تاریخ به روایت سنگ گور / یادداشت مهدی تدینی
مهدی تدینی تاریخ پژوه در اینستاگرام خود نوشت:
سنگ گور دروغ نمیگوید. تاریخ در گورستان آرمیده است. هر گور سندی حجاریشده از تاریخ است و راوی پیرمرد سپیدموی گوژپشتی است که عصازنان از میان سنگها میگذرد و دیدههایش را با صدایی شکننده و خراشیده، در میان سرفهها و خسخس نفسها، روایت میکند. آری؛ مسئله خاک است؛ اینکه خاکِ کدام گورستان خانۀ ابدی آدمی میشود. برای همین است که حتی سنگ گور میتواند راوی یک انقلاب باشد. گورستان میتواند ما را با سرنوشت یک انقلاب آشنا کند؛ انقلابی که فانوسِ دریایِ سوسیالیستها و کمونیستها در سراسر دنیا بود؛ رؤیایی که باید به جهان صادر میشد و جهان عطشزده را با عدالت و آزادی سیراب میکرد.
بگذارید از چند سنگ گور برایتان شاهد بیاورم تا ببینید گورستان چگونه روایتگر تاریخ است:
ــ ویکتور چِرنوف، متولد روسیه، محل دفن: نیویورک.
ــ ایراکلی زِرِتلی، متولد روسیه، محل دفن: نیویورک.
ــ پاوِل میلیوکوف، متولد روسیه، محل دفن: آکسـلهـبن در فرانسه.
ــ الکساندر گوچکوف، متولد روسیه، محل دفن: پاریس.
ــ میخائیل ترشچنکو، متولد روسیه، محل دفن: موناکو.
ــ الکساندر کرنسکی، متولد روسیه، محل دفن: لندن (وفات در نیویورک).
ــ الکساندر کونووالوف، متولد روسیه، محل دفن: پاریس.
به همین اندازه بسنده کنم و پرسشی را که بیتردید در ذهن شما ایجاد شده است، بلند بپرسم: اینان کیستند؟ چرا همگان متولد روسیهاند و هیچیک در روسیه مدفون نیست؟ چه ربطی میان اینان وجود دارد؟ چرا پاریس، چرا نیویورک، موناکو؟
شاید نامِ حداقل یکی از این مردان را شنیده باشید؛ برای مثال کِرِنسکی در میانشان معروفتر است و اگر تاریخ انقلاب روسیه را خوانده باشید، بارها نامش را شنیدهاید. اما نه فقط او، همه مردانی که نام بردم ردیف نخست سیاستمداران انقلابی روس بودند؛ همانها که در پی «انقلاب فوریۀ» ۱۹۱۷ پس از سرنگونی تزار بر روسیه حاکم شدند. این افراد همگی در دولت موقتی که پس از انقلاب تشکیل شد، وزیر بودند. اکنون معنایی واضح از آن سنگهای گور در برابر چشمانمان عینیت مییابد. چرا هیچیک از سرنگونکنندگانِ تزار در میهنشان، همانجا که انقلاب کردند، دفن نیستند؟ چرا انقلابی که خود آنها بانیاش بودند آنان را چونان منجنیقی به گوشه و کنار دنیا پرتاب کرد؟
حقیقت این است که تاریخ روسیه «تاریخ استبداد» است؛ تاریخ «آزادیبیزاری» است؛ تاریخ نفرت از آزادیهای سیاسی. همان نازک نسیم آزادیخواهی هم که از اواخر قرن نوزدهم در روسیه از جانب غرب وزیدن گرفت، واقعیتی ناگزیر بود.