تفاوت اصلی میان مجتهدان سنتی و روشنفکران دینی
به گزارش انصاف نیوز، «رضا بابایی»، پژوهشگر فرهنگی در یادداشتی تلگرامی با عنوان «تفاوت اصلی میان مجتهدان سنتی و روشنفکران دینی» نوشت:
روشنفکران دینی و مجتهدان سنتی، هم در «شیوۀ اجتهاد» با یکدیگر اختلاف دارند و هم در «محل اجتهاد». تفاوت در شیوۀ اجتهاد، آن است که مثلا گروه نخست (روشنفکران دینی) بیش از گروه دوم (مجتهدان سنتی)، الزامات عقلی و قواعد عرفی را مهم میشمارند، و گروه دوم بیش از گروه اول، در ظواهر متون و نصوص توقف میکنند.
اما به گمان من اختلاف اصلی در شیوۀ اجتهاد نیست؛ در «محل اجتهاد» است؛ یعنی در جایی است که مجتهد یا روشنفکر، نیاز به نوآوری و تغییر میبیند.
به عبارت دیگر، اختلاف اصلی، آن نیست که یکی به متون و نصوص دینی وفادارتر از دیگری است. شاید مجتهدان سنتی کمتر از روشنفکران دینی، مخالف مفاد و مضمون برخی متون و گزارههای دینی فتوا ندادهاند. بسیاری از فتاوا نیز مستندی جز اصول عملیه ندارد؛ یعنی نمیتوان از متن دین سندی برای آنها یافت. اگر نمیتوانیم برای برخی آراء و اندیشههای روشنفکران دینی سندی روشن و گویا در متن دین بیابیم، برای برخی آرای سنتی هم نمیتوان.
اختلاف اصلی میان روشنفکران دینی و مجتهدان سنتی، در محل اجتهاد است؛ یعنی در جایی که دست به اجتهاد زدهاند تا به احکام جدید دست یابند. اگر روشنفکر دینی در مسائلی همچون کمّوکیف حجاب، جزا، قصاص، ارث زنان، جهاد و شیوۀ حکومت بر مردم، سخنانی متفاوت گفتهاند، مجتهدان سنتی نیز در مسائلی همچون نماز جمعه و اعتکاف احکام جدید آوردهاند.
برای نمونه، میتوان در تاریخچۀ احکام «نماز جمعه» و «اعتکاف» نگریست تا معلوم شود که هر چه جلوتر آمدهایم احکام این دو تغییر کرده است. اکثر فقهای بزرگ شیعه در اعصار پیشین (مانند شیخ طوسی، سید مرتضی، ابن ادریس) نماز جمعه را جز در زمان حضور امام معصوم یا نایب خاص ایشان، حرام دانستهاند. دربارۀ اعتکاف هم بیشتر فقهای پیشین، آن را جز در مسجدی که امام معصوم در آن نماز گزارده است (مانند مسجد الحرام، مسجد مدینه و مسجد کوفه) روا نشمردهاند. روایات نیز در تأیید این فتاوا بسیار است. با وجود این، فقهای معاصر ما توانستهاند برای نماز جمعه در عصر غیبت و اعتکاف در هر مسجدی، وجه شرعی بیابند. چرا؟ برای آنکه در آن دو سود معنوی یافتهاند و احالۀ آنها را به زمانی خاص یا در مکانی خاص صلاح ندانستهاند. بنابراین از راه اجتهاد در متون، به فتاوایی دست یافتهاند که آشکارا بر خلاف ظهور و مفاد انبوهی از روایات صحیح السند است. اگر همین مقدار اجتهاد و تجدید نظر و نوآوری را در مسائل دیگر (مثلا در ارث زنان یا جزا) صلاح بدانند، راه بر آنان همانقدر باز است که در جواز اعتکاف و نماز جمعه باز بود.
در مقابل، روشنفکران دینی، موضوعات و مسائلی دیگر را برای اجتهاد برگزیدهاند؛ مسائلی همچون ارث زنان، جزا، دیات، حقوق بشر و آزادیهای مدنی. اگر مجتهدان سنتی نیز در همین مسائل، آنگونه رفتار میکردند که مثلا در اعتکاف و نماز جمعه عمل کردند، شاید به همان نتایجی میرسیدند که روشنفکران دینی رسیدهاند.
از همینجا میتوان دریافت که صفتهایی همچون «سنتی» و «روشنفکر»، بیش از آنکه از دو شیوه در اجتهاد و دینشناسی خبر بدهند، از دو گونه حساسیت و مسالهشناسی سخن میگویند و نیز از دو نگاه به انسان و جامعه و آینده. اگر شیوۀ این دو گروه در اجتهاد و دینشناسی يا یکدیگر متفاوت است، بیش از آنکه به سرمایههای دینی و علمی آنان بازگردد، در گرو حساسیتهای بروندینی و نگاه جهانشناختی آنها است. بنابراین نمیتوان گفت که تفاوت اصلی میان روشنفکران دینی و مجتهدان سنتی، در میزان دانش یا پایبندی آنان به متون و گزارههای دینی است؛ زیرا هر دو کموبیش به یکاندازه از نصوص و متون فراتر میروند؛ اما هر یک در جایی که لازم میبیند. یکی میکوشد فقه را در اعتکاف و نماز جمعه و گسترش قلمرو ولایت و مانند آن بهروز کند و دیگری در حجاب و دیات و ارث زنان و حقوق بشر.
اگر مجتهدان سنتی، فقه را در ارث و دیات و جزا و حجاب، بهروز نمیکنند، از آن رو است که نیازی به تغییر در این حوزهها نمیبییند؛ نه از آن رو که شیوۀ اجتهاد آنان به گونهای است که در این حوزهها قادر به نوآوری نیست.
باری؛ تحول در دینشناسی سنتی، بیش و پیش از هر چیز به تغییر در روحیات، حساسیتها و نگاه عالمان دینی به انسان و جامعه نیازمند است و این تغییر در بیرون از دستگاه اجتهاد رخ میدهد. این گمان که کیفیت دینشناسیها متأثر از کمیّت دینداریها است، سخت خطا است؛ زیرا آنچه دینشناسیها را متفاوت میکند، بیشتر باورها و دلنگرانیهای بروندینی انسانها است، تا میزان پایبندی آنان به متون و نصوص. هیچ کس از هیچ راهی نمیتواند ثابت کند که دینداری و خداباوری گروهی از دینشناسان بیشتر یا کمتر از گروهی دیگر است.
انتهای پیام
روشنفکر دینی معمولا کار میکنند مثل امام علی ع که رهبر دینی و سیاسی اسلام بود و کار باغبانی و بنایی هم میکرد .اما سنتی ها اهل کار نیستند.
به این جمله ایشان دقت کنید
“آنچه دینشناسیها را متفاوت میکند، بیشتر باورها و دلنگرانیهای بروندینی انسانها است، تا میزان پایبندی آنان به متون و نصوص. هیچ کس از هیچ راهی نمیتواند ثابت کند که دینداری و خداباوری گروهی از دینشناسان بیشتر یا کمتر از گروهی دیگر است”
یعنی بی نماز و بدحجاب و زناکار و دروغگو و … که پایبندی به متن قرآن ندارند، دینداری کمتری نسبت به مومنان ندارند. پیشتر ایشان در نوشتارهای دیگری سعی در تطهیر منورالفکرها داشته اند. باید به ایشان گفت که اولاً سنتی ها در برابر نص صریح قرآن هیچ اجازه ی دخل و تصرفی به خود نمی دهند. منورالفکرها نص مصرح قرآن و تاکید خداوند متعال را برای اینکه به ذائقه شان سازگار نیست تغییر می دهند بجای اینکه خود را تغییر دهند.درک این تفاوت سخت نیست به شرط اینکه سعی در ندیدن نداشته باشیم. بله در سنت رسول می توان تغییری مناسب با زمان داد. چه بسا که حکم سنگسار یا دیه را می توان تغییر داد و بعضاً انجام هم شده است. ولی نص مصرح در باب حرمت خوک و حجاب و ارث و جزا ابدی ست.
حالا اگر کسی فهمید انصاف نیوز چه علاقه ای به انتشار نظرات ضعیف برخی حضرات دارد مرا هم مطلع کند سپاسگذار خواهم بود.
پایان حیات روشنفكري ديني توسط دكترعبدالکریم سروش
نام اصلي وي حسین حاج فرج الله دبّاغ متولد ۱۳۲۴ تهران است
در دهه 40 از دانشگاه تهران لیسانس داروسازى گرفت و مدتی در ” آزمایشگاه مواد غذائی , آرایشی و بهداشتی” مشغول بکار شد.در دهه 50 هجری شمسی با هزینه همسرش زهرا شیخ عازم انگلیس شد و فوق لیسانس رشته شیمی تجزیه گرفت بعد برای دکتری در رشته ” فلسفه علم ” ثبت نام نمود , وي در حال گذراندن دوره بود که مواجه با انقلاب اسلامی شد و بدون اخذ مدرک دکتری، تحصیل را رها کرد و به ایران آمد و هیچگاه مدرک دکتری دریافت نکرد. او مدتی نماینده شهید بهشتی در مرکز شیعه لندن بود. در همين زمان نام خود را به عبدالكريم سروش تغيير داد . تغییر نام وی بخاطر ترس وی از ساواک بود وهم مقدمه ای برای رسیدن به رویای شهرت !!!.
وی مقید به دستورات اسلام بود و کتابهای تضاد دیالکتیکی , و ایدئولوژی شیطانی و نهاد ناآرام جهان را قبل از انقلاب نوشت که موجب محبوبیتش در بین انقلابیون شد. در اوائل انقلاب در مصاحبه های تلویزیونی با احسان طبری و سران کمونیست و توده در کنارشهید بهشتی و مصباح یزدی از اسلام دفاع نمود. او عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی شد.کتابهای “اوصاف پارسايان ” ،”حكمت و معيشت” ، “قصه ارباب معرفت ” را که نوشته های جالبی در تفسیر نهج البلاغه و عرفان بودند قلم زد.
دگردیسی وی در کتابهای “قبض و بسط تئوریک شریعت” , “مدارا و مدریت” , “صراطهای مستقیم “, “پلورالیسم دینی”=کثرت گرائی ,”رازدانی و روشنفکری و دینداری” , “فربه تر از ایدئولوژی” و….را که مبانی اندیشه های وی هم بودند عیان شد .
در دهه با منشی خود که یک دختر دانشجوی جوان بنام … بانکی بود ازدواج کرد و همسر اول خود , که موفقیت هایش را مدیون وی بود با سه فرزند بزرگ طلاق داد.
او درعین حال که بيان ادبي قوي داشت مبهم و دوپهلو و غیرصریح نظرات عاریه گرفته اش را بیان میکرد وی از عمق وغناي معارف اسلامي بهره اي نداشت .
سروش با کلام ادبی و ظاهرا” فيلسوفانه با زیرکی نظرات ” گادامر,جان هیک ، مونتگومری وات , پوپر ” را ترجمه و تکرار کرده , بنام خود نشر داد. در واقع او هیچ سخن تازه و نظریه جدیدی ارائه نداد بلکه کاملا” نسخه برداری نموده و نظرات دیگران را بیان نمود.
مرجع تقلید ! وی در مورد جامعه باز و لیبرالیسم “کارل پوپر” بود وهمچنین نظریه آزادی “آیزایا برلین” زمینه ساز اندیشه تناقض نمای اسلام و دمکراسی و نسخه پیچی سکولاریسم یا همان جدائی دین از سیاست و تقلید از “علی عبدالرزاق ” شد .درحالیکه جدائی اسلام و سیاست ناممکن و بمعنی تعطیلی احکام و سپردن سرنوشت جامعه به غیرمسلمین است. پوپر لقب ” شوالیه ” را از ملکه انگلیس دریافت نمود.موسس بنیاد جامعه باز “جورج سوروس” سرمایه دار سیاسی نیز مقتدایش پوپر بود.
کثرت گرائی دینی وی کپی برداری و ترجمه لغوی نظریه پلورالیزم دینی “جان هیک” بود.درحالیکه با توجه به تحریفهای سایر ادیان فقط اسلام دین نجات بخش بشریت خواهد بود.”ان الدین عندالله الاسلام ” ,” هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله ”
تئوری قبض وبسط وی كه بظاهر کپی برداری کمتری بخرج داده , سخن جدیدی نیست و در واقع نوعي نسبي پنداشتن درك و فهم ديني است این تئوری بازنویسی “هرمنوتيك گادامر” است. برای اولین بار کشیک آلمانی “شلایرماخر” برای توجیه تناقضات کتاب مقدس هرمونوتیک و کلام جدید را مطرح کرد . بعد از وی هایدگر و گادامر این راه را رفتند. بیان این تئوری راجع اسلام دروازه شکاکیت و سستی در اعتقادات جزمی و نصوص دینی است.
اما آخرین و جنجالی ترین کار وی در”بسط تجربه نبوي ” و “رویای رسولانه ” تئوري كلام محمدي را كه کپی برداری و نیم خورده” نصرحامد ابوزيد ” مصري بود بازگو كرد.عنوان باطل ” کلام محمدی ” ساخته ” مونت گومری وات ” خاورشناس مسیحی است. تجربه دینی را نیز اولین بار شلایرماخر برای توجیه ابهامات انجیل مطرح ساخت و “ویلیام جیمز ” آنرا گسترش داد که تنزل وحی تا سطح تجربه انسانی است.
برطبق ادعای “ویلیام مونتگومری وات ” که بر اساس الهیات مسیحی راجع قرآن استنباط و قیاس مع الفارق نموده است : پيامبر در تولید قرآن نقش داشته است القای معنی از خداوند و ایجاد لفظ از پیغمبر بوده است. همچنین خطاپذیری وحی – تاثیر شخصیت و محیط پیغمبر بر وحی – تخیل خلاق شعرگونه و الهام ….همگی ترشحات و توصیفات “مونتگمری وات ” راجع وحی است و “نصرحامد ابوزید” تمامی سخنان خود را از وی رونویسی کرد و دکتر سروش نیز از “نصرحامد ابوزید” حرف به حرف و خط به خط کپی برداری و با دست پاچگی بنام خود انتشار داد. این طوطی دگراندیش جسورانه پیغمبر را توصیف به “راوی رویا” و تشبیه به “زنبورعسل” نمود!
کلمه “رویا ” را اولین بار ” شاه ولی الله دهلوی ” راجع وحی بکار برد بعد وی شاگردش “سرسیداحمدخان هندی انگلیسی” نظرات تجربه بودن وحی – عدم وجود جبرئیل و انکار معجزات الهی …را مطرح کرد , به وی لقب ” شوالیه ” از طرف انگلستان داده شد.
کتاب ” آیات شیطانی ” نیز بر اساس یک “رویا ” و خیال تلفیق با واقعیت بصورت رمان بوده و همانطور که از نامش پیداست نوشته ” شیطان ” بقلم ” سلمان رشدی ” است . تشکیک در وحی – جبرئیل – وهن پیغمبر , فحاشی و دشنام محتوای کتاب است . سلمان رشدی که خود یک مریض جنسی روانی است لقب “شوالیه = Sir ” را از ملکه دریافت نمود .
سروش نیز که از دهه 80 در غرب مشغول دریوزگی لقب ” شوالیه ” است , در “راوی رویای رسولانه ” موزیانه و مرموزانه کلمه ومفهوم “رویا ” را همانند “شاه ولی الله دهلوی” و “سلمان رشدی هندی انگلیسی” بکاربرد و با ابلیس هم صدا شد تا شاید ملکه انگلیس او را هم “Sir” خطاب کند!
طبق اعتقاد میسیحیان خود “عیسی” وحی و کلام الله است و انجیل کلام خدا نیست كتابي دست نوشته لوقا- یوحنا – مرقس – متی …متناقض و با تحریفهای اساسی پلوس …كه سرگذشت زندگي عيسي و سخنان اوست .برخلاف انجیل کنونی قرآن بسيار متفاوت و معجزه و سخن خداوند است وعينا” به زبان عربي توسط جبرئيل وحي شده است :
“تنزيل الكتاب لا ريب فيه من رب العالمين” ,”تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم”,”انا انزلناه قرانا” عربيا” لعلكم تعقلون”,”هذا لسان عربی مبین” , “کتاب فصلت ایاته قرانا” عربیا” لقوم یعلمون”,”کذلک اوحینا الیک قرانا” عربیا”, “هذا کتاب مصدق لسانا” عربیا”,”بلسان عربی مبین,”ان هو الا وحی یوحی علمه شدید القوی” “لاتحرک به لسانک لتعجل به ان علینا جمعه و قرانه فاتبع قرانه, “و اتلُ ما اوحیَ الیکَ مِن کتابِ ربِّکَ لا مبدِّلَ کلماتِه”, “قل ما یکونُ لی اَن اُبدِّله مِن تلقاءِ نفسی اِن اتّبعُ الاّ ما یوحی الیَّ”
تکرار سخن دیگران و انطباق ناشیانه آن سخنان نامرتبط با قرآن و اسلام , جز سخن شاذ و نادر گفتن و دست آویزی برای مورد قبول غرب واقع شدن چیز دیگری نیست.اعوجاج فکری , عجب و خودعقل کل بینی کاذب او موجب سقوط و تبدیل شدن وی به یک روشنفکرنمای سوخته مثل ” احمد کسروی” شد.
سلاح او ادبیات بظاهرقوی و فریبنده با باطنی سخیف و خفیف بود , بدفهمی وتاویل به رای اشعارمولوی جانمایه افکارش بود.شمشیر وی تحقیر و تمسخر و فحاشی ادیبانه علیه مخالفان فکریش بود .سروش در چاه ادبیات مغلق گوئی کم محتوی , شبه فلسفه و تقلید و عدم شفافیت و مرزبندی بین اسلام و مسیحیت و حمایت وسیطره فرهنگی غرب در ” لوتر” سازی ! فروافتاد .نمونه آن دادن جایزه آراسموس به وی همانند استادش پوپر بود.
عشق وی به آوردن پارادایم جدید و نظریه پردازی موجب تنزل او شد. با تبلیغات رسانه هائی مثل BBC حتی خود و پیروانش باورشان شده بود که وی ” لوتر اسلام ” است!!!!
بدین ترتیب نظریه کلام محمدی وی بطور كامل خط بطلان بر اندیشه روشنفکری دینی و التقاط و تذبذب كشيد و براي هميشه چراغ خيالي آنرا خاموش نمود و خود به گورستان تکرارکنندگان شبهات دینی عصرجاهلیت پیوست.
اکنون غرب به پوچی خود واقف گشته و تشنه معارف اسلام است ولی کماکان افراد کوچک بزرگنما شده ای مانند “حاج فرج الله دباغ !” دنباله رو غرب اند. تطبیق اندیشه های ورشکسته متکلمین مسیحی بعنوان کلام جدید با اسلام گرچه خطای فاحشیست اما با پاسخ سنجیده موجب فروریختن بسیاری از جریانات و شخصیتهای ساختگی و تحرک اندیشمندان دینی و آشکارشدن غنای فلسفه و کلام اسلامی خواهد شد.زمان تغییر قبله دانشمندان علوم انسانی ازغرب به اسلام فرارسیده است.
سجاد هادیان 13 تیر 1396 شمسی