تحلیل خبرگزاری فارس از کانالهای «نیمه محرمانه»، «سرائر» و «سایهنویس»
خبرگزاری اصولگرای فارس که بهعنوان رسانهای نزدیک به نهادهای نظامی و امنیتی مشهور شده است در دو یادداشت به تحلیل کانالهای تلگرامی «نیمه محرمانه»، «سرائر» و «سایهنویس» که ادمینهای آن اخیراً بازداشت شدهاند پرداخته است.
به گزارش انصاف نیوز متن کامل این دو یادداشت در پی میآید:
«محرمانهها و نیمهمحرمانهها از کجا خط میگیرند و با چه اهدافی منتشر میشوند؟
پنجشنبه گذشته خبر دستگیری ادمینهای ۳ کانال تلگرامی «نیمه محرمانه»، « سرائر» و «سایهنویس» در پایگاه «گرداب» منتشر شد.
«گرداب» در توضیح عملکرد افراد دستگیر شده و کانالهای مرتبطشان اینگونه توضیح داد: « افراد بازداشت شده درصدد بودند از طریق انتشار اسناد طبقه بندی شده، اعتماد بخشی از مخاطبین را کسب کرده و سپس با انتشار اخبار گزینشی و کذب، در میان مسئولین کشور ایجاد اختلاف نمایند.»
کدام نهادها مورد هجمه این کانالها قرار گرفتند؟
اول: دفتر رهبرانقلاب
یکی از راهبردهای اصلی این کانالها القاء تقابل و اختلاف میان رویکردهای دفتر رهبرانقلاب با خود رهبری بود. این رویکرد با انتشار اخبار کذبی اتفاق میافتاد که میتوانست باعث القا تشکیک و شبهه در مخاطب شود.
این کانالها ۳ محور اصلی را در تخریب رهبرانقلاب و دفتر رهبری در پیش گرفته بودند: ۱- القای سانسور رهبرانقلاب توسط دفتر رهبری ۲-انتشار اخبار دروغ از رهبرانقلاب و دفتر رهبری ۳-القای دخالتهای نابجا توسط اعضای دفتر رهبرانقلاب در مدیریت کشور
دوم: هیأت دولت و دولتمردان
رویکرد مقابله با سیاستهای دولت و القای اختلاف میان مسوولین دولتی و مردم از خطوط رسانهای این کانالهای تلگرامی بود. این کانالها از سوی دیگر تلاش داشتند با انتشار اخبار کذب، مسوولان دولتی را بیکفایت یا در تقابل یکدیگر نشان دهند و اختلافاتشان را بزرگ جلوه دهند. در تعداد زیادی از پستهای این رسانهها بصورت مدوام از تغییرات احتمالی دولت یا اختلافات درونی دولت سخن گفته میشد که میتوانست یک مدیر را نسبت به ثبات مدیریتی خود دچار تردید کند.
سوم: مجلس شورای اسلامی
رئیس مجلس، و نمایندگان مردم در خانه ملت نیز از تهمتها و دروغهای این کانالها در امان نبودند. شخص قالیباف یا سایر نمایندگان مجلس هم با اسم مشخص تحت ضربه این کانالها بودند. یکی از راهبردهای اصلی این رسانهها برای ضربه زدن به نمایندگان مجلس انتشار اخبار دروغ مبنی بر مواضع خاص در جلسات غیر علنی بود. این کانالها با انتشار مطالبی ادعا میکردند از جلسات غیر علنی مجلس مطلع هستند و گاهی با انتشار گزینشی محتوای این جلسات افکار عمومی را تحت تاثیر قرار میدادند.
چهارم: شهرداری تهران
شایعهسازی و بیثبات نشان دادن وضعیت شهرداری تهران هم یکی دیگر از اهداف جدی این کانالها بود. یکی از پر ضربترین تولیدات این کانالها حمله به شخص علیرضا زاکانی بود. حاشیهسازیهای غیر واقعی و القای جابجاییهای مکرر از سوی این رسانههای به عنوان محور عملیاتی حمله به شهرداری تهران بوده است.
از طرفی ساختار شهرداریها هم به نحوی است که شوراهای شهر دائما در حال بحث و تبادل نظر درباره موضوعات مختلف هستند و این ساختار زمینه مساعدی برای شکل دادن به اختلافات و تعارضات ایجاد میکند. این کانالها از همین بستر بیشترین سواستفاده را کردند و با انتشار برخی شایعات جرقه سوظنها و بدبینیها را در مجموعه شهرداری تهران زدند.
در ادامه این گزارش توضیح داده می شود که علاوه بر تسویه حسابهای سیاسی یکی از انگیزههای جدی این کانالها مسئله مالی بود و یکی از دلایل عمدهای که باعث میشد نهادهایی مانند شهرداری را زیر ضربه بروند انگیزههای مالی بوده است.
سازمان تبلیغات، رسانههای جبهه انقلاب، نهادهای اطلاعاتی و امنیتی و حتی چهرهها و سلیبریتیهای خاص مانند رائفیپور و … هم از دروغها، تهمتها و انتشار گزینشی اخبار محرمانه این کانالها در امان نبودند.
راهبرد همان روند همیشگی بود: دروغگویی، انتشار گزینشی اخبار محرمانه و در هم آمیختن راست و دروغی که میتواند مخاطب را جهتدهی کند.
انگیزه این کانالها چه بود؟
چندین حالت قابل تصور است:
اول: کنترل مدیران کشور: این نگاه کاملا خوشبینانه است. با این حال پیش فرض چنین هدفی این است که مدیران کشور به جهت تاثیرپذیری شدید از فضای رسانه قابلیت مدیریت شدن از طریق رسانهها را دارند. پس اگر یک رسانه اخبار جهتداری را از سازمان و وزارتخانه خاصی منتشر کند میتواند از برخی تصمیمات ممانعت کند و مدیران آن نهاد را برای اتخاذ تصمیمی دیگر ترغیب کند.
ممکن است برخی چنین رویکردی را درست بدانند اما مسئله اینجاست که ابزار چنین هدفی، غلط است. این همان روشی است که ماکیاول پیشنهاد میدهد؛ دستورالعملی که میگوید اهداف درست را میتوان با هر ابزاری به دست آورد. نتیجه چنین رویکردی منجر به جنایت میشود. دروغ بستن به افراد و نهادها و افشای اسرار نظام و … بخشی از تخلفاتی است که این رسانهها به آن مرتکب میشوند. از آفات دیگر آن تاثیر پذیر ساختن مدیران کشور از فضاسازی نادرست و دروغهای رسانهای است.
دوم: تسویه حسابهای سیاسی: تحلیل محتوای بسیاری از این کانالها نشان میدهد تخریب اشخاص و برخی نهادها در دستور کار مستمر این کانالها بوده است. فارغ از اینکه این شخص یا این جریان در کدام ارگان مشغول به فعالیت است همیشه هدف این کانالها بوده است.
این روند تا جایی ادامه پیدا میکند تا یک فرد یا یک جریان را به انفعال بکشاند و در یک موضوع خاص یا تداوم یک حرکت باز دارد.
سوم: پول: پروژهبگیرانی که در فضای توییتر و فضای مجازی پس از ایجاد یک فضای تخریبی و سیاه از یک نهاد یا یک مدیر میتوانستند آنها را مجاب کنند تا برای تطهیر خودشان هزینه کنند چنین رویکردی را دنبال میکردند. محتوای این کانالها نشان میدهد یکی از اهداف ثابت این رسانهها تحت ضربه بردن نهادهای خاصی بود که از قضا تمکن مالی خوبی دارند. مثلا برخی وزارتخانهها مانند وزارت کار و رفاه یا وزارتخانه نفت یا شهرداریها و بانکها.
البته نگاه بدبینانهای هم وجود دارد که چنین رویکردهایی ناشی از طراحی دشمن باشد که اگرچه در این مورد خاص احتمال آن پایین است اما لازم است در این خصوص نهادهای امنیتی احتمال نفوذ را بررسی نمایند.
نتیجه این رویکردها چه میشود؟
اخبار دروغ، تهمتها یا درز اطلاعات ناقص در درجه اول باعث بیاعتبار شدن نهادهای حاکمیتی و مدیران بالادستی نظام جمهوری اسلامی میشود. مردم به مرور نسبت به نظام بدبین میشوند. القا رقابت برای به دست آوردن پست و مقامها هم هیچ آبرویی برای نظام و انقلاب میان مردم نخواهد گذاشت.
به طور طبیعی نفوذ شایعات در میان مردم هم منجر به ایجاد اختلاف میان خود مسوولین میشود. مدیران نسبت به یکدیگر بدبین میشوند و اعتماد میان خود آنها به زوال میرود. کار اجرایی کشور هم آسیب میبیند چرا که هر کاری در ساختار نیازمند هماهنگی است و این هماهنگی در درجه اول نیاز به یک اعتماد و همدلی است.
مسوولین هم به مرور رسانهزده میشوند. مدیران کشور به جای آنکه اخبار دقیق و درست را دنبال کنند تصور میکنند این شایعات اصل ماجرا است و باید به این شایعات بها داد. همین میشود که مدیران هم برای کنترل شایعات دست به دامان پروژهبگیران بیتقوا میشوند و این چرخه معیوب ادامه پیدا میکند.
سایهنویسها چگونه شکل میگیرند و چه آثاری در جامعه دارند؟
خوب است اکنون به زمینههای شکلگیری چنین کانالها و نتایج فعالیتشان بپردازیم.
زمینههای شکلگیری این کانالها چه بود؟
۳ بستر عمده را میتوان برای چنین اتفاقی شناسایی کرد:
اول: نتیجه گرایی صرف و فقدان مبنای معرفتی: آنچه باعث میشود عده ای به این نتیجه برسند که برای اهدافشان حتی اگرهدف مقدسی هم باشد میتوانند با انتشار اخبار دروغ و روشهای ناصواب آن را محقق کنند. این مساله ناشی از عدم درک درست از مبانی انقلاب اسلامی است. نتیجهگرا بودن، آنهم بدون در نظر گرفتن وسیله تحقق آن، چنین فاجعه وحشتناکی را رقم میزند.
اصالت دادن به نتیجه در میان برخی چهرههای شاخص نظام هم گاهی دیده میشود. همین رویکرد منجر به رشد برخی افراد عملگرا در ساختار میگردد. افرادی که بدون توجه به مسیر و طریق طی شده صرفا به نتیجه فکر میکنند و تنها برایشان حاصل کار مهم است. غافل از آنکه این عملکرد علاوه بر هدف مدنظرشان نتایج دیگری هم خواهد داشت. اساسا توجه اسلام به روش و مسیر هم به همین دلیل است. زمانی که شما از یک مسیر غلط به یک هدف درست میرسید چند نتیجه دیگر هم همزمان حاصل میشود که آثار آنها ویرانگر است.
دوم: رسانهزدگی مسوولین: اینجا با دو مشکل مواجه هستیم: اولین مشکل بیاعتنایی برخی مسوولین به رسانهها و دومین مشکل، انفعال و متاثر بودن بیش از حد برخی مسوولین در قبال مطالبی است که با اهداف مختلف در رسانه ها منتشر می شود. هر دو رویکرد مشکل ایجاد میکند. اولی باعث میشود مسوولین از افکار عمومی کشور بیاطلاع باشند و همین فاصله باعث اختلال در امور اجرایی کشور بشود و دومین رویکرد منجر به ورود برخی سودجوها به عرصه رسانه و بهرهبرداری نادرست از چنین مسوولینی که خود را در دام شایعهپراکنان میاندازند. در این چرخه معیوب اخبار دروغ میتواند تصمیمات یک مدیر رسانهزده را تحت تاثیر قرار دهد و این خود یکی از بسترهای جدی است که برخی افراد تمایل پیدا کنند به چنین فضایی ورود کنند.
سوم: القای حس تشخص و بزرگی کردن: برخی افراد عموما جوان تر با ژست های مطلع بودن و به دستگاههای قدرتمند متصل بودن تلاش می کنند با انتشار اخبار به ظاهر محرمانه برای خود هویتی را ایجاد کنند. البته در برخی موارد انگیزه های مالی نیز چاشنی این موضوع می شود و افراد در قبال حمایت یا حمله به دیگران مبالغی را طلب می کنند.
این موضوع برای برخی رسانه های بدون هویت نیز ملاکی شده است برای کسب اعتبار و جلب توجه. رقابت بین این شبه رسانه ها حول این موضوع شکل گرفته که کدام یک میتوانند خبرمحرمانه ای را افشا کنند. اساسا هیچ معیاری هم برای تایید یا تکذیب این اخبار هم وجود ندارد و راست و دروغ بودن این اخبار اساسا دغدغه منتشر کنندگان نیست. ارزشگذاری برخی جریانات روی چنین افشاگریهایی نیز سبب شد تا بخشی از مردم تا حدی درگیر این اخبار و شایعات شوند و برایشان اهمیت پیدا کند. این نیز میتواند فضا را برای برخی سودجوها فراهم کند.
نتیجه شکلگیری محرمانهها چه میشود؟
رویکرد دروغ، شایعهپردازی و گاهی انتشار محرمانهها آنهم به طور ناقص عوارض جبران ناپذیری را به جامعه تحمیل میکند.
اول: ایجاد بیاعتمادی به نظام: مردم به مرور نسبت به نظام و مسوولانش بیاعتماد میشوند. حالت خوشبینانه این است که مردم به این نتیجه میرسند که نظام میخواهد بسیاری از مطالب را پنهان کند و حالت بدبینانه این است که مسوولان نظام هم پنهانکاراند و هم بیکفایت و دروغگو! چرا که آنچه این رسانهها به عنوان پشتپرده به خورد جامعه میدهند معمولا با آنچه در رسانههای رسمی مطرح میشود تعارض دارد.
دوم: ایجاد اختلاف میان مسوولین: علاوه بر مردم، مسوولین هم نسبت به هم سوظن پیدا میکنند.نقل اخبار دروغ از مسوولین نسبت به مسائل حکومت میتواند همه مسوولان را با یکدیگر درگیر کند و در این میان آنچه بیاعتبار میشود اعتماد است که اساس کار جمعی و گروهی است.
سوم: سواستفاده دشمن: در مسیری که نه امکان تایید است و نه امکان تکذیب ( هم به جهت تعدد دروغها، هم به جهت عدم اعتبار بخشی به کانالهای دروغگو و …) دشمن هم از این آب گلآلود میتواند صید خود را داشته باشد. ضدانقلاب سوار بر موج دروغ میشود و بر اعتماد عمومی و دار و ندار انقلاب اسلامی میتازد.
چهارم: انقلابیگری دروغین سکه رایج این روزگار میشود: از مرز نفاق که عبور کنیم مسیر سراشیبی است. یک سقوط آزاد از قله انسانیت تا قعر بیهویتی. افراد تبدیل میشوند به قالبهای مد نظر این کانالها تا رشد کنند. هم خود تولیدکنندگان این دروغها چهره دوگانه پیدا میکند و هم افرادی که تحت تاثیرش هستند. اثر وضعی این چنین نفاقی همه مرتبطان را مثل موریانه از درون تهی میکند».
انتهای پیام