چند خبر محیط زیستی | از فرونشست سراسری زمین تا بحران هیرمند و خوزستان
روزنامه اعتماد نوشت: فرودگاههای مهرآباد و امام و متروی تهران، عرصه جهانی تختجمشید محوطه باستانی نقشرستم، میدان نقش جهان و ابنیه تاریخی اصفهان در معرض نابودی بر اثر فرونشست زمین هستند.
طی روزهای اخیر بازهم هشدارهایی درباره تشدید فرونشست زمین در ایران و تبعات جبرانناپذیر این بحران برای جمعیت ساکن در بیش از 9600 شهر و روستای کشور مطرح شده است.
به گزارش اعتماد، هفته گذشته رییس سازمان مدیریت بحران کشور در گفتوگو با خبرگزاری ایلنا اعلام کرد ۲۸۰ شهر و ۹۲۰۰ روستا با حدود ۱۹ میلیون نفر جمعیت ساکن، در معرض خطرات ناشی از فرونشست قرار دارند.
محمدحسن نامی گفت نتایج تجمیع نقشههای سازمان نقشهبرداری، سازمان زمینشناسی، سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح و مرکز تحقیقات وزارت مسکن و شهرسازی نشان میدهد که فرونشست زمین، کل کشور را گرفتار کرده است.
طبق گفته نامی، برداشت بیرویه آب از سفرههای آب زیرزمینی یکی از عوامل موثر در تشدید فرونشست بوده و اکنون وسعت و شدت فرونشست در سه استان تهران، خراسان رضوی و اصفهان بیش از سایر استانهاست.
هفته گذشته همچنین رییس اداره ترازیابی سازمان نقشهبرداری کشور با استناد به نتایج بررسی 5 ساله فرونشست دشت تهران، اعلام کرد نرخ بیشینه و مساحت محدوده فرونشست دشت تهران طی دو سال اخیر کاهش یافته که میتواند نشانه پایان ذخایر آبخوان و آغاز فرآیند مرگ سفرههای آب زیرزمینی پایتخت باشد که چنین وضعیتی، خطر فرونشست پایتخت را تشدید میکند.
معصومه آمیغ پی، ضمن اشاره به وقوع بحران فرونشست زمین در 254 منطقه کشور به دلیل استخراج بیرویه منابع آب زیرزمینی گفت: «در فاصله سالهای 1395 تا 1397، نرخ فرونشست در شهر تهران ۲۰.۶ سانتیمتر در سال بوده که در فاصله سالهای 1399 تا 1401 علاوه بر کاهش وسعت فرونشست در محدوده دشت تهران، نرخ فرونشست پایتخت هم به ۱۳.۲ سانتیمتر در سال کاهش یافته که انتظار میرود وزارت نیرو علت این کاهش نرخ را شفافسازی کند.»
نتایج تحقیقی که فروردین 1383 با عنوان «بررسی اجمالی علت وقوع فرونشست جنوب غرب تهران» منتشر شد اعلام میکرد: «براساس گزارش سازمان نقشهبرداری کشور در جنوب غرب شهر تهران یک ناحیه فرونشست مورد شناسایی قرار گرفته که بیشترین مقدار نشست آن طی 8 سال (بین سالهای 1374 تا 1382 شمسی) به 171 سانتیمتر یا به عبارت دیگر به حدود 21 سانتیمتر در سال میرسد. دو منطقهای که به عنوان مناطق اصلی فرونشست بررسی شده شامل امتداد کمربندی تهران (آزادگان) و حد فاصل سه راه آذری تا تقاطع بزرگراه آزادگان است. امتداد کمربندی تهران، از اتوبان تهران، کرج آغاز و به خیابان شهید رجایی منتهی میشود و به طول تقریبی 28 کیلومتر با جاده مخصوص، جاده قدیم کرج، اتوبان تهران، ساوه و جاده قدیم ساوه متقاطع است. حد فاصل سه راه آذری تا تقاطع بزرگراه آزادگان با آیتالله سعیدی (جاده قدیم ساوه) هم منطقه دوم است که گسلهای مهم نزدیک به محدوده مطالعاتی شامل گسلهای کهریزک، شمال ری و جنوب ری است. برداشت و استخراج مواد معدنی، ریزش سازههای زیرزمینی مانند تونلها، ایجاد حفرات در اثر انحلال، فعالیتهای تکتونیکی، برداشت بیرویه از منابع آب زیرزمینی، نفت و گاز از عوامل اصلی فرونشست زمین است که در محدوده مطالعاتی، سابقه یا شواهدی مبنی بر عملیات معدنکاری یا احداث سازههای زیرزمینی در مقیاس منطبق با پهنه فرونشست وجود ندارد و فروریزش دیواره و سقف قناتها نیز در چنین ابعادی نمیتواند ایجاد فرونشست نماید. با اینکه تهران از نظر تکتونیکی در منطقهای فعال واقع شده، شواهد و دلایلی برای ایجاد یک فرونشست تکتونیکی در منطقه مشاهده نشده و به نظر میرسد ترکیب عواملی چون برداشت بیش از حد مجاز از منابع آب زیرزمینی، ضخامت لایه رسوبی و ویژگیهای مهندسی رسوبات، عامل اصلی ایجاد این فرونشست باشد.»
هشدار آمیغ پی درباره احتمال اتمام ذخایر آب زیرزمینی شهر تهران در حالی است که طبق نقشههای سال 1398 سازمان نقشهبرداری کشور، اعلام شده بود نرخ سالانه فرونشست در استان تهران از کمتر از 9 و نیم میلیمتر تا بیش از 201 میلیمتر در نوسان است و شهریور 1398، مهرداد کتال محسنی؛ معاون فنی اداره محیط زیست استان تهران ضمن اعلام اینکه «فرونشست زمین در تهران از مرحله هشدار گذشته و به مرحله بحران رسیده» فرونشست زمین در کشور را به زخمی تشبیه کرد که در اثر بهرهبرداری بیرویه از منابع آبی و فعالیتهای نامناسب اقتصادی و اجتماعی، سر باز کرده و درباره آخرین وضعیت این بحران در شهر تهران گفت: «منطقه جنوب و جنوبغربی تهران حد فاصل مناطق مسکونی، کشاورزی و مهاجرپذیر مانند ورامین، پاکدشت و دشتهای مختلف دچار فرونشست شدهاند.»
نتایج پژوهشی که در همین سال در فصلنامه «دانش پیشگیری و مدیریت بحران» منتشر شد، تایید میکرد که وقوع فرونشست در جنوب شهر تهران (مناطق 18، 19، 20) جاده ساوه، نسیمشهر، صباشهر، نازیآباد، محدوده بزرگراه آزادگان، پاکدشت، پیشوا، شمال ورامین، شهرری، مرکز شهریار، اسلامشهر، بهارستان و شمال رباطکریم، به دلیل آمار بالای جمعیت مهاجر در این مناطق و برداشت بیرویه از منابع آب زیرزمینی این شهرستانها برای مصرف شرب، آغاز شده است.
محققان این پژوهش هشدار دادند: «انبار مواد نفتی و سوختی، جایگاههای پمپبنزین و جایگاه پمپ گاز، ایستگاه گاز، لولهکشیهای انتقال نفت و خطوط فشار قوی برق و خطوط اصلی گاز، کارگاههای تولید یا حاوی مواد خطرزا در محدوده فرونشست تهران قرار دارند.»
دیماه پارسال سازمان نقشهبرداری کشور نتایج پایش نرخ فرونشست در ایران را اعلام کرد. طبق نتایج این پایش و شناسایی ۲۵۲ نقطه دچار فرونشست در کشور، اعلام شد که تمام استانها گرفتار این بحران هستند اما استانهای مرکزی کشور و از جمله ۵ استان خراسان رضوی، گلستان، فارس، اصفهان و کرمان بالاترین نرخ فرونشست را دارند چنانکه نرخ فرونشست در استان کرمان 40 سانتیمتر و حدود ۱۵ تا ۱۶ درصد فرونشستها در کشور، بیش از ۲۰ سانتیمتر در سال (5 برابر متوسط جهانی) است و فقط در برخی استانهای بارانخیز مانند استانهای شمالی و از جمله استان گیلان که هنوز ذخایر قابل توجهی از آبهای زیرزمینی دارد، شدت فرونشست کمتر از باقی نقاط کشور است اما در استان اصفهان، جنوب شهرهای تهران و مشهد، پهنه فرونشست به حریم شهرها و منطقه مسکونی هم رسیده است.
نتایج این پایش و اظهارات تکمیلی مسوولان سازمان همچنین نشان داد که میزان فرونشست در استان تهران، سالانه ۲۰ سانتیمتر است و فرونشست دشت شهریار تا مناطق ۹، ۱۰، ۱۶، ۱۷، ۱۸، ۱۹ و ۲۱ پایتخت هم رسیده و در حالی که نوار جنوبی این استان و غرب و جنوب غرب شهر تهران به سمت جنوب شرق پایتخت، بیشترین میزان فرونشست را دارد، سازههای شهری از جمله ساختمانهای مسکونی، فرودگاهها و متروی تهران هم در معرض خطر فرونشست قرار گرفتهاند.
بحران بلعیده شدن در ایران توسط زمین!
سازمان زمینشناسی کشور، «فرونشست» را فروریزش یا نشست مقیاسی بزرگ از سطح زمین به دلیل تغییرات طبیعی یا مداخلات انسانی از جمله برداشت و استخراج مواد معدنی، ریزش سازههای زیرزمینی مانند تونلها و برداشت بیرویه از منابع آب زیرزمینی، نفت و گاز تعریف کرده است.
در گزارشی که دیماه پارسال مرکز پژوهشهای مجلس درباره آخرین وضعیت فرونشست در کشور منتشر کرد، ضمن هشدار درباره تهدید جدی فرونشست شدید در استانهای اصفهان، تهران، کرمان و خراسان رضوی، اعلام شده بود: «در اصفهان حدود 10 هزار کیلومتر مربع شامل 30300 واحد مسکونی، پالایشگاه و نیروگاه برق شهید منتظری، ورزشگاه نقش جهان، فرودگاه بینالمللی شهید بهشتی، پستهای خطوط انتقال نیروی فشار قوی، شهرک صنعتی محمودآباد، خطوط انتقال سوخت به فرودگاه نایین و سگزی، خطوط قطار شهری به ویژه خط اصفهان به شاهینشهر، ابنیه تاریخی مانند پل روی رودخانه زایندهرود، بهشدت در معرض تهدیدهای ناشی از فرونشست هستند. فرونشست در تهران، به صورت مستقیم، زندگی 2 میلیون و 300 هزار نفر را تحتتاثیر قرار داده و مناطق 17، 18، 19، 20 و 21 را بهطور جدی تهدید میکند. از مهمترین زیرساختهای در معرض خطر فرونشست شامل فرودگاههای امام و مهرآباد، خطوط انتقال انرژی در جنوب غرب پایتخت و خطوط قطار شهری و مترو هستند. بهطور کلی حدود 8 میلیون واحد مسکونی و 24 میلیون نفر در کشور در معرض خطرات و آسیبهای فرونشست قرار دارند. فرونشست در ایران 5 تا 7 برابر متوسط جهانی و با نرخ سالانه 25 تا 30 سانتیمتر (هر 5 سال یک متر) رخ میدهد.»
در این گزارش همچنین تعداد شهرهای واقع در پهنههای با خطر بالای فرونشست زمین در 18 استان کشور اعلام شده بود؛ استان اصفهان با 31 شهر، استان تهران با 30 شهر، استان کرمان با 25 شهر، استان خراسان رضوی با 24 شهر، استان البرز با 13 شهر، استان فارس با 12 شهر، استانهای یزد و همدان هر کدام با 11 شهر، استان مرکزی با 10 شهر، استان چهارمحالوبختیاری با 8 شهر، استانهای آذربایجان شرقی و زنجان هر کدام با 4 شهر، استانهای قم و اردبیل و کردستان هر کدام با 3 شهر و استانهای آذربایجان غربی، خراسان شمالی و کرمانشاه هرکدام با یک شهر در این فهرست ردهبندی شده بودند.
وقوع بحران خشکسالی که از 3 دهه قبل در ایران آغاز شد و به تدریج سراسر کشور را فرا گرفت عامل مهمی در افزایش نرخ فرونشست زمین در کشور بوده چرا که مهمترین علت فرونشست، برداشت بیرویه و غیرمجاز از منابع آبهای زیرزمینی است که در ایران این اتفاق هم ناشی از کاهش ذخایر آبهای سطحی و افت ارتفاع آب در چاههای کشاورزی بوده که کشاورزان را به حفر چاههای عمیقتر برای آبیاری زمینهای کشاورزی وادار کرده است.
سال 1400 رییس سازمان زمینشناسی کشور در گفتوگو با خبرگزاری تسنیم اعلام کرد از 609 دشت کشور، 400 دشت در منطقه بحرانی فرونشست قرار دارند و میزان آببری سالانه بخش کشاورزی ایران، 90 درصد از کل مصارف آب کشور است. طبق اعلام مرکز ملی مطالعات راهبری کشاورزی، سالانه حدود ۸۷ میلیارد مترمکعب برای مصارف کشاورزی آب مصرف میشود که 40 میلیارد متر مکعب از این میزان، از طریق آبهای سطحی تامین شده و باقی نیاز با برداشت از ذخایر زیرزمینی جبران میشود. طبق گزارش اکتبر 2021 موسسه منابع جهان (WRI) از وضعیت ریسک آبی کشورهای جهان، شمال قاره آفریقا و بخشهای زیادی از غرب و جنوب غرب قاره آسیا، شامل کشورهای ایران، مغولستان، هند، پاکستان، افغانستان، ازبکستان، کویت، عربستان سعودی، یمن، سودان، لیبی، الجزایر، موریتانی و اریتره، دچار بالاترین ریسک آبی هستند.
سوء مدیریت 30 ساله دولتها در نظارت بر برداشت از ذخایر زیرزمینی (آبخوانها) از سال 1369 تاکنون، بیتوجهی به ضرورت مدیریت الگوی کشت (سند کشت محصولات استانها برای سال زراعی 1401 – 1402 که 18 مهر 1401 رونمایی شد، اولین اقدام وزارت جهاد کشاورزی پس از سه دهه خشکسالی است) و تداوم کشت محصولات پرآب بر مثل خربزه، هندوانه، خیار، کدو، کاهو، کلم و برنج، چارهای برای کشاورزان نگذاشته که رزق خود را با ادامه همان سیاق گذشته و کاشت محصولات پرآببر تامین کنند.
دو سال قبل، رییس سازمان زمینشناسی کشور در گفتوگو با خبرگزاری تسنیم گفت: «سال 1353 شرکت فرانسوی ستیران یک سند آمایش سرزمین برای ما نوشت. در این سند آمایش آمده بود که با توجه به اینکه 60 درصد کشور ایران، مناطق خشک و نیمه خشک است، ایران کشور کشاورزی نیست و نباید بیشتر از این در اراضی کشور کشاورزی شود و در عوض باید صنعت در سواحل توسعه پیدا کند. در این سند اشاره شده بود که اگر توسعه صنعت در سواحل اتفاق بیفتد، کرانه ساحلی جنوب ایران میتواند 15 تا 20 میلیون نفر جمعیت در خود جای دهد. برخلاف توصیه این سند، با وجود آنکه در ایران بیش از 900 کیلومتر ساحل داریم اما حدود 300 تا 400 کیلومتر از ساحل مکران ما خالی است و توسعهای در سواحل اتفاق نیفتاده و ما به جای استفاده از ظرفیت سواحل و مدیریت آبهای زیرزمین و در سطح زمین، به راهکارهای نامناسب از جمله انتقال آب بین حوضهای و حفر چاههای ژرف روی آوردهایم که بدترین روش مقابله با بحران آب است چون سیستم طبیعت ما را بهطور کلی از بین برده و در چرخه طبیعت ایجاد مشکل کرده است.»
حتی برای هشدارها هم گوش شنوایی در دسترس نیست
مرداد سال 1399 علی بیتاللهی؛ عضو هیات علمی مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی در توضیح ریسک فرونشست زمین در پهنههای استانی و شهری کشور گفت: «تهران و ۱۷ استان کشور در خطر بالای فرونشست زمین قرار دارند که علت این فرونشست، خشکسالیهای ممتد چندین ساله در کشور و استحصال بیرویه آبهای زیرزمینی است. طبق نتایج آخرین مطالعاتی که انجام شده، استانهای تهران، خراسانرضوی، اصفهان، البرز، کرمان و قم در ردیف استانهای با ریسک جمعیتی بالای در معرض خطر فرونشست زمین، قرار دارند. استانهای خراسانرضوی، تهران، اصفهان، یزد، کرمان و قم بیشترین تعداد واحدهای مسکونی فاقد اسکلت و آسیبپذیر واقع در پهنههای فرونشستی با خطر بالا و احتمال فروریزش سریعتر و با مقاومت کمتر در برابر مخاطراتی همچون زلزله را دارند.»
دو سال قبل (تیر ۱۴۰۰) سید محسن مزدآبادی؛ دبیر کل انجمن علمی اقتصاد شهری ایران در گفتوگو با خبرگزاری تسنیم اعلام کرد: «میزان فرونشست در کشور ما حدود 90 برابر استانداردهای جهانی است. فرونشست در استان تهران از دهه 70 از دشت ورامین شروع شد و با گذشت زمان، گستره و شدت آن افزایش پیدا کرد. برداشت بیرویه از سفرههای آب زیرزمینی، علت اصلی فرونشست در تهران است که وجود حدود 44 هزار حلقه چاه غیرمجاز در این استان، شدت برداشت غیراصولی از منابع آب زیرزمینی را نشان میدهد. تراکم بیش از ظرفیت منطقه در استان تهران نیز از عمدهترین دلایل فرونشست در استان است؛ نیاز به تامین مسکن برای جمعیت تقریبی 12میلیوننفری استان باعث خانهسازی بدون توجه به ظرفیت و پایداری خاک و اصول مهندسی ساخت مسکن در مناطقی که خاک ظرفیت بارگذاری ندارد، شده چنانکه در سالهای اخیر در شهریار که یکی از بحرانیترین مناطق بابت وقوع فرونشست است، اراضی از باغات به ساختمانهای مسکونی تبدیل شده و حالا حدود 3000 هکتار بافت فرسوده در استان تهران، کانون فرونشست است که با این وضع میتوان گفت، فرونشست در تهران، فرودستان و فقرا را میبلعد. در استان تهران سالانه حدود 4 میلیارد مترمکعب از چاهها برداشت میشود و بهدلیل افت سطح آبهای زیرزمینی تهران، بستر جغرافیایی این شهر، سالانه ۳۶ سانتیمتر فرو مینشیند بهگونهای که در محدوده بزرگراه آزادگان، شهرک مصطفی خمینی و حوالی آن، نرخ فرونشست از سال 95 تا 99 بیش از 3 برابر شده است. در حالی که این میزان نشست زمین، تاکنون در هیچ جای جهان گزارش نشده، تهران از این بابت شبیه یک بمب ساعتی و رکورددار فرونشست زمین در دنیاست.»
سال 1400، مدیر کل مخاطرات زیستمحیطی و مهندسی سازمان زمینشناسی در گفتوگو با خبرگزاری تسنیم، بیشینه نرخ سالانه فرونشست در استان کرمان را بالای 30 سانتیمتر، در استان اصفهان 19 سانتیمتر و در اطراف استان تهران 15 سانتیمتر اعلام کرد.
برخی مناطق دچار فرونشست در کشور
استان تهران: متروی تهران، فرودگاه مهرآباد و فرودگاه بینالمللی امام در خطر بر اثر فرونشست هستند.
استان فارس: در دشتهای مرودشت، داراب، فسا و قره بلاغ، قطروئیه، کوار، نیریز، قیر و کارزین، استهبان، سروستان و شیراز، زمین شکاف برداشته است.فرونشست دشت مرودشت به ایجاد ترکهایی بر بدنه کوه نقش رستم در محل مقبره خشایارشا و ایجاد شکافی به طول 300 متر و با عرض یک متر و به عمق 100 متر در مجموعه نقش رستم و در فاصله 100 متری عرصه جهانی تخت جمشید منجر شده است. فرونشست در کنارههای تالاب مهارلو و خیابان لطفعلی خان زند در محدوده بافت تاریخی شیراز ثبت شده است.
استان اصفهان: شکاف به طول 70 کیلومتر در اطراف کاشان ثبت شده است. وسعت فرونشست در شهر اصفهان به 145 هزار هکتار رسیده که 26 هزار هکتار از این وسعت، سالانه بیش از 5 سانتیمتر فرونشست دارد و در این وسعت 26 هزار هکتاری 2 میلیون و 800 هزار نفر ساکن هستند. تغییرات فرونشست از شمال به جنوب، از زایندهرود به سمت دولتآباد و حبیبآباد در حال گسترش است. فرودگاه بینالمللی اصفهان، 9 ایستگاه آتشنشانی، 37 کتابخانه و 258 مدرسه در پهنه فرونشست شهر واقع شدهاند. در این پهنه دچار فرونشست شدید، برخی سازهها دچار چرخش شدهاند و برخی ایستگاههای قطار شهری در این محدوده دچار فرونشست شده است. تمام بناهای تاریخی واقع در میدان نقشجهان، در پهنه فرونشست قرار گرفتهاند. فرونشست ترکهایی بر دیوارهای مسجد امام و دیوارهای سازههای ضلع شمالی میدان نقش جهان ایجاد کرده است. همچنین ترکهایی بر پلهای تاریخی اصفهان همچون پل مارنان، پل خواجو و سیوسه پل (به دلیل خشکی زایندهرود) ایجاد شده است.
استان خراسان رضوی: شکاف 30 کیلومتری در دشت نیشابور، شکاف عمودی 79 کیلومتری در مسیر خطآهن مشهد / تهران و خط انتقال نفت، شکاف 17 کیلومتری در جاده خواف ایجاد شده است. وضعیت فوق بحرانی در دشتهای نیشابور، بردسکن، جوین، بجستان، خواف، مشهد، کاشمر، سبزوار و خسارت به خطوط ریلی و جادهای، گاز و برق و نفت و مخابرات و مناطق مسکونی دشتهای بردسکن، جوین و مشهد گزارش شده است.
استان البرز: فرونشست سالانه 21 سانتیمتر در کل استان و فرونشست سالانه 4 الی 6 سانتیمتر در مهرشهر، کمالشهر و محمدشهر. بالاترین نرخ فرونشست در استان البرز در اطراف جاده قدیم کرج، جنوب هشتگرد و نظرآباد، گرمدره، اشتهارد با نرخ بیش از 30 سانتیمتر در سال ثبت شده است. خطر فرونشست در اطراف نیروگاه منتظرقائم در فردیس، راهآهن، اتوبان و جادههای ورودی و خروجی استان، فرودگاه پیام و تاسیسات انتقال آب و برق شدت گرفته است.
استان کرمان: بیشتر دشتهای استان از جمله شهرستان رفسنجان، کشکوییه، سیرجان، غرب کهنوج، شرق فهرج و نرمشیر، زرند، جیرفت، قلعه گنج و منوجان دچار فرونشست شدهاند. عنبرآباد، دشت فاریاب، ارزوییه و اطراف شهر کرمان بالاترین نرخ فرونشست سالانه را دارد و شکافهای ناشی از فرونشست زمین به نزدیکی عنبرآباد رسیده و در شهر کرمان هم آثار فرونشست مشاهده شده. استان کرمان بابت تعداد شهرهای واقع در پهنه فرونشست رتبه سوم کشور، بابت تعداد واحدهای مسکونی غیرمقاوم واقع در پهنه فرونشست رتبه چهارم و بابت وسعت پهنه فرونشست، رتبه اول کشور را دارد.
زوال یوزپلنگ آسیایی در چنبره دام و جاده
پیام ما نوشت: هنوز چند روزی از مرگ ماجراد، یوز ماده باردار در اثر تصادف در جاده میامی سبزوار نمیگذرد که اخبار بد دیگری از منطقه به گوش میرسد. بر اساس اخبار رسیده، گویا شورای عشایری استان سمنان (شورایی که در اداره کل محیطزیست استان هم یک نماینده در آن دارد)…
زمان چرای دام در مراتع زمستانه این استان را برای ۱۵ روز تمدید کرده است. این دستور به این معنی است که دامداران سامانههای عرفی میتوانند به جای ۱۵ فروردین (آخرین مهلت قانونی حضور در مراتع زمستانه استان) تا آخر فروردین به صورت رسمی در مراتع از جمله مراتع داخل ذخیرهگاه زیستکره توران حضور داشته باشند. شاید در نگاه نخست این تمدید ۱۵ روزه چندان مهم به نظر نرسد، بنابراین تلاش میکنم که اهمیت و تاثیر مرگبار این تصمیم به ظاهر ساده را بر حیاتوحش منطقه و از همه مهمتر یوزپلنگ آسیایی را بیشتر توضیح بدهم.
معمولا تصادفات جادهای بخشی از آمار مرگ و میر یوزپلنگ آسیایی است که به دلیل ثبت و دیده شدن، بیشتر مورد توجه قرار میگیرد. اما علاوه بر جاده ایمن نشده به عنوان یک عامل بسیار مخرب دیگر به نام دام و سگ گله وجود دارد که تاثیر آن معمولا پنهان مانده و در نتیجه مورد توجه هم قرار نمیگیرد. هرچند حضور دام و سگ گله همیشه برای یوزپلنگ یک تهدید جدی است،اما به طور خاص حضور سگ گله در زمان زایمان یوزها میتواند بسیار مخربتر باشد.
تجربه نشان داده تا خالی شدن کامل دام از منطقه بعد از پایان مهلت رسمی، معمولا ۱۵ روز نیز زمان طی میشود و این به معنا است که دام کم و بیش تا ۱۵ اردیبهشت در منطقه حضور خواهد داشت. این یعنی امسال در بخشهایی از توران و در زمان زایمان یوزها سگ گله و دام حضور خواهد داشت. به این ترتیب اندک یوزهای ماده باقی مانده توران برای فضای امن زایمان، شکار و بزرگ کردن تولههایشان در روزهای ابتدایی پس از زایمان با چالشهای جدی و جدیدی مواجه خواهند شد.
برای درک بهتر این تهدید خوب است به خاطر بیاوریم آخرین باری که یک یوز ماده در زمان حضور دام در توران زایمان کرد چه اتفاقی رخ داد. از این رخداد کمتر از ۶ ماه میگذرد و حضور دام و سگ گله منجر به جدا شدن دو یوز ماده از طبیعت شد که امروز به نام «آذر» و «توران» شناخته میشوند و یک آسیب جبران ناپذیر به یوزپلنگ آسیایی وارد شد. البته از سرنوشت مادر این دو توله یوز و تولههای احتمالی دیگر هم خبری نداریم و ممکن است دامنه آسیب بیشتر از چیزی باید که ما میدانیم. از قضا آذر و توران در جایی از طبیعت توران جدا شدند که پیش از این نیز حداقل یک یوز دیگر یعنی «دلبر» ماده یوز مشهور در اسارت نیز توسط دامداران از طبیعت توران جدا شده بود. این توالی نشان میدهد حضور دام و سگ گله در مناطق مناسب برای زایمان یوزپلنگ همواره پتانسیل خلق فاجعه را دارد و با حضور دوباره دام مخصوصا در فصل زادآوری اکثر یوزها ماده باید هر لحظه انتظار یک فاجعه را داشته باشیم.
اما حتی اگر این حضور به صورت مستقیم باعث آسیب به یوزهای ماده و تولههای آنها نشود که تجربه نشان داده خواهد شد، تاثیرات غیر مستقیم آن باز هم برای یوزپلنگ آسیایی فاجعه بار خواهد بود.
برای مثال با نا امن شدن منطقه در فصل زایمان، ممکن است ماده یوزها اقدام به ترک منطقه کنند. در این صورت ممکن است که در علاوه بر تهدیدهای غیر قابل کنترل در خارج منطقه امن، باز هم در جاده ناامن منطقه شاهد تصادف جادهای یک یوز باردار دیگر اینبار در آستانه زایمان باشیم. این احتمالا قریب به یقین نشان میدهد حضور دام به شکل مستقیم و غیر مستقیم درهمه زمانها و به خصوص در این مقطع زمانی باعث تلفات و خسارت جبرانناپذیر به یوزپلنگ آسیایی خواهد شد و باید هرچه سریعتر این تصمیم حداقل برای منطقه توران ملغی شود و در ادامه برای حل دایمی مسئله دام در زیستگاههای یوز چارهاندیشی جدی شود. در غیر این حقیقت سرنوشت یوز نه با تلاشهای بسیار و زحمات دیروز و امروز حفاظتگران و محیطبانان، که در چنبره مرگبار دام و جاده به شکل وحشتناکی رقم خواهد خورد.
افزایش تهدیدهای یوزپلنگ با تمدید حضور دامداران در توران
در این هنگام که موضوع تصادف یوزپلنگها در جادۀ شمالی ذخیرهگاه زیستکرۀ توران، بار دیگر موضوع حفاظت از زیستگاههای زادآور این گونه را به رسانهها کشانده است، تمدید مدت حضور دام اهلی در ذخیرهگاه زیستکرۀ توران از سوی شورای عشایری استان سمنان، صدای رئیس این ذخیرهگاه زیستکره را درآورد. چرا که این زمان، همزمان با زایمان یوزپلنگهای ماده است. زمانی بسیار حساس که میتواند منجر به تلفشدن تولهیوزهای تازهمتولدشده توسط سگهای گله باشد.
احمد رادمان، رئیس پارک ملی توران دراینباره به «زیست بوم» گفته است: متأسفانه هر سالی که میزان بارندگی و پوشش گیاهی مقداری افزایش پیدا میکند، شورای عشایری استان که در آن نمایندگان عشایری، منابع طبیعی، محیطزیست، دامپزشکی، نمایندۀ دامدارها و استانداری حضور دارند، تشکیل جلسه میدهد و در راستای حمایت از تولید (به قول خودشان) معمولاً به دامدارها برای حضور در عرصهها مهلت میدهند.
به گفتۀ او در سال جاری، به دامدارانی که در محدودۀ پارک ملی و مناطق امن حضور دارند، مانند سابق تا ۱۵ فروردین مهلت داده شده است، اما دامداران حاضر در سایر مناطق فرصت یافتهاند تا پایان فروردینماه یعنی ۱۵ روز دیرتر از موعد همیشگی محل را ترک کنند. این موضوع، مخالفت سازمان حفاظت محیطزیست را برانگیخته است.
سگهای گله تهدیدی در فصل زادآوری
رادمان معتقد است تاریخ پایان فروردینماه، تنها در حرف مطرح میشود و با پایان یافتن فروردینماه، بار دیگر به دامداران ابلاغ میشود که میتوانند پایان اردیبهشتماه منطقه را ترک کنند. او گفته است: این بهانه را میآورند که ماشین گرفتهایم و نوبت ماشین ما در اردیبهشت است، یا ماشین نبوده است و در اردیبهشت میتوانیم ماشین پیدا کنیم و به بهانه کمبود ماشین، تا ۱۵ اردیبهشت در مرتع میمانند.
در خلأ اطلاعرسانی دقیق از روند پیگیریها از طرف سازمان حفاظت محیطزیست، ریاست سازمان خبر از شروع این طرح پس از تصادف جدید در ۶ فروردین ۱۴۰۲ میدهد. اما عملیات اجرایی این طرح هنوز آغاز نشده است و انتظار این است که روند پیگیریها در دور جدید به صورت شفاف اطلاعرسانی شود
رادمان همچنین گفته است: در سال گذشته، دو یوز توسط همین دامداری و سگهای گله تلف شدهاند. از طرفی به فصل زادآوری یوزها میرسیم و در تمام منطقه دام وجود دارد. حیوان به دنبال جای امنی برای زایمان میگردد، اما هرجا که میرود سگهای گله حضور دارند. درنتیجه، حیوان مجبور است از جاده رد شود و به جایی برود که امنیت برقرار باشد و همین موضوع مخاطرات را تشدید میکند.
جاده، موضوع حلنشده
اما در مورد دیگر تهدید جدی یوزپلنگ آسیایی یعنی تصافات جادهای، رئیس سازمان حفاظت محیطزیست روز ۱۷ فروردین گفته است که طبق قانون و موافقتنامههایی که با وزارت راهوشهرسازی داشتیم به محض وقوع آخرین حادثه برای یوزپلنگ آسیایی، اقدامات لازم برای فنسکشی این جاده به طول ۳۴ تا ۳۶ کیلومتر شروع شده است.
تلاشها برای جلب همکاری وزارت راه برای ایمنسازی محور میامی- سبزوار سابقهای طولانی دارد و حداقل دوبار پیش از این توافقاتی برای ایمنسازی این محور صورت گرفته است. نخستینبار در سال ۱۳۹۴ در قالب پروژۀ بینالمللی حفاظت از یوزپلنگ آسیایی بین وزارت راهوشهرسازی به ریاست «عباس آخوندی» و سازمان محیطزیست توافقاتی برای ایمنسازی این جاده صورت گرفت که هیچگاه اجرایی نشد و در نهایت با بودجۀ اختصاصیافتۀ سازمان حفاظت محیطزیست ۳ کیلومتر این جاده به شکل ناقص فنسکشی شد.
در دور بعدی پس از تصادف جادهای یک تولۀ نابالغ مادۀ یکساله در ۱۴ مرداد ۱۴۰۱ مذاکراتی برای ایمنسازی این محور آغاز شد و درنهایت، پیشنهاد سازمان حفاظت محیطزیست در قالب طرحی در ابتدای پاییز سال گذشته به وزارت راه ارسال شد. اما علیرغم صدور مجوز برگزاری مناقصه در ابتدای زمستان ۱۴۰۱ برای تأمین روشنایی ۴ کیلومتر این مسیر به ارزش ۵ میلیارد تومان، این مناقصه تا این لحظه برگزار نشده است. لازم به ذکر است که حتی برگزاری مناقصه با بودجه اندک اختصاصیافته مشکلات ایمنی این محور را برطرف نمیکند.
باوجوداین و در خلأ اطلاعرسانی دقیق از روند پیگیریها از طرف سازمان حفاظت محیطزیست، ریاست سازمان خبر از شروع این طرح پس از تصادف جدید در ۶ فروردین ۱۴۰۲ میدهد. اما عملیات اجرایی این طرح هنوز آغاز نشده است و انتظار این است که روند پیگیریها در دور جدید به صورت شفاف اطلاعرسانی شود تا این بار جادۀ مرگ یوزپلنگها که به تنهایی مسئول مرگ ۹ یوزپلنگ آسیایی است یکبار برای همیشه ایمن گردد.
هیرمند و مسئلهٔ آب سیستان | فریدون مجلسی
فریدون مجلسی در پیام ما نوشت: چند روز پیش سرکار خانم فاطمه باباخانی که از روزنامهنگاران باسابقه خصوصا در زمینه محیط زیست هستند با من تماس گرفتند و درباره دیدار اخیرشان از سیستان و شهر سوخته صحبت کردند. اینکه خانم راهنمای فاضل باستانشناسی درباره چگونگی از میان رفتن شهر سوخته توضیحات ارزندهای داده بودند. ایشان توضیحات خانم راهنما را با مواردی که در کتاب «فروپاشی» اثر جیردایموند، ناشی از دخالت منجر به نابودی زیستگاههای بشری میشود مقایسه میکردند. «فروپاشی» را بهترین کتاب محیط زیستی روایی میدانم و در مقدمه ترجمه آن را یک کتاب سواد نامیدم. مقایسه خانم راهنما را که با از میان رفتن آن شهر یا بهتر است بگویم…
آن تمدن ناشی از ازدیاد جمعیت و کافی نبودن آب دانسته بودند به صورت مقطعی تأیید میکنم. در واقع ازدیاد جمعیت نمیتواند علت اصلی باشد زیرا جمعیت در دورانهای پیشین تابع شرایط طبیعی و زاد و ولد و مرگ و میر تقریبا ثابت بود. دشت هامون و هیرمند نیز میتوانست پاسخگوی جمعیتهای بسیار بیشتر باشد. اما کمبود آب را میتوان ناشی از یک دوران ممتد خشکسالی نامید که هیرمند با همه بزرگی پاسخگوی نیاز متعارف زندگی نبوده است. در واقع در نابودی شهر سوخته عوامل طبیعی بیش از عامل انسانی میتوانسته مؤثر باشد، مگر اینکه نابودی آن شهر را به دلیل حمله و ایلغار خارجی بدانیم که رابطه مستقیم با شرایط محیط زیستی منطق ندارد، هرچند میتواند با شرایط محیط زیستی زیستگاههای حملهکنندگان مرتبط باشد.
نابودی تمدن شهر سوخته در ظاهر به پیدایش و نابودی تمدن سومر در حوزه فرات شباهت دارد. حوزه فرات شامل نینوا و دشت کربلای کنونی تا رسیدن فرات به شط العرب یا به خور عبدالله که در قدیم مصب جداگانه آن رود بود، شامل سرزمین آبرفتی حاصلخیز بود که قوم سومر در آنجا استقرار یافت و با بهرهمندی از آب، زمین، ماهیگیری و دامداری متکی به علوفه فراوان توانستند با کشاورزی به تولیداتی بیش از نیاز خود دست یابند. این فزونی تولید بر نیاز موجب انگیزهای برای پیدایش تمدن شد! آنها مازاد تولیدات خود را برای مبادله به همسایگانی که کالای دیگری داشتند پیشنهاد کردند، و بدین ترتیب قرارداد و مقررات و تنظیم مقرراتی حاکم بر شهر و روابط با قبایل دیگر آنجا را به نخستین مرکز تمدن بشر تبدیل کرد.
تمدن سومر مدتها دوام داشت، اما همین دوام آن را به زوال کشاند! دلیلش این بوده که آن قوم هنوز با پدیده شور شدن تدریجی زمین در اثر آبیاری و تبخیر مکرر آشنا نشده و درمان آن را که زهکشی باشد درنیافته بود. زمینها دیگر برای رویش گندم مناسب نبودند. آنها حتی با جُو آشنا شدند که مقاومتر بود، اما زمان طولانی شوری را حتی برای رویش جو نامساعد کرد. شیوه متکی با کشاورزی که هنوز عکسهای هوایی کانالهای آبرسانی باستانی آن را مشخص میکند، دیگر مازاد تولید نداشت. و تمدنی که بر پایه آن مازاد شکل گرفته بود تدریجا پراکنده شد و احتمالا در مسیرهای سیلک کاشان و مارلیک رودبار در غرب ایران کنونی و جیرفت و شهر سوخته به سوی شرق ایران پراکنده کرد. البته اثبات این ارتباط نیاز به بررسیهای علمیدارد. اما شباهتهای هنری برجای مانده نشان از همین امر دارد.
تمدن سیستان نیز متکی به افزایش تولید بر نیاز بوده است. اما شیرینی آب و زمین منطقه، تخریب زیست محیطی در اثر استمرار کشاورزی و دامداری را منتفی میکند، بلکه بیشتر تابع عوامل طبیعی مینماید. اما اکنون در آن منطقه مشکل سیاسی و اقتصادی آب کاملا تابع ازدیاد جمعیت است.
از لحاظ تاریخی در سال ۱۹۷۳ موافقتنامه میان ایران و افغانستان مبنی بر تخصیص ۲۲ مترمکعب بر ثانیه آب ورودی به ایران از شاخه سیستان رودخانه هیرمند واقع در جنوب زرنج امضا شد. ایران می¬بایست ۴ مترمکعب بر ثانیه دیگر را از افغانستان خریداری کند تا کل تخصیص به ۲۶ مترمکعب بر ثانیه برسد، درحالیکه این موافقت¬نامه به دلیل بیثباتی حکومتی توسط افغانستان بهطور رسمیتصویب نشده است، نمایندگانی عالی¬رتبه هر دو کشور مکلف شده¬اند که از سال ۲۰۰۴ بهطور منظم بهمنظور تجدیدنظر در تخصیصهای آب تصویب¬ شده در ۱۹۷۳ ملاقات داشته باشند. در سال ۱۹۸۱ سه مخزن چاه نیمه ۱، ۲ و ۳ را با ظرفیت ۶۳/۰ میلیارد مترمکعب برای اهداف آب شرب در ایران ساخته شد. سپس با تکمیل و ساخت چاه نیمه ۴ این ظرفیت ذخیره به حدود ۵/۱ میلیارد مترمکعب رسید.
اکنون آيا آب هست ولى مصرف بالادستي زياد شده و سهم اندكى به ايران مى رسد؟ آيا خشكسالى طولانى شده و واقعاً آب نيست؟ آيا افغانها قرارداد ارفاقى با ایران ١٩٧٣ را قبول ندارند؟ در اين صورت به سهميهبندی داوری مك ماهون برمىگردد كه نصف آب سد كجكي سهم هر یک از دو کشور است!
اما راهحل چیست؟ آيا بايد مانند مصر در سهم نيل در مقابل اتيوپي به ارتش متوسل شد؟ اين كه ديپلماسى نيست. اخراج افغانها از ایران هم مسائل انسانى و سياسى خودش را دارد و راهحل نيست. آقای غنی که گویی خبر از پیشینه نداشت زمانی با همان فریادهای عصبی خودش به ایران گفت شما نفت دارید ما آب داریم! نمیدانست که پیشینه به قرارداد واگذاری هرات بر میگردد. اکنون زمانی نیست که ایران هم بخواهد به آن تلافی بیندیشد! ديپلماسى نياز به ابتكار و راه حل مرضىالطرفين و صلحآفرين دارد. به نظر من بايد كارشناسان به راه حل متفاوتى بينديشند زيرا مسائل جمعيتي و اقليمي در دو كشور به كلى تفاوت كرده است و بازگشت به شرايط گذشته و ماهيگيرى را بايد كنار گذاشت! بیش از ۵۰ سال میگذرد که بخش بزرگی از جمعیت سیستان برای گریز از بیآبی به دشت گرگان مهاجرت کرده و زابلی دیگر در آنجا برپا کرده است.
در سال ۱۹۷۳ که آخرین قرارداد میان هویدا و شفیق به امضا رسید جمعیت ایران ۳۰ میلیون و جمعیت افغانستان ۱۵ میلیون نفر بود. اکنون جمعیت ایران ۹۰ میلیون و جمعیت افغانستان به حدود ۵۰ میلیون نفر رسیده است! توسل به استدلالهای حقوقی و سیاسی راه به جایی نمیبرد. راهحل نياز به دولتها و و سياستهای مسئول دو جانبه غيرمتوهم و غيرجهادى و غيرماجراجو و غير جنگطلب دارد. يعنى دولتهای متعارف و برنامهريز. مىتوان فرض كرد كه چنين دولتهایى وجود دارند و میخواهند برنامه تنظيم كند. اولاً ايران بايد پيشقدم باشد چون كارشناس و امكانات دارد. ثانياً توجه داشته باشيم كه افغانستان از مرگ هامون بيش از ما زيان ديده است و بايد آمادگى عقلانی براى اجراى برنامه مشترك و مشاركتى وجود داشته باشد. خصوصا آنکه ایران در شمال و جنوب خود با بیش از ۲۵۰۰ کیلومتر مرز دریایی برخوردار است که آخرین راه دستیابی به آب شیرینسازی شده تلقی میشود. افغانستان از این موهبت نیز برخوردار نیست. بايد توجه داشت كه سيستان در دو سوي مرز از خشكترين مناطق با بالاترين ميزان تبخير است. بادهاي شديد ١٢٠ روزه و غير شديد دائمي تبخير را تشديد مىكند و اگر سهم ايران هم داده شود بيشتر آن با تبخير میشود و هدر ميرود! اكنون در سراسر جهان با كشت گلخانهاى با خاك و يا هيدروپونيك مىتوان نتيجه گرفت. صحراى اسپانيا اكنون ٦٠٠ كيلومتر مربع با كشت گلخانهاى بخش مهمى از سبزى و ميوه اروپا را ١٢ماه سال تامين ميكند که حتی بخش مهمی از آب مورد نیاز با تبخیر خورشیدی آب دریا همراه با تولید نمک به دست میآید. مصرف آب کشت گلخانهای ۱۰ برابر کمتر از کشت غرقابی است. و تولید برق بادی در سیستان توفان زده هوهبت دیگری میتواند باشد!
بررسى كارشناسانه براى ايجاد شركتى در دو بال همزمان براى كشت متقارن در دو سوي مرز ايران و افغانستان كه تدريجاً معادل دو برابر سهم آب ايران را در كشت گلخان اى به طور کنترل شده مصرف كند و سقفها نيز با پنلهاى خورشيدى ضمن كنترل حرارت سالنها برق مورد نياز كشت و خوشههاي شهري جانبى آن را هم تأمين كند. مىتواند صدها كيلومتر مربع را زير كشت متمدنانه و تخصصی برد و برنامه تصفيه فاضلاب شهرى هم بازيافت و به كشت بازگردانده شود. الگوى صحراى اسپانيا اميدبخش است. برنامه انتقال آب هم بايد تدريجا در سطح كم و عمق بيشتر که مانند چاه نیمهها تبخیر کمتری داشته باشد، كاناليزه شود. چنين برنامهاى ممكن است تخيلى تلقى شود. اما همه ابداعات جدى مانند همين تلفن هوشمند از تخيل و ابتكار آغاز مىشوند. چنين برنامهاى كه میتواند كشت ترياك در افغانستان و و قاچاق جهانی آن را هم مهار كند. میتواند آن بخش آسيبديده زيست محيطى را به صورت احياى زيست محيطىِ مدرن و صلحآميز بينالمللى درآورد و از مساعدتهاى بينالمللى هم برخوردار باشد كه نياز به حكومتهاى اهلى و رام و مدنى دارد و با ستيزهجويى و پرخاشگری سازگار نيست! امكانسنجي چنين برنامه سازندهاى بايد توسط كارشناسان مشترك دو كشور انجام و شامل برنامه تفصيلي تدريجى از آبرسانى تا گلخانهها و پژوهش و كشت متنوع ١٢ ماهه و صنايع جانبي و تولید برق و شهرسازى و مدرسه و دانشگاه به صورت كاری تمدنى در بخشى فروپاشيده باشد. به اين میگويند برنامه هدفمند همراه با ديپلماسى تخصصى آب و خاك و كشت و شهرسازی.
محیطزیست خوزستان و بحران میانرودان | مهدی زارع
مهدی زارع رئیس شاخه زمین شناسی فرهنگستان علوم در پیام ما نوشت: در ابتدای بهار ۱۴۰۱ بهتدریج به دورۀ تشدید طوفانهای گردوغبار برخواسته از منطقۀ «میانرودان» و آسیبزا در خوزستان، نزدیک میشویم. خشکسالی و ازبینرفتن بافت گیاهی آلودگی هوا و آب خوزستان را تشدید و مشکلات درمانی برای ساکنان ایجاد میکند. افزایش آمار سرطان در خوزستان را می توان به کیفیت پایین آب آشامیدنی، گردوغبار نسبت داد. ریزگردهای اخیر که شهرهای اهواز، سوسنگرد و دزفول را فرامیگیرد پدیدۀ جدیدی نیست. برخی از آنها فراتر از مرزهای ایران است که در تغییرات اقلیمی و گرمشدن کرۀ زمین بههم گره خوردهاند. آلودگی هوا و آب به تغییرات طولانی مدت اقلیمی کمک میکند. تالابهای هورالعظیم و شادگان و رودخانههای کارون، کرخه و جراحی که بحرانیترین منابع آبی استان هستند، میزان بیسابقهای از زبالههای سمی را حمل میکنند. کمبود رطوبت در دشتهای در حال خشکشدن اجازه میدهد تا گردوغبار قبل از اینکه باد آن را با خود ببرد بالا بیاید. درحالیکه خوزستان بیشتر بهعنوان استان نفت خیز ایران شناخته میشود، در هلال حاصلخیز، بر روی بخشی از بهترین آبها و زمینهای حاصلخیز قرار دارد. بیش از یکمیلیون هکتار از اراضی آن کشاورزی است و در فصول سرد سال محصولات مهم کشاورزی را برای کشور فراهم میکند. پسماندهای صنعتی و فاضلاب شهرهای در حال رشد -اهواز، ملاثانی، شوشتر و گتوند– همین شهرها را گرفتار کردهاند. خشکشدن هورالعظیم یکی از دلایل طوفانها بوده است و ازدستدادن آب به دلیل استخراج نفت از اطراف این تالاب درست پس از جنگ با عراق آغاز شده است. خشکشدن رودخانهها و تالابها در خوزستان، چشمانداز منطقه را چنان تغییر داده است که جنگ هرگز تغییر نداد. رفتن به تالاب شادگان در ۱۰۰ کیلومتری جنوب اهواز، با مشاهدۀ تغییر سیمای خوزستان از مزارع و باغات، به بیابان بایر و ناگهان به مرداب همراه است. شادگان، یکی از اولین تالابهای بینالمللی ثبتشده در کنوانسیون رامسر در فوریه ۱۹۷۱ )اسفند ۱۳۴۹(، ۳۰۰ هزار هکتار وسعت دارد. سرتاسر شادگان درختان نخل سبز با شیرینترین خرماها قرار دارند. گوسفند، گاو و گاومیش آبی دشت را پر کرده است.
در سال ۱۳۴۱ هفتتپه در ۱۵ کیلومتری جنوب شرقی شوش باستانی به کارخانۀ تولید نیشکر به وسعت ۱۰ هزار هکتار تبدیل شد. این موضوع نفوذ ایالات متحده پس از تحریم شکر کوبا بود، نمونهای از دخالت آمریکا در خوزستان به برنامۀ نقطه چهار ترومن در دهۀ سی شمسی، زمانی که کشاورزان در مناطق حاصلخیز تر شمالی زندگی میکردند. پس از جنگ تحمیلی در دهۀ ۶۰، کارخانه ۷۰ هزار هکتاری دیگری در دهۀ هفتاد شمسی در جنوب اهواز احداث شد. صنایع جانبی شامل تختههای فیبر، الکل صنعتی و خوراک دام است.
در خوزستان، بسیاری از بیمارستانها و مناطق صنعتی، در اطراف مرکز استان یعنی اهواز متمرکز شدهاند. ۳۵ درصد شهرهای استان خوزستان فاقد مجوز محیطزیستی برای دفع زبالههای شهری هستند. زبالههای تولیدی ۵۶ بیمارستان در استان سوزانده نمیشود، بلکه به شهرداری ها تحویل داده میشود. مدیریت رسمی پسماندهای کشاورزی وجود ندارد. راهسازی، سدسازی، نفت و گاز، چرای دام و تبدیل اراضی به کشاورزی باعث کاهش حدود ۲۰ هکتاری عرصههای جنگلی استان در طی ۲۰ ساله بعد از سال ۱۳۸۰ شده است. حدود یک میلیون هکتار از مراتع دشت به دلیل فرسایش خاک و چرای بیرویه، غیرقابل استفاده شده است.
خوزستان بهویژه در اهواز، شمال و شرق ماهشهر و شمال هندیجان در برابر طوفان های گردوغبار آسیبپذیر است. سالانه ۱۱ میلیون تن دیاکسید کربن از واحدهای صنعتی آن و ۳۸ میلیون تن دیگر از بخش انرژی آن، منتشر میشود. این معادل ۵.۷ درصد از کل انتشار سالانۀ گازهای گلخانهای ایران است.
نیشکر محصولی است که بهدلیل مصرف زیاد آب شناخته شده است که اغلب منجر به ازبینرفتن زیستگاه و فرسایش خاک میشود. شوری خاک قبلاً در مناطقی که برای پروژه در نظر گرفته شده بود، بالا بود و بنابراین نیاز به آب اضافی برای تخلیه داشت. مزارع نیشکر اکنون با رخنمون نمکی روی زمین دیگر قابل استفاده نیستند. رسانایی الکتریکی (EC) آب یکی از شاخصهای شوری آن است که سطح جامدات محلول را از طریق ظرفیت آب برای هدایت جریان الکتریکی تخمین میزند. سطح EC که نیشکر میتواند تحمل کند 1.7 میلیزیمنس بر سانتیمتر است درحالیکه سطح آن در برخی مناطق اطراف شادگان بالای 4 میلیزیمنس بر سانتیمتر و در نزدیکی منابع آبی برای گیاهان نیشکر حدود 17 است. ورود نمک به باتلاق اثر خود را در زندگی روستاییان گذاشته است. گاومیش آبی باید در اطراف آب شیرین زندگی کند و شادگان روزبهروز برای آنها نامناسبتر میشود. از 170 گونۀ پرنده از 32 خانواده، 120 گونۀ پرنده مهاجر و 13 گونه در معرض تهدید جهانی هستند. ورود زبالههای سمی به آب هزاران پرنده را از بین برده است و شکار – بخشی از اقتصاد محلی – در این منطقه بهدلیل شیوع بیماریهای پرندگان غیرقانونی اعلام شده است. در شهرستان شادگان، شوری آبوخاک این منطقه مستقیماً با سم پسماندهای صنعتی و فاضلاب، موجب تخریب هرروزۀ باغات خرما است. بیش از 13هزار هکتار باغ خرما در شادگان وجود دارد. توسعۀ دهههای اخیر به تشدید شوری آب و زمین انجامیده است. خشکسالی، برداشت بیرویۀ آب از خوزستان به سایر نقاط ایران و سدسازی باعث خشکی دائمی بخشهای وسیعی از تالابهای شادگان، هورالعظیم و میانگران شده است. جهتگیری توسعه پایدار و سازگار با حفظ و توسعۀ منابع طبیعی و محیطزیستی سناریوی مطلوب خوزستان است. آفتکشها و آلودگی ناشی از تولید نیشکر منبع اصلی آلودگی آب هستند. آلودگی وارد جریانهای آب خوزستان میشود و پروژهها نیاز به استفاده بیش از حد از آب دارد.
انتهای پیام