کارنامه علمی کسی نمی آید. اهل علم دنبال دلیلند و از هرکس سخنی می پذیرند یا رد می کنند. و یکسره همه گفته های کسی را قبول یا رد نمی کنند