دربارهی اعتراض معلمها
مهدی میرآبی، نویسنده و روزنامهنگار در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز دربارهی اعتراضات معلمها در هفتههای اخیر نوشت:
معلمان ایران در طول تاریخ، همواره جفا دیدهاند و هم در رژیم سابق و هم پس از آن آنطور که باید به حقوق خود نرسیدهاند. در سال۱۳۴۰ پس از آنکه رژیم به خواستهی معلمان هیچ توجهی نکرد و پاسخ درخوری نداد، از ناچاری به خیابانها آمدند اما رژیم با گلوله پاسخشان را داد. سرگرد ناصر شهرستانی (رئیس کلانتریِ وقت بهارستان) سینهی ابوالحسن خانعلی را نشانه رفت و این دانشمند بیست و نه ساله با سواد را شهید کرد، بعد از آن واقعه، معلمان چند سالی به خواستههایشان رسیدند، اما در ادامه شرایطشان متناسب با ترقی، توسعه و تورمِ موجود در کشور پیش نرفت و شبیه کارگران، از بسیاری از نیروهای وزارتخانهها و دستگاههای دولتی عقب ماندند. آنها از همان زمان نه تنها به میزان حقوق دریافتی بلکه به شرایط کار و محیط تدریس هم معترض بودند.
حال اکنون پس از گذشت سالها به واسطهی عوامل متعدد (تحریم، سوء مدیریت، عدم توسعهی متوازن و…) شرایط همهی اقشار جامعه از جمله معلمان رو به وخامت است و در وضعیت بسیار نامطلوبی به سر میبرند. تا پیش از این، آن دسته از نیروهای رسمی که از بدنه دولت ارتزاق میکردند اعتراضی در این حجم و به این گستردگی نداشتند، پیشتر شاهد اعتراض اتحادیهها، اعضای کانون و اصناف و از این قبیل بودیم، حال قشر وسیعی از بدنهی دولت هم به اعتراض برخاستهاند و جای نگرانی است که پس از سالها و ماهها چانه زنی، به خواستهشان نرسند و به ناچار روانه خیابانها شدهاند. شکل این اعتراضها هشداری است جدی برای تصمیمگیران. به گمانم باید فکری اساسی برای وضعیت اقتصاد کشور کرد و از شکاف بین ملت/دولت که هر آن فاصلهاش زیادتر میشود جلوگیری نمود.
این درست نیست که یکی با کمتر از نیم دهه سابقهی کار در جنوب و نوار مرزی، هشت میلیون حقوق بگیرد و یکی دوازده میلیون و یکی با بیست و نه سال سابقه کار، در پایتخت ۴ میلیون و پانصد دریافتیاش باشد. هنوز بین اعضا و اصناف خودشان عدالتی برقرار نیست دیگر چه رسد به مقایسه حقوق آنها با سایر ارگانها که قیاسی معالفارق است.
فاصله فرهنگیانِ جامعه با نیروهای دیگری که در سایر ارگانها مشغولند، معنیدار است و تفاوتهایشان به لحاظ امکانات زندگی و سطح رفاه نسبی صراحتاً به چشم میآید و همین موضوع جایگاه و منزلت آنها را در میان دوستان و اطرافیان و افراد جامعه تنزل داده است. معلمان زیادی هستند که نه در کلانشهرها بلکه حتی در شهرهای متوسط و کوچک نتوانستهاند مسکنی برای خود فراهم آورند.
مطابق فصل ششم سند تحول، حقوق معلمان باید بر اساس سطح کیفی آنها مشخص شود. از همین رو هر چه زودتر باید طرح رتبه بندی و همسان سازی آنها صورت بگیرد. آنوقت شاید کمتر شاهد چند شغله بودن معلمان شویم. وقتی معلمی چند شغله باشد دیگر چه تاب و توان و انگیزهای برایش باقی میماند که با مطالعه و فکری آزاد و خیالی آسوده به آموزش و تربیت و مشاوره بپردازد؟ آن هم در محیطهایی که هر آن بیم آن میرود ساختمان محل کار، روی سر خود و دانشآموزانش آوار شود!
در شأن یک معلم نیست که برای تأمین بخشی از مایحتاج زندگی خود، خارج از دامنه کارِ رسمی و دولتیاش، به مسافر کشی رو بیاورد. علاوه بر اینکه بارها به چشم خود دیدهام، دستکم پنج معلم خود را میشناسم که بر حسب اتفاق مسافرشان شدم. این سخن را از سر دلسوزی و اقرار نمیگویم واقعاً خاطرهی تلخی بوده که از گذشته در ذهنم به یادگار مانده است.
انتهای پیام