چرا به جای اثبات خود «انگ» میزنیم؟
حمزه فیضی پور در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز نوشت:
جهان سر به سر حکمت و عبرت است
چرا بهره ما همه غفلت است؟ (فردوسی)
نظریهای که برمبنای آن می توان ریشه ها و پیامدهای “انگ زنی های منفی” را در ارتباطات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی تحلیل نمود تئوری «برچسب زنی یا انگ زنی» است که در روان شناسی اجتماعی و جامعه شناسی انحرافات (تحلیل درسطح کلان) و تحلیل در سطح خرد مورد استفاده قرار می گیرد (مطالعات فرانک تانن بوم، ادوين لمرت و هوارد بکر). گاه تحلیل “انگ زنی”ها را با نظریه ی “عقده” یونگ (تحلیل روان شناختی و در سطح خرد) پیوند می زنند که فهم آن به مراتب آسانتر از تحلیل و ترکیبش با تئوری “کنش متقابل نمادین” هربرت مید می باشد. این نظریه دارای نکات و مولفه هایی در تعریف مفهومی و بیان مصادیق برچسب زنی و پیامدهای آن برای فرد و جامعه می باشد. زمانی که براساس ذهنیتی خاص یا حسب حسادت، به خاطر مقبولیت و محبوبیت فرد یا گروهی یا راهبردی در حوزه ای اعم از سیاست، اجتماع، فرهنگ و اقتصاد؛ از فردی یا گروهی تنفر داریم ، به جای اینکه شایستگی خود را ثابت کنیم و یا با تلاش، اعمال صادقانه، کردار و راندمان مثبت در افکار عمومی نام نیک کسب نماییم، وقتی که از توفیق درسیاستِ لطیف بهره نداریم یا در دست یابی به این “وجهه ها یا منزلتها” به خاطر مراد ناصوابِ خویشتن ناکام می مانیم و به جای اینکه به دنبال خوداندیشی در یافتن ایراد از ناحیهی خود باشیم:
ای دریده پوستین یوسفان
گر بدرّد گُرگت آن از خویش دان
ز آنکه می بافی همه ساله بپوش
ز آنکه می کاری همه ساله بنوش (مولوی)
انگ می زنیم تا ضمن پاک کردن صورت مساله، «باشیم و بمانیم». با مهندسی، افکار عمومی را متوجه ایرادات اتهامی خود نسبت به افراد و گروه هایی – گاه رفیق و گاه رقیب – می کنیم که عاشقانه درست می بافند و عاقلانه درست می کارند. ممکن است با زدن برچسب یا انگ های منفی به آنها، صورت مسأله را پاک کنیم و به زعم خود از این طریق ایامی را به نوعی خوش باشیم و به “آسایش و نه آرامش!” برسیم اما این اغراضِ آلوده چه در کوتاه مدت و چه در بلند مدت عوارضش هم برای خود، هم برای ابزارهای مورد استفاده و هم برای جامعه و قضاوت افکار عمومی بیشتر از آنچه پنداشته می شود خواهد بود و «پالوده ها» را نیز در مظان شک قرار خواهد داد و اسباب دل نگرانی ها و بی اعتمادی ها در جامعه خواهد شد. به عبارتی در مقام واکنش به “خودنیک پنداری کاذب” (به نقل از عیسای مسیح: خسی رادر پای برادر خود دیدن و اما شاخه ی فرو رفته در چشم خود ندیدن) و البته با کنش آگاهانه، از برچسب زدن های منفی به دیگران به عنوان یک مکانیزم دفاعی برای فرار از “واقعیتها” استفاده می کنیم تا با این کار از میزان استرس ها و التهابات درونی خود بکاهیم. پیامد بارز و اولیه ی این مکانیسم و این موضع دفاعی ناسالم این است که با برچسب های ناصواب یا انگ هایی که زده می شود؛ به خصوص اگر این انگ زنی ها از ناحیه افراد، گروه ها یا شخصیت های مرجع باشد (گروه های الگوی مورد نظر در جامعه شناسی) با تسریع مکانیسم انگ زنیِ محکوم نشده به تمام لایه های ارتباطی در جامعه، امر فرهنگ سازی در این زمینه اتفاق می افتد و به یک قاعدهی تقدم فرع بر اصل تبدیل می گردد. در اثر این عمل ناپسند، افراد یا گروه های که در یک تعریف به عنوان “اسوه ها یا الگوهای” رفتاری دیگر گروهها و افراد جامعه شناخته می شوند و به نوعی رفتار و گفتارشان حلقه ای از حلقات “فرهنگ ساز” به حساب می آیند از چشم جامعه می افتند و حرف و سخن آنان با بی محلی افکار عمومی مواجه می شود. بدون شک “انگ زدن”ها از ناحیهی این افراد و گروههای موثر جامعه ، صدور مجوز برای نهادینه کردن رفتارهایی چون “شکستن حرمتها” و تخریب دیگران با تمسک به برچسب هایی چون “دروغگو”، “دغل کار”، “فاسد”، “مختلس”، “مفت خور”، “غیرخودی”، “اجنبی و وابسته”، “دیکتاتور”، “خائن به وطن” می باشد.
درجامعه ی ما که همه ی نهادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و آموزشی متاثر از نهاد مذهب است و نظام سیاسی با صبغهی حاکمیت “آموزه های دینی” عهده دار مدیریت، رهبری و هدایت جامعه می باشد چه از منظر قضاوت در داخل کشور و چه از منظر بیرونی این انتظار می رود که در تعاملات میان افراد، گروهها و نهادهای مختلف نه تنها از برچسب زنی های منفی خبری نباشد بلکه استراتژی ترغیب در قاموس برچسب زنی مثبت، القاء بخش روح اعتماد به نفس فردی و جمعی در پیکرهی جامعه بوده و “خودارزشی” به جای “خود بینیها” بنشیند و به اصل ومبنایی در قضاوتها تبدیل شود تا پسآمدش، حفظ حرمت دیگران و ارزش قائل شدن برای رقبای رفیقی باشد که اختلاف در روشها و سلیقه ها آنها را به کارابزارهای حذفی چون انگ زنی ها ناجوانمردنه نکشاند. متاسفانه در جامعهی ما در اکثر حوزه های رفتاری (سیاسی، اجتماعی ، اقتصادی) این برچسب زنی های ناسالم به وفور رواج یافته است، درد آنجاست که بسیاری از مدعیان اخلاق و ادب، افراد و گروه های مرجع موثر در “فرهنگ سازی ها ” با بیاحترامی کامل و زیر پا گذاشتن حداقلهای اخلاقی، برای دستیابی به اهداف و اجرایی نمودن اغراض خویش به برچسب زدن منفی بر روی دیگران روی آورده و به آن دامن می زنند. در چنین حالتی شعور “اخلاق مداری” جای خود را به “اخلاق شعاری” داده است، به عبارتی بیشتر جامعه به زینت ظاهری اخلاق نظری (تریبون ها) آراسته است تا اینکه سیرت و باطن یعنی اخلاق عملی خودی نشان دهد. حوزهی سیاست که به مراتب بر دیگر حوزه ها تاثیرگذارتر می باشد بیش از دیگر “حوزه های تعاملی” از آسیب “انگ زنی”های مخرب مصون نمانده است. (نمونه اش اقرار توئیتی دکتر عبدالرضا داوری در دو مورد خاص). در این حوزه افراد و گروهها به جای “اثبات خویش” با توسل به اهرمهای عقلانی – اخلاقی، از راههای نادرست به “کار ابزار نفی و انکار” روی آورده اند و از آنجا که این شیوه، متاسفانه به یک “گفتمان راهبردی” و پذیرفته شده در عمل تبدیل شده و مکانیسم های مقابله با آن کارایی خود را از دست داده اند، روز به روز شاهد افول اخلاق عملی ازسوی افراد، گروهها و نهادها هستیم. زدن انگ هایی چون فلانی «ضد فلان نهاد یا فلان شخصیت است، ارزشی نیست، فاسد است، وابستگی به این و آن دارد، اعضای فلان گروه سیاسی فاسد هستند و …» را می توان ناشی از همین فاصله گرفتن از اخلاق در عمل دانست. تا آنجا که می فهمیم هر جریان یا تشکل سیاسی، اجتماعی دارای ساختاری هرم گونه مرکب از “راس” و “قاعده یا بدنه” است. در نوک هرم و به طور طبیعی “نخبگان افرادی” کاریزما قرار می گیرند که کار هدایت و مدیریت بدنهی “جریان” را بر عهده می گیرند، درتعامل و همسویی با نوک هرم، بدنه یا مردمان همخوان و همراه تعریف می شوند. “اصولا در جهانی که ما زیست می کنیم رشد و حرکت افراد و مجموعههای بشری خالی از نقصان و خلل نیست و در تنگنای این مهبط، بی خطا نمیتوان زیست”، از آنجا که وجه بارز انسان “ممکن الخطاء” بودن وی می باشد و این مخلوق به “نفسش” سوگندی خورده شده که بر آن هم “فجورها” و هم “تقواها” عارض و الهام می گردد تا کدام جنبه بیشتر خود را نشان دهد پس باید پذیرفت اگر خطایی و یا گناهی باشد (به قول خیام “گنه ناکرده در این جهان کیست بگو” که اشاره به انسان خاکی دارد)، به “نسبت” همه ممکن است بدان گرفتار باشیم (چون نظر کردی همه اوصاف خوب اندر دل است / وین همه اوصاف رسوا معدنش آب و گل است “مولوی”)، لذا برچسب زنی های منفی و تعمیم یافتن آن کاری بس خطرناک و به حاشیه ی انزوا کشاندن اکثریت شایستگانِ اهل فن، مومن ومعتقدی است که با گفتار خودمان؛ عامدانه و با اجبارآنها را از عرصهی مسوولیت پذیری متعهدانه بیرون انداخته وبه سمت بی تفاوتی وبیگانگی از جامعه سوق می دهیم. اگر بپذیریم این سبک گفتاری یک عمل ناروا و به دور از ارزشها و اخلاقیات و شاید نوعی فرافکنی می باشد پس باید ریشه این رفتار را در فزون خواهیهای نفسانی دانست که خود و خودی را مصون و محفوظ از هر گونه گناه و خطا می داند و دیگران را همواره با عینک بدبینی می نگرد:
پیش چشمت داشتی شیشهٔ کبود / زان سبب عالم کبودت مینمود ( مولوی)
با این فرافکنی ها باید منتظر باشیم دیر یا زود همان برچسب ها وانگ های ناصواب را که ماهرانه ساخته ایم، انعکاسش به خود ما برگردد و دار مکافات طبیعت دهر برچسب سازانِ برچسب زن را با همان برچسب مواجه و تنبیه نماید. ( این جهان کوه است و فعل ما ندا / سوی ما آید نداها را صدا) در ورای این “انگ زنی”های ناروای افراد و گروههای جامعه نسبت به یکدیگربا هدفِ “دوتا من صفر تو”! عایدات نصیب کسانی می شوند که در دایرهی فرصت طلبانِ همیشه حی و حاضرِ روزگار تعریف می شوند و خود با دستان خود برای آنها فرصت سازی می کنیم تا علیه شایستگان جامعه تهدید شوند و خود مانده در متن افاضل را به حاشیه برانند آنگاه که به خود می آییم “دزد مترصد” با نهایت استفاده درست از رفتارها و گفتارهای نادرست واتهام زنی های بی حد و حصرما؛ «می کند آنجه که نباید می شد». نتیجه آنکه این برچسب زدنها با رویکرد “خود انتفاعی” و نگاه رو کم کنی رقیب حکایتی تلخ است که اصرار بر کار خطا را ما تاکید داریم و فایده اش را کسانی دیگرمی برند.
نقل است که روزی ملا نصرالدین پس از صرف غذا با همسرش بر سر شستن ظروف اختلاف پیدا کرد. قرار گذاشتند که روبروی هم ساکت بنشینند و به چشمان همدیگر زل زده تا هر کدام زودتر زبان باز کرد شستن ظروف را انجام دهد. هر دو بسیار متعصب و بر خواستهی خود پایدار که روی دیگری را به هر قیمتی که شده کم کند. ساعاتی گذشت و هر دو کماکان وفادار به آرمان خویش و در فکر شکست دادن حریف سرسخت! در همین حین دزدی وارد شد ولی اولویت ملا و همسرش همچنان شکست همدیگر بود! دزد در آرامش حاکم بر خانه و در جلوی چشمان صاحبخانه همهی اثاثیه را برد. همسر ملا دیگر طاقت نیاورد و داد زد چرا کاری نمی کنی ای ملا! و ملا پیروزمندانه جواب داد تو شرط را باختی برو ظروف (که احتمالا دیگر نیست) را بشوی.
انتهای پیام