ما همسفران پرواز 752
مهدی رزاقی طالقانی، پژوهشگر اجتماعی در یادداشتی با عنوان «ما همسفران پرواز 752» که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، دربارهی دلایل فروکش نکردن سوگ سقوط هواپیمای اوکراینی نوشت:
انسان خاصیتش این است که اصولا با نگه داشتن هیچ رویداد غمانگیزی در درونش، دنیا و زیستن را برای خود سختتر نمیکند. اما خُب با بعضی رفتنها هم کنار نمیآید.
مرگهایی که معنایی بیش از یک رفتنِ طبیعی دارند، از آن دسته رویدادهاست که بشر با یک دعای آمرزش نمیتواند آنها را بپذیرد . درک کند و ماهها و سالها و قرنها با آنها سوگواری میکند.
نمونه این مرگها هم بسیار است و در همین یکی دو قرن گذشته، مرگ امیرکبیر و حادثه سینما رکس و مرگ آیتالله طالقانی و امثالهم هر کدامشان برای جامعه معنایی از هراس از پایان یک دوره تاریخی و آغاز یک دوره سخت و سیاه میدادند و هنوز هم جامعه بیش از یک عزای طبیعی درگیر اثرات ناشی از آن مرگهاست.
آخرین مرگ از مرگهای پیام آور برای جامعه ایران، مرگ دسته جمعی مسافران پرواز شماره 752 هواپیمای اوکراینی است. که بعد از دو سال اگر اجازه انتشار کتابی درباره آن داده میشد، دهها و صدها تحلیل، این واقعه را نشانه پایان یک دوره تاریخی و آغاز فصلی دیگر از تاریخ هراسآور پیش رو بر میشمردند.
یادداشت کوتاه زیر تحلیل از چرایی همدلی جامعه ایران با مسافران پرواز 752 اوکراینی است که ناباورانه در شلیک موشکهای نیروهای داخلی در نزدیکی تهران کشته شدند.
تحلیلگران عموماً روندها را مورد بررسی قرار میدهند. و روندشناسی در نهایت خروجی یک تحلیل علمی است. اما نگارنده همچون بسیاری از متولدین دهه شصت و شاهدان وقایع سه دهه اخیر قلمش به آن سمت میچرخد که به جای واگویه «کلان – مسائل» سیاسی و اجتماعی، قصه زندگی تک تک مسافران این پرواز را روایت کند که از کجای جامعه ایران آمده بودند و با آنها چه شد؛ که به تا این حد میتوان با آنها همدل و همدرد و همراه بود در معیت آنها بارها سقوط کرد و جان داد.
مسافران پرواز شماره ۷۵۲ از دو حال خارج نبودند؛ آنها یا مردمانی گریزان از مدار ایدئولوژی بودند که دلبسته تامّ به زندگی بودند یا نخبگانی در تکاپوی تلاش برای رشد و پیشبرد علم؛ همانها که برای علم سفر میکنند.
دسته اول چنان دلبسته زندگی بودند که از خیر موطن و علقههای خونی و وابستگیهای عرفی گذشتند و همین توان گذشتن و عبور کردنها، اعتبار و ارزش وجودیشان بود.
و دسته دوم هم که مردمانِ نایستادن و نپوسیدن بودند كه جايگاهشان نه در جامعهای مانند ایران که در میان تمام بشریت ممتاز و والاست. مردمانی اغلب برخاسته از طبقه متوسط که نسخههای تجویزی مدیریت واپسگرایی و جهل و خرافه را برای زندگی خود نمیپسندیدند و شرافتشان اجازه زندگی در چنین وضعیتی را نمیداد.
و چرا سوگشان چنین در میان بخش اعظم و خفهشده جامعه ایران پایدار است؟
دلیل اول را میتوان در نوع مدیریت اجتماعی و غیر شفاف سقوط هواپیما دید، نمونه این برخوردها را نسلهای پس از انقلاب با تمام وجود در حضور اجتماعی خود در مدرسه و دانشگاه و خیابان و اداره حس کردهاند. مدیریت رسانهای با عنصر فریب و پنهانکاری چیزی نیست که جامعه ایرانی زخم آن را حس نکرده باشد. مگر حقایق سقوط هواپیمای c130 و شهادت منصور ستاری و رویدادهای سال 1388 و دیماه 1396 و آبان 1397 و رد صلاحیت این و آن و حصر و زندان و کهریزک و قتلهای زنجیرهای و… برای جامعه ایران آشکار شد که کسی کورسوی امیدی داشته باشد که با کشف حقیقت این داغ بزرگ التیام یابد.
برای جامعه ایرانی سقوط هواپیما و شلیک نیروهای خودی جایی سختتر شد که امیدی برای افشاء و کشف حقیقت نبود.
دلیل دوم پایداری سوگ کشته شدگان پرواز 752 هواپیمای اوکراینی، شکل سمبلیک کشته شدن افرادی است که باب طبع ایدئولوژی رسمی تصمیم نمیگیرند، نمیپوشند، نمیروند، نمیآیند، فکر نمیکنند، نمیبینند و …
تک تک ایرانیان، یا خود خاطره طعم زندگی گس و تلخ چنین برخوردی را دارند، یا یکی از اطرافیانشان را در چنین رویکردهایی دچار هجرت و زوال و یأس و … دیدهاند و هزاران خاطره از برخورد ایدئولوژیک با افرادی با این ویژگیها دارند.
دلیل سوم پایداری سوگ کشتهشدگان پرواز 752 در این است که میتوان با آنها همذات پنداری کرد، قابل کتمان نیست که بسیاری از تحصیلکردگان جامعه ایرانی هم دقیقا سبک زندگی و انتخابهای مسافران 752 را دارند، همینها که اگر پای در گل محدودیتهای شخصیشان نبود مانند آنها این وطن را وا میگذاشتند و کوچ میکردند.
دلایل نارضایتی بخش اعظم جامعه ایران و این به مقصد نرسیدگان بیگناه، یکی است. به نحوی که میتوان تک تک ثانیههای سخت وداع با خانواده تا آن غربت چراغهای یک شب تهران از پنجره هواپیما را متصور شد حداقل ساعاتی از این جبر سیاه کوچ نااُمید شد.
در ایران امروز بسیاری با پوست وگوشت و خونِ خود، واگذاشتن تمام دلبستگیها و رفتن را بارها با خود مرور کردهاند و هر بار که هواپیمایی از فرودگاه بر میخیزد خود را در هواپیمایی میبینند که آنها را میبرد به دور دستها، آنجا که دیگر اخبارش تمسخر بودنشان نیست، آنجا که خاکشان نیست اما جای زیستن آنها هست، آنجا که ایدئولوژی دست در جیب و دهانشان نمیکند که اینگونه باش و بگو و …
پرواز ۷۵۲، پرواز آرزوهای طبقه متوسط جامعه ایران و سقوط آن سقوط آرزوهای طبقه متوسط بود، وقتی مرگ آرزوها کتمان شد، بسیاری از ایرانیان، هزاران آرزوی کشته شدهشان را به یاد آوردند بسیای از ایرانیان مسافران آن پرواز بودند و مسافران آن پرواز بسیاری از ایرانیان بودند.
همانها که هر کدامشان میتوانند برای موطنشان کاری کنند و نمیگذارند، همانها که آتشنشان صلح هستند و از شعلههای «مرگ بر»ها زندگی را برگزیدهاند.
زایش غم، شاعرانگیست و این سطور و این شبهای منتهی به سقوط، مجال شاهنامه نویسی میآفریند؛ شاهنامهای بر مرگ لالهها.
انتهای پیام
پایدار باشید
مثل همیشه عالی
صاحب مهر نگهدار شما باشد
هزاران نفری که هر سال در کانال مانش غرق می شوند نتیجه کدام ایدیولوژی هستند؟ ایا مهاجرت این افراد جز به علت استعمار و استثماری است که سالها بر ملتهای دیگر روا داشته اند و اکنون با بستن مرز خود به روی پناهجویان باعث مرگ سالانه هزاران نفر از انها در ابها می شوند البته انها از نظر شما ایدیولوژی ندارند کاش کمی انصاف داشتید هنوز یادم نرفته که در زمان ترامپ مهاجرانی که از مکزیک می امدند را از فرزندانشان جدا می کردند
بنده دیدگاهم را بدون هیچ توهینی نوشتم چرا نشرش نمی دهید