توهم جامعیت | رضا بابایی
رضا بابایی، پژوهشگر فرهنگی در یادداشتی تلگرامی نوشت:
بر عرفان عیب میگیرند که انسان را از اجتماعیات غافل میکند. فلسفه را متهم میکنند که ذهنیات محض است. دین را شریک دزد و رفیق قافله میخوانند. علوم جدید را به جرم انحراف از فطرت انسان سرزنش میکنند. معنویتگرایی را زندگی در عالم هپروت میدانند.
اینها نمونههایی از داوریهای بیشوکم رایج در جامعۀ ما است. این داوریها همگی بر «توهم جامعیت» استوار است؛ یعنی ما چون گمان میکنیم که هر چیزی باید پاسخگوی همه چیز باشد، عرفان یا فلسفه یا دین یا علوم جدید را ناقص میشماریم و سپس یا عرفانستیز میشویم یا فلسفهگریز یا دشمن دین و یا در مقابل علوم جدید، شمشیر را از رو میبندیم.
اگر آن گمان نبود، این داوریها هم نبود. عرفان، عرفان است، و هرگز نمیتواند جای فلسفه یا شریعت یا علوم جدید را بگیرد. دین هم اگر بخواهد جای فلسفه یا عرفان یا علوم جدید را بگیرد، چارهای جز تبعید به روستاهای دورافتاده ندارد.
با این نگاه، جامعهگریزی عرفان، حُسن آن است، نه عیب آن؛ پرهیز از سیاست، هنر دین است، نه نقص آن؛ بدبینی علوم جدید به باورهای مقدس، وظیفۀ آن است، نه جُرم آن.
عرفان اگر جامعهگرایی کند، از عهدۀ وظیفۀ اصلیاش برنمیآید؛ علوم جدید اگر به کشف و شهود روی آورند، زندگی بشر را مختل میکنند. ماهیِ دین اگر به روی آب بیاید، از نفس میافتد.
بسیاری از خردهگیریهای ما بر عرفان و تصوف و دین و فلسفه و علوم جدید، خاستگاهی جز انتظار جامعیت از آنها ندارد و نیز بسیاری از ستیرهگریهای کینهجویان، آبشخوری جز جامعپنداری این و ناقص دیدن آن ندارد.
خوش به جای خویشتن بود این نشست خسروی
تا نشیند هر کسی اکنون به جای خویشتن
انتهای پیام