خرید تور تابستان

هاشمی در برابر هاشمی

مهدی معتمدی‌مهر در یادداشتی با عنوان «هاشمی در برابر هاشمی» نوشت:

««هاشمی رفسنجانی» آن قدر نام‌آشناست که نیازی به معرفی دوباره ندارد. روحانی جامع‌الابعادی که قادر بود تا در یک لحظه، از مرزهای آوانگاردیسم تا عرصه محافظه‌کاری طی طریق کند. شیخی که ابا نداشت تا در ملاءعام و در حضور مراجع سیاسی و مذهبی، همسر و دختران خویش را به نام کوچک صدا زند و در زندان دهه پنجاه و در کشاکش فتوای نامطهر خواندن مارکسیست‌ها، نه تنها با آنان معاشرت و همکاری می‌کرد، بلکه «شهید ِ فدایی» خظابشان می‌کرد و بر سوگ ایشان مصیبت‌‌نامه می‌خواند و از سوی دیگر، هاشمی همان بود که متاثر از فضای برآمده از 30 خرداد 1360 و در مقام یکی از اعضای ارشد نظام و به عنوان رییس مجلس و فرمانده کل قوا، از جمله محرکان جنگ قدرت و در زمره اثرگذارترین شخصیت‌ها در ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر به حساب می‌آمد. سیاستمداری مقاوم و رنج‌کشیده و شکنجه‌دیده و شلاق‌های ساواک را چشیده که در هنگامه قدر و قدرت‌، نیازی به مشارکت مردم در سرنوشت سیاسی و اجتماعی نمی‌دید، چلچراغ نهادهای شبه‌مدنی (GO) مانند خانه کارگر را بر می‌افروخت تا حتی کورسویی از فعالیت‌های سازمان‌های مردم‌نهاد (NGO) نظیر سندیکاها و کانون‌های صنفی مستقل، فروغ و مجال نیابد.

هاشمی از جمله کسانی است که در دهه نخست انقلاب، از حذف مخالفان و دگراندیشان سیاسی ابا نداشت و با خطبه‌های آتشینش که افکار عمومی جامعه ملتهب آن روزگار و تمایلات راست‌گرایان انقلابی‌گرا را تغذیه می‌کرد، راه را بر هرگونه فعالیت سیاسی متفاوت با تشخیص‌های مصلحت‌گرایانه خود می‌بست و حتی در قبال کریدورهای مر‌گ‌خواهی علیه زنده‌یاد مهندس بازرگان در مجلس اول یا بعدها در مواجهه با ردصلاحیت نفر دوم مدیریت انقلاب در مجلس دوم یا ریاست جمهوری 1364 و یا در برابر حملات سرکوبگرایانه لباس شخصی‌ها و برخوردهای خشن آقای لاجوردی و نهادهای امنیتی، رفتاری مسئولانه نشان نداد و گاهی به لبخندی اکتفا ‌کرد.

با این همه، هاشمی هرگز مطلق‌گرا و مطلق‌بین و مطلق‌خواه نبود و به ارزش «تعامل» و ضرورت توازن در پیکره حکومت‌داری، آگاه و وفادار بود. چه‌بسا رفتار هاشمی با چپ‌های خط امامی در دو برهه 1376 و 1384 به بعد را بر همین اساس باید توضیح داد که اگرچه هرگز از چپ‌ها دل خوشی نداشت و چه‌بسا هرگز غبار کدورت‌های دهه شصت یا دلخوری‌های ناشی از رویدادهای ناظر بر انتخابات مجلس ششم را از دل و یاد نزدود و اگرچه هاشمی همان کسی بود که در حذف چپ‌های خط امامی در مجلس چهارم نقشی اساسی داشت و حاضر به هزینه دادن در قبال فشارهای محافظه‌کارانه‌ای نشد که بر وزیر ارشاد دولت سازندگی‌اش (سید محمد خاتمی) وارد می‌شد و در نهایت، وی را به انتخاب گزینه استعفا سوق داد و البته در چالش‌های میان جامعه روحانیت مبارز و مجمع روحانیون مبارز، همواره جانب محافظه‌کاران راست‌گرا را می‌گرفت، اما بنا به تحلیلی که از شرایط جامعه و میل توقف‌ناپذیر جریان راست به پیش‌روی‌های سیاسی و اقتصادی و امنیتی پیدا کرد، در خرداد 1376 تمام همت و ظرفیت خویش را به کار بست تا مانع از یک‌دست‌سازی قدرت شود و امکانی برای بروز اجتماعی جنبش اصلاحات و توفیق کاندیدای طیف چپ پدید آید و رای آنان که «خاتمی» نوشتند، همانا «خاتمی» خوانده شود.
آیت‌الله هاشمی به ضرورت توسعه ایران باور داشت و از این منظر، سیاستمداری توسعه‌گرا به شمار می‌آید. اما الگوی توسعه مورد توافق او، ساختاری آمرانه داشت که منصرف از پذیرش حقوق شهروندی و به رسمیت شناختن حداقل‌های توسعه سیاسی بود. از این رو به نظر می‌رسد که درک هاشمی از امر توسعه، غیرهمه‌جانبه و متاثر از شیفتگی‌های ذهنی او به شخصیت‌هایی مانند عباس میرزا و امیرکبیر بود و به قرائتی پیشامدرن کفایت داشت که به تحولات ناشی از انقلاب مشروطه بی‌اعتنایی نشان می‌داد. ذهنیت مترادف‌انگار هاشمی در مواجهه با مفهوم «رشد اقتصادی» که آن را به «توسعه اقتصادی» ارتقا می‌داد، در مراحلی حتی به دفاع او از الگوی توسعه چینی در دهه هفتاد خورشیدی منجر شد، اما تجربه دولت احمدی‌نژاد سبب شد تا هاشمی از 1384 به بعد و به‌ویژه پس از اعتراضات 1388 و متاثر از تجربه‌ باورنکردنی بالا رفتن از پله‌های اوین به قصد دیدار با فرزندان، به اهمیت مضاعف و بی‌بدیل گرایشات دمکراسی‌خواهانه پی ببرد و متوجه شود که توسعه اقتصادی منهای توسعه سیاسی، حاصلی جز نفی جمهوریت، تجمیع قدرت، فساد سیستماتیک، فراگیری تبعیض، بحران کارآمدی و فروپاشی ساختارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی فرهنگی و اخلاقی ندارد.

زیست سیاسی مرحوم هاشمی رفسنجانی گواهی می‌دهد که اهل خستگی و ناامیدی و انفعال و کنار گود نشستن نبود و به روزمرگی و دوره کردن‌های بی‌حاصل ایام قناعت نداشت. این ویژگی سبب می‌شد که هاشمی هرگز در حاشیه قرار نگیرد و کسی هم نتواند او را در حاشیه محض قرار دهد. هاشمی رفسنجانی تا واپسین روز حیاتش می‌توانست بر شکل‌گیری نهادهای اصلی قدرت و رقم زدن سرنوشت روندهای انتخاباتی نقش‌آفرین باشد و به دلیل ویژگی‌های فردی و خصلت‌ها و موقعیت و روابط سیاسی که در اختیار داشت، از ظرفیتی بی‌بدیل برای روندهای کلان ناظر بر انتقال‌های گریزناپذیر قدرت و اثرگذاری بر دو رکن اصلی حاکمیت یعنی روحانیت و سپاه برخوردار بود که او را قادر می‌ساخت تا در پاگردهای سرنوشت‌ساز تاریخی به تحقق شرایط پیش‌بینی نشده و عملی شدن وضعیت‌هایی فارغ از اراده‌‌گرایی‌های نومحافظه‌کارانه بیانجامد و چه‌بسا تلاش‌های بی‌پرده برای پوشاندن چهره او از خطبه‌های نماز جمعه و حذف او از ساختار قدرت و در نهایت، ردصلاحیت او در انتخابات ریاست جمهوری 1392 در همین راستا ارزیابی شود.

هاشمی هر کجا که بود باید اثرگذار می‌شد و اگر نفر اول نبود، لااقل باید در نزدیک‌ترین موضع به نفر اول می‌ایستاد و از آن رو که سیاست‌ورزی را به «کسب قدرت» و نه «اثرگذاری بر ساختار قدرت» تقلیل می‌داد، حضور در ساختار قدرت، ترجیحی بنیادین و اهمیتی ویژه برایش به حساب می‌آمد که نمی‌توانست از آن صرفنظر کند و چنین است که نسبت میان عملکرد و مواضع آقای هاشمی با گرایشات دمکراتیک در طول نزدیک به شش دهه حیات سیاسی را نمی‌توان در یک خط مستقیم مستقر ساخت و از این روست که گاهی ضرورت پیدا می‌کند که از «هاشمی‌ها» سخن بگوییم: «هاشمی ِ با قدرت» با «هاشمی ِ با مردم» دو الگو و دو تجربه زیسته متفاوت را روایت می‌کنند.

پرداختن به هاشمی و ارایه تصویری همه‌جانبه از مواضع، عملکرد و آرای این شخصیت‌ میانه‌رو و مصلحت‌اندیش که مهم‌ترین دغدغه‌اش، بقای نظام و توسعه ایران بود، امری به‌غایت دشوار و عین حال، واجب و اساسی است که در گستره تحلیل‌های سیاسی و اقتصادی ناظر بر مدیریت کلان نظام جمهوری اسلامی و رازدایی از تاریخ چهاردهه گذشته ایران نمی‌تواند مورد غفلت و چشم‌پوشی قرار گیرد. نباید و نمی‌توان نادیده گرفت که هاشمی رفسنجانی سیاستمداری از میان مردم بود که گاه، مردم‌گرایی را به «جامعه‌گرایی توده‌وار» تنزل می‌داد، اما هرگز پنجره‌های ذهن و روح و زبان خود را بر افق هم‌نشینی و شفقت با مردم و عشق به ایران و ایران‌دوستی نبست. چکیده زیست سیاسی هاشمی در طول شش دهه را می‌توان بر نموداری ترسیم کرد که اگرچه از قیام 15 خرداد 1342 تا دی ماه 1395 بر نوساناتی تکان‌دار و تکان‌دهنده تجلی پیدا می‌کند که از آزادی‌خواهی و استبدادستیزی تا مشارکت موثر در انسداد سیاسی و تحکیم فضای بسته امنیتی را در بر می‌گیرد، اما در یک کلام می‌تواند خلاصه شود: هاشمی از میان مردم برآمد و سرانجام نیز، به‌رغم خطاهای متعدد راهبردی که از حافظه تاریخی این سرزمین پاک نخواهد شد و تا ابد بر کارنامه‌اش سنگینی می‌کند، عاقبت به خیر شد و بر شانه‌های مردم به سوی خانه ابدی خویش شتافت».

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا