خرید تور تابستان

«همه‌ی انسان‌ها تاحدودی عارف‌اند»

صدیق قطبی، نویسنده، در کانال تلگرامی‌اش (عقل آبی) نوشت: «ما برای تنظیم و تمشیت امور این‌جهانی نیازمند مراجعه به عقلیم. به تعبیر مولانا برای بالارفتن در این جهان به «حسّ‌های دنیوی» نیازمندیم: «حسِّ دنیا نردبان این جهان» (مثنوی، ۱: ۳۰۷). اما وقتی سودای قلمروهای عالی‌تری را داریم، حسِ دنیا و عقل معمول، به کار نمی‌آید. بالابَرنده نیست. آنجا نردبان دیگری لازم است و آن نردبان به تعبیرِ مولانا «حسّ دینی» است: «حسِّ دینی نردبان آسمان»(همان). مولانا این دو حسّ را گاهی «حسّ ابدان» و «حسّ جان» یا «حسّ خُفاش» و «حسّ دُرپاش» می‌نامد:

حسّ خُفّاشت سوی مغرب دوان
حسِّ دُرپاشَت سوی مشرق روان
پنج حسّی هست جز این پنج حسّ
آن چو زرِّ سرخ و این حس‌ها چو مس
حسّ اَبدان قوتِ ظلمت می‌خورَد
حسِّ جان از آفتابی می‌چرد
(مثنوی، ۲: ۴۷ و ۴۹ و ۵۱)

شاید گمان کنیم آن حسّ دیگر که راه عالَم بالا را به ما نشان می‌دهد، خاصِ عارفان محدودی است. یا گمان کنیم آن حسّ، چیزی از جنسِ مشاهدات و دریافت‌های غیبی است که در کتاب‌های عرفانی آمده است. اما به نظر می‌رسد چنین نیست و همه‌ٔ ما از حسّ دینی برخورداریم و آنچه لازم است توجه به آن و تقویت و تشدید آن است. استیس می‌نویسد:

«… خطاست که تصوّر کنیم مرز قاطعی هست که می‌توان بین عارف و غیرعارف کشید. به سهولت تشخیص می‌دهیم که هیچ مرز قاطعی بین شاعر و غیرشاعر نیست. ما همه کمابیش شاعریم. این مطلب از این واقعیت اثبات می‌شود که وقتی شاعر بزرگی سخن می‌گوید دل‌های ما به ندای او پاسخ می‌گوید و بینش او، بینش ما می‌گردد. ما آن بینش را در خودمان داریم، لکن شاعر آن را برمی‌انگیزد. اگر چنین نبود، اگر خودمان شعرای خموشی نبودیم، کلام او برای ما هجاهای بی‌معنایی بود که بی‌آنکه بفهمیم، باید به آنها گوش می‌دادیم.

چیزی از این دست در مورد عرفان صادق است. همه‌ٔ انسان‌ها، یا دست‌کم همه‌ٔ انسان‌های با احساس تا حدودی عارف‌اند. درست همان‌طور که جنبه‌ای عقلانی در طبع آدمی هست، جنبه‌ای عرفانی هم در آن هست… منظورم این است که همین الان هم آگاهی عرفانی داریم، گو اینکه در بیشتر ما فقط درخشش ضعیفی دارد.

این مطلب از روی این واقعیت اثبات می‌شود که سخنان قدیس یا عارف، همانند شعر، تأثر درونی ما را هرچه هم که ضعیف و کم‌رنگ باشد، برمی‌انگیزد. چیزی در درون ما به سخنان او پاسخ می‌گوید، همچنان که چیزی در درون ما به کلام شاعر پاسخ می‌گوید.»(دین و نگرش نوین، والتر ترنس استیس، ترجمه احمدرضا جلیلی، ص۳۰۴، نشر حکمت، ۱۳۹۷)

استیس سپس عبارتی از فلوطین نقل می‌کند و می‌نویسد چطور این عبارت عارفانه «مشهور شده و در طی قرون و اعصار متمادی پژواک یافته است؟ چرا این عبارت، نسل‌های بشر را به خود شیفته و مجذوب کرده است؟ این عبارت برای کسانی که، هر چند هرگز ادعا نکرده‌اند که چیزی به نام «تجربه‌ٔ عرفانی» قابل تشخیص داشته‌اند و با این همه، دارای نفوسی‌اند از لحاظ معنوی حساس، مهمل صرف نیست.

حتماً چنین است که این عبارت جایی در ژرفای دریای جان آنان را که معمولاً پنهان است، به حرکت درمی‌آورد و در اثر این کلمات، ولو فقط برای لحظه‌ای، به سطح یا نزدیک به سطح دریا می‌کشاند. همان روحیه‌ٔ شهودی تفرقه‌نااندیش که در عرفای بزرگ به سطح ذهن آمده است و در معرض نور شدید شناخت آگاهانه وجود دارد، در اعماق وجود ما و بسیار پایین‌تر از آستانه‌ٔ آگاهی متعارف ما قرار دارد.»(همان، ص۳۰۵)»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا