«با لغو هر کنسرت، مردم «کوزی گونی» میبینند»
محمد معتمدی خواننده موسیقی سنتی گفت: مسئولین فکر میکنند اگر کنسرتی را لغو کنند، مردم آخر هفتهشان را چه میکنند؟ باور کنید مینشینند «کوزی گونی» میبینند.
نرگس کیانی خبرنگار خبر آنلاین در مقدمه گفتگو با محمد معتمدی نوشت: «ای چشمان مست تو، مینای شراب من/ یاد تو، چه میکند با حال خراب من/ نوا منم ترانه تویی، به موج غم کرانه تویی، به عشق تو فسانه منم، ز خود بیگانه منم…» اگر اهل موسیقی باشید و اهل نوع ایرانی و اصیل آن، احتمالا این روزهایتان با قطعه «کویر» محمد معتمدی میگذرد.
خواننده موسیقی اصیل ایرانی که خود این روزهایش را با تور کنسرتهای «کویر» میگذراند. توری که اجرای شامگاه یکشنبه دهم اردیبهشت در تالار وحدت تهران هم بخشی از آن بود. اجرایی که بیستم اردیبهشت بار دیگر برای تهرانی تکرار خواهد شد و بعد از آن به شیراز، کرمان و رفسنجان میرود و تاکنون یکی از برنامههایش به تعویق افتاده و یکی دیگر لغو شده است.
در ادامه متن این مصاحبه را میخوانید:
تور کنسرت «کویر»تان قرار بود هفتم اردیبهشت در شیراز، دهم و بیستم اردیبهشت در تهران، 17 اردیبهشت در بیرجند، 22 اردیبهشت در کرمان و 23 اردیبهشت در رفسنجان برگزار شود.
امروز هفتم اردیبهشت است و شما باید در شیراز میبودید. کنسرتی که اداره ارشاد فارس سه روز مانده به برگزاریاش، اعلام کرد؛ درخواستی برای برگزاری آن دریافت نکرده است! بعد از آن خبر آمد که کنسرت شیرازتان به 21 اردیبهشت موکول شده است. روز گذشته، ششم اردیبهشت هم گفته شد کنسرت 17 اردیبهشتتان در بیرجند نتوانسته از پلیس امنیت مجوز بگیرد و لغو شده. همه این اتفاقات باعث شد تور کنسرت «کویر» تا امروز، شاهد یک اجرای لغو شده و یک اجرای به تعویق افتاده باشد.
پیش از هر چیز باید بگویم ظاهرا دوستان بر کلمه لغو حساسیت دارند. ما وقتی میخواهیم چنین خبری را منتشر کنیم نمیتوانیم بگوییم؛ (با خنده) فعلا مزاحم نمیشویم! یا میخواستیم خودتان را ببینیم، انشااله بماند برای بعد! وقتی کنسرتی برگزار نمیشود یعنی لغو شده است.
در مورد شیراز، ما قاعدتا نمیتوانیم زمان ارسال درخواستهایمان را برای برگزاری کنسرت در شهرستانهای مختلف، رسانهای کنیم! واقعیت این است که 18 اسفند 95 درخواست برگزاری کنسرت در شیراز را به صورت مکتوب به اداره ارشاد فارس ارائه دادیم و خودمان هم مشغول تدارک مقدماتش شدیم اما هر چه قدر منتظر ماندیم و به تاریخ برگزاری نزدیک شدیم هیچ جوابی؛ چه مثبت و چه منفی، نگرفتیم.
فقط چهار یا پنج روز وقت مانده بود و حتی اگر همان روز هم، مجوز میدادند دیگر فرصتی برای تبلیغات و زمینهسازی مسائل اجرایی نداشتیم. در نتیجه مجبور شدم خبر لغو آن را در صفحه اینستاگرامم منتشر کنم و بعد از آن بود که اداره ارشاد فارس اعلام کرد درخواستی برای برگزاری کنسرت از طرف ما دریافت نکرده است! با توجه به این که ما برنامه تور کنسرتهای «کویر» را اعلام کرده بودیم و دوستداران آن در شیراز منتظرمان بودند وظیفه خود دانستیم که لغوش را اطلاع دهیم.
بعد از آن مسئولین اداره ارشاد فارس ظاهرا با صحبتهایی میان خود که من از محتوای آن بیاطلاعم، روز 21 اردیبهشت را برای برگزاری کنسرت در شیراز تعین کردند ولی ما هنوز این خبر را منتشر نکردهایم و منتظر قطعی شدنش هستیم.
امیدوارم چیزی که میگویم حتما در مصاحبهام بیاید؛ من نمیخواهم با توسل به ماجرای به تعویق افتادن تور کنسرت «کویر» در شیراز در برابر عزیزانمان در اداره ارشاد فارس جبهه بگیرم. چون طبق تجربه، همواره مورد لطف مردم و مسئولین شیراز بودهام. مسئله این جاست که ما اعلام کرده بودیم هفتم اردیبهشت به شیراز میرویم و وقتی مسئولین، خبری از برگزاری یا عدم برگزاری آن به ما نمیدهند، ناچاریم لغوش را اطلاعرسانی کنیم. اگر عزیزانمان در وزارت ارشاد فارس زودتر از چهارم اردیبهشت اعلام میکردند که کنسرت هفتم اردیبهشتمان به زمان دیگری موکول شده است، ما هم زودتر اطلاعرسانی میکردیم. منظورم این است که قصد من به هیچ عنوان رو در رویی یا مقابله نیست و صرفا وقتی سه روز مانده به کنسرت همه چیز مسکوت است ناچاریم خودمان به مخاطبان اطلاع دهیم.
پس بحث الان بیش از آن که چرایی جا به جایی کنسرت شیرازتان باشد، چرایی عدم اطلاعرسانی وزارت ارشاد فارس به شماست.
دقیقا.
و در مورد بیرجند؟
موضوع بیرجند یک مقدار متفاوت است و ظاهرا پلیس امنیت مجوز نداد. من خودم را این طور راضی میکنم که حتما به علت نزدیکی به ایام انتخابات دوستان صلاح دیدهاند فعلا میزبان ما نباشند، هر چند استنباطم این است که یک کنسرت در یک سالن زیر 1000 نفری آن هم با مخاطبی فرهیخته بعید است بتواند خطری برای امنیت یک استان بزرگ مثل خراسان ایجاد کند ولی لابد صلاح و مصلحتی در کار بوده.
رویکرد من این است که حتی اگر اعتراض میکنم، اعتراضم از یک حدی غلیظتر نباشد. چون اعتراض ما صرفا به برگزار نشدن یک رویداد فرهنگی است که تاکید میکنم اگر تعداد موارد لغو شده آن زیاد شود و بیدلیل هم باشد میتوان اعتراض کرد اما ترجیح میدهم در آستانه برگزاری انتخابات فضا را متشنج نکنم. ما باید به مخاطبینی که منتظر برگزاری این کنسرت بودند به نحوی اطلاع میدادیم و به هیچ عنوان قصد مسموم کردن فضا را نداشتیم.
به طور مشخص موسیقی اصیل ایرانی، موسیقیای کاملا عرفانی، الهی و توحیدی است و هیچ منافاتی با هیچ مذهبی در دنیا ندارد و فراموش نکنیم هر گونه سنگاندازی جلوی راه آن، زمینه را برای رشد موسیقیای فراهم میکند که مال کشور ما نیست.
موسیقیای که وارداتی است اصلا نیازی به مجوز ما ندارد. همین الان دستتان را دراز کنید و ببینید که سیگنالِ هزار و صد کانال به راحتی کف دستتان است. فقط کافی است یک ریسیور بگذارید و همه را ببینید. موسیقیای که در حال حاضر از بین این هزار و صد نوع موسیقی برای تولید با هزار و یک مشکل مواجه است فقط موسیقی ایرانی است! به خاطر این که آن هزار و صد تا هیچ کدام مجوز نمیخواهند و فقط موسیقی ایرانی است که مجوز میخواهد. بعد مسئولین فکر میکنند اگر کنسرتی را کنسل کنند، مردم آخر هفتهشان را چه میکنند؟! (با خندهای تلخ) باور کنید مینشینند سریال «کوزی گونی» (Kuzey guney) میبینند…
خدا هم در قرآن گفته است «لا يكلف اله نفسا الا وسعها» یعنی خداوند هيچ كس را جز به اندازه توانايیاش تكليف نمیكند و از هیچ کسی هم به لحاظ طاعت و عبادت جز به اندازه وسعش انتظار ندارد، در مثنوی مولوی هم در داستان «موسی و شبان» آمده که «تو برای وصل کردن آمدی/ نی برای فصل کردن آمدی». به عقیده من، مسئولینی که دغدغه مذهبی دارند، بزرگترین مسئولیتشان این است که تلاش کنند هر کسی در هر سطحی از ایمان و اعتقاد که هست همان سطح در وجودش حفظ شود.
این که ما امروز انتظار داشته باشیم جوانی که گونههای مختلف سرگرمی و هنر را در اختیار دارد و فاصلهاش با آنها چرخی کوتاه در اینترنت است، همه سرگرمیهایش را ول کند و آنچه ما میخواهیم را انجام دهد با واقعیت انطباق ندارد. وظیفه ما این است که اعتقاداتش را در همان سطحی که هست حفظ و بهینه کنیم و بپذیریم لغو کنسرتها و سنگاندازی در برابر آن به اعتقادات مردم صدمه میزند.
خیلی از مسئولین ما شاید در برابر موسیقی هیچ گونه احساس وظیفهای نکنند که کاملا هم درست است ولی قطعا در برابر اعتقادات مذهبی مردم احساس وظیفه میکنند چون لباس پاسداری از آن را بر تن دارند و باید بدانند سیر صعودی مختل کردن کنسرتها منجر به بدبین شدن مردم نسبت به آن چیزی میشود که آنها در راهش تلاش میکنند.
در یکی از گفتوگوهایتان تاکید کرده بودید که نوع موسیقیتان نه سنتی که موسیقی اصیل ایرانی (ساز و آواز) است. میتوانید تفاوت این دو نوع موسیقی را توضیح دهید؟
موسیقی سنتی آن موسیقیای است که در قالبی بسیار مشخص و ثابت از قدیم برای ما به جا مانده. موسیقی سنتی ایران از زمان قاجار به عنوان فرم اصلی موسیقی ایرانی ثبت شده است و از قبلِ آن به دلیل نبود دستگاههای ثبت و ضبط صدا، مستندات روشنی در دست نیست. آن دوره و آن نوع موسیقی به نوعی برای ما مبنایی تاریخی است و هر موسیقیای که با آن قالبها تطابق داشته باشد موسیقی سنتی خوانده میشود.
توجه داشته باشید که در دوره قاجار همین نوع موسیقی، موسیقی پاپ ما هم بوده. آهنگهای پاپ نوعی از همین موسیقی بودهاند ولی با شعرها و ملودیهایی کوچه بازاری و فخامت کمتر که توسط مطربان دورهگرد خوانده میشده و موسیقی مطربی یا کوچه بازاری مینامیدندش.
از آن تاریخ تا الان، بیش از 100 سال گذشته و نوع و شیوه زندگی مردم عوض شده است. این جاست که ما دیگر نمیتوانیم از آدمها بخواهیم همان نوع موسیقیای را گوش دهند که مردم در زمان قاجار گوش میدادند و حکم صادر کنیم که در غیر این صورت سطح فهم آدمها پایین آمده است! این توقع بیجایی است و کسانی که چنین داعیهای دارند اطلاعاتشان از شرایط جامعه محدود است و فاقد نگاه جامعهشناسانه دقیق هستند. از طرف دیگر نمیتوانیم بگوییم چون 100 سال از تولد این نوع موسیقی گذشته کلا رهایش کنید! و فرهنگمان هر چه بوده برای خودش بوده و الان دُور، دُورِ چیزهایی است که به شکل زیرزمینیها تولید میشوند.
ما فرهنگی داریم که چرخ زمان هر چقدر هم بچرخد نمیتواند اصالت آن را از بین ببرد ولی به اعتقاد من، هنرمند کسی است که با نو شدن روزگار، ترجمهای نو از آن هنر و فرهنگ اصیل ارائه دهد. وگرنه ما اگر بیاییم همان موسیقیای را که درویشخان، آقا حسینقلی و میرزا عبداله میزدند عینا بزنیم شاید حافظان خوبی برای موسیقی باشیم اما هنرمندان خوبی نخواهیم بود.
بنابراین ما میتوانیم واژهای را در کنار موسیقی سنتی داشته باشیم به نام موسیقی اصیل ایرانی؛ موسیقیای که با حفظ شخصیت موسیقی سنتی، فرمهای جدیدی ارائه میدهد که ریشه در همان ملودیها و همان ساختار موسیقی سنتی دارد.
مثلا ما زمانی موسیقیای داشتهایم به موسیقی «گلها» که میتوان موسیقی پاپ امروز دانستش. موسیقیای بسیار پرطرفدار که اقشار مختلف جامعه با آن ارتباط برقرار میکردند. آن موسیقی کاملا با ریشههای موسیقی سنتی ایران منطبق بود اما سنتی هم نبود. من میگویم ما الان چنین موسیقیای میخواهیم. تاکید میکنم منظورم این نیست که عینا فلاشبک بزنیم و برگردیم به «گلها». نغمههای موسیقی سنتی را میتوان در هر ژانری جا داد و به مخاطب ارائه کرد. چه بسا مخاطبی هست که امروز به هر دلیلی هیچ ارتباطی با موسیقی سنتی ندارد ولی میتوانیم موسیقی سنتی را در بسترهای مختلف با سایر زمینههای موسیقایی تذهیب و تقدیمش کنیم. این به نظرم میشود یک موسیقی اصیل ایرانی.
موسیقی اصیل ایرانی قابل تدریس کردن هم هست؟!
نه! یکی از مواردی که در مورد موسیقی اصیل ایرانی مصداق پیدا نمیکند مقوله تدریس است و برای آموزش آن باید همان مبانی موسیقی سنتی ایرانی را درس داد. در آموزش شما باید اصول را یاد بگیرید که همان اصول موسیقی سنتی ایرانی است ولی به عنوان یک هنرمند باید با استفاده از قسمت پردازشگر و خلاق ذهنتان یک اثر جدید به جامعه ارائه دهید که نو باشد. چنین حرکتهایی میتواند کمک کند تا پیوند و ارتباط با موسیقی سنتی قطع نشود.
شما تاکنون با گروههای متعددی همکاری کردهاید از اساتیدی مثل محمدرضا لطفی، مجید درخشانی و حسین علیزاده تا کسانی از نسل خودتان همچون علی قمصری و میدیا فرجنژاد و بعد هم که گروه بسیار جوان خودتان. (به شوخی) ظاهرا در مورد سن همکارانتان روندی معکوس را طی میکنید.
(به شوخی و با خنده) همین طور سن همکارانم پایین آمده و از 70 سال رسیدهام به 17 سال. این که شوخی بود ولی واقعا دلیل خاصی نداشته است. ما وقتی کارمان را شروع کردیم تشنه بودیم که با بزرگان بنشینیم و کسب تجربه و فیض کنیم و خوشحالم که به آرزو همکاری با بزرگان، رسیدم. الان، هم از تجربیاتی که از کار کردن با بزرگان به دست آوردهام استفاده میکنم و هم، سعی میکنم به نسل بعد از خودم منتقلش کنم.
واقعیت این است که ما در قبال نسل بعد مسئولیم. یعنی هر هنرمندی در هر برههای از تاریخ که کار میکند وظیفه دارد مانع از بروز پدیدهای شود که انقطاع مینامندش. به نظرم زمانی که ما شروع به کار کردیم این انقطاع تا حدودی وجود داشت، اساتید نسل قبل باید رابطهشان با نسل بعد از خود بیشتر از این میبود و میشد به جای یک اصولگرایی موسیقایی بیش از حد، یک مقدار هم به جوانان میدان داد. این گونه نشد و ما اکنون شاهد یک انقطاع هستیم؛ انقطاعی میان نسل قبلی و فعلی موسیقی سنتی.
کاری که ما باید انجام دهیم تصحیح ارتباطمان با نسل جوان موزیسینها است. من فکر میکنم یکی مثل من باید یکی از برنامههایش همین باشد. بخشی از این ماجرا لطفی است که نسل بزرگتر به نسل کوچکتر میکند و بخش دیگرش کمکی است که نسل بعد از ما به ما خواهد کرد. هر هنرمندی برای این که بتواند به حیات خود ادامه دهید باید ارتباطش را با نسل بعد از خود حفظ کند. وگرنه با عوض شدن نسلها کمکم به حاشیه میرود.
من در آینده حتما با بزرگان و اساتید کار خواهم کرد و این باعث افتخارم است ولی خب هر هنرمندی دورههای مختلف کاری دارد. هر دورهای که برنامه کاریتان را میچینید همکاریتان با یک سری از هنرمندان بیشتر میشود. مثلا در دو سال گذشته با استاد حسین علیزاده همکاری داشتم یا قبلتر از آن با استاد محمدرضا لطفی و الان بیشتر همکاریام با گروه جوانِ خودم است.
سال گذشته همراه با گروه «خنیاگران مهر» (نوازندگان زن) به سرپرستی نیوشا بریمانی و آهنگسازی بهزاد عبدی روی صحنه رفتید. اجرایی که با توجه به شرایط دشوار زنان در عرصه موسیقی، اتفاقی خجسته بود. بدون شک استفاده از تواناییهای نوازندگان زن توسط دیگر خوانندگان مطرح مرد نیز میتواند منجر به گشوده شدن افقهایی نو در عرصه کار حرفهای برای آنها شود.
بزرگترین مشکل موسیقی بانوان مشکل خوانندههاست و این که فقط میتوانند برای زنان بخوانند ولی خدا را شکر یک گروه موسیقی فقط از خواننده تشکیل نمیشود و اعضای دیگری هم دارد که مشکلی بر سر کار کردنشان با مردان نیست.
وقتی پیشنهاد کار با «خنیاگران مهر» از سوی بهزاد عبدی به من شد با وجود این که برنامههای دیگری داشتم آن قدر از نَفسِ کار خوشم آمد و با توجه به این که کل گروه از بانوان درجه یک موسیقی ایران تشکیل شده بود پذیرفتم و به این فکر کردم که اگر من یا همکارانم در کنار چنین گروههایی باشیم، به عنوان مثال 15 زن نوازنده درجه یکِ موسیقی، میتوانند کارشان را با کیفیتی مطلوب روی صحنه ارائه دهند. همکاری خوب و لذتبخشی هم داشتیم، البته بگذریم که بعضی حاشیهها و مشکلاتی برای بلیتفروشی به وجود آوردند.
اگر باز هم بدانم حضورم در کارهای موسیقایی که بانوان عزیزمان انجام میدهند کمککننده است دریغ نخواهم کرد و فکر میکنم همان طور که وحید تاج هم با این گروه همکاری کرد همه همکارانمان باید این کار را انجام دهند. چون وقتی یک نفر چنین کاری میکند ممکن است ژست به نظر بیاید ولی اگر همه همکاران مَردِمان که در سطح اول موسیقی مملکت کار میکنند نسبت به همکاری با نوازندگان زن حساسیت بیشتری نشان دهند میتوان روحی تازه در وجود موسیقی بانوان دمید.
با وجود این که در مورد موسیقی بانوان فتواهای صریح و روشنی هست ولی هنوز که هنوز است خیلیها شمشیرهایشان را برای خوانندگان و نوازندگان زن از رو بستهاند. امیدوارم روزی تصمیمگیرندگان به این نتیجه برسند که این موسیقی هم یک موسیقی متعالی است و مرد و زن در زمینه موسیقی و ارائه آثار موسیقایی یکساناند.
و نام فعلی گروهتان پس از «همنوازان مهر» و «ادیب» چیست؟
هر بار اسمی برای گروه انتخاب کردیم بعد از مدت کوتاهی مشکلی پیش آمد که دیگر نتوانستیم از آن استفاده کنیم. نام «همنوازان مهر»، به دلیل مشکلی که به واسطه مصاحبه یکی از اعضای گروه با شبکهای پیش آمد کنار گذاشته شد و در مورد «ادیب» هم، گروهی ساکن اصفهان گفتند پیش از ما این نام را انتخاب کردهاند و با این کار، اسمشان در سایه ما قرار میگیرد که بلافاصله پذیرفتیم و بعد از آن تصمیم گرفتیم اسم خاصی برای گروهمان نگذاریم. ترجیح میدهم بیشتر برای کنسرتهایمان اسم بگذاریم تا برای گروهمان.
پس از تعطیلی و بازگشایی دوباره ارکستر موسیقی ملی ایران به رهبری فرهاد فخرالدینی به عنوان خواننده در کنار این ارکستر بزرگ بودید.
فریدون شهبازیان در نشست خبری ارکستر ملی ایران با حضور محمد اصفهانی ضمن تاکید بر متفاوت بودن ارکستر موسیقی ملی ایران به رهبری فرهاد فخرالدینی با ارکستر ملی ایران به رهبری خودش، گفت پذیرای هر خوانندهای که بتواند کنار ارکستر بخواند و رپرتوار داشته باشد خواهد بود. با توجه به سابقه همکاریتان با فرهاد فخرالدینی آیا پیشنهادی برای حضور در ارکستر ملی ایران گرفتهاید؟
این مسئلهای کاملا ساده و حرفهای است که چون خواننده عضو ثابت و حقوقبگیر ارکستر نیست، اگر قصدی برای همکاری هست باید از او دعوت و با نماینده یا مدیر برنامهاش صحبت شود تا از طریق مذاکره به توافق برسند. استاد فریدون شهبازیان از پیشکسوتان موسیقی ما هستند و همیشه هم نسبت به من لطف داشتهاند اما در این دوره هنوز فرصتی برای همکاری پیش نیامده است.
گمان میکنم فاکتوری که از زمان حضور شما در ارکستر موسیقی ملی ایران به عنوان خواننده، تاکنون در مورد هر دو ارکستر ملی و سمفونیک همچنان ثابت مانده مشکلات مالی است…
من نمیدانم چرا ارکسترهایمان همیشه مشکل مالی دارند. قبلا هم در یکی از مصاحبههایم گفته بودم…
که تعطیلی این ارکسترها نیاز به برنامهریزی دقیق دارد؟
دقیقا و این که هنر میخواهد! این را هم در یک مصاحبه دیگر گفتم که ببینید چند بیلبورد در سطح شهر داریم؟! قطعا خیلی، بالای چند هزار تا. بیلبوردها کارکردشان این است که شرکتهای مختلف با پرداخت مبلغی، خدمات یا کالاهای خود را از طریق آن تبلیغ کنند. اگر یکی، تاکید میکنم فقط یکی از این بیلبوردها را در یکی از اتوبانها به هر شرکتی که مایل است بدهند و درآمد آن را به شکل کامل به ارکسترها اختصاص دهند؛ مطمئن باشید دیگر هیچ ارکستری مشکل مالی نخواهد داشت. تکرار میکنم درآمد حاصل از یک بیلبورد در یک اتوبان میتواند هر دو ارکستر ملی و سمفونیک را از مشکل مالی نجات دهد و مطمئن باشید بعد از آن دیگر هیچ نوازندهای دیگر آخر ماه بیحقوق نخواهد بود.
تعجب میکنم کشوری که این قدر ثروت و درآمد دارد مدیرانش چطور میتوانند اجازه دهند ارکسترهایش که در هر مملکتی نماینده فرهنگ و هنر آن کشورند به این وضعیت بیافتد! روی سخن من به هیچ عنوان با مدیرانی که در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای این ارکسترها کار میکنند نیست چون اتفاقا آنها اولین طبقه از کسانی هستند که با کمبود بودجه دستوپنجه نرم میکنند. گلایه من از سیاستگذاریهای کلان موسیقی است. چرا موسیقیای که واگن اول قطار فرهنگی جامعه است همیشه به لحاظ تخصیص بودجه و امکانات باید چرخ آخر قطار باشد؟! و همینهاست که باعث میشود متاسفانه با وجود این که همه تلاش میکنند، شاهد وضعیتی شکوفا و شاداب در ارکسترهایمان نباشیم.
وقتی ما اساتیدی داریم که هر کدام قابلیت رهبری یک ارکستر را دارند چرا نباید به تعدادشان ارکستر داشته باشیم؟ چه میشود اگر چند ارکستر ملی داشته باشیم و یکی را فرهاد فخرالدینی، دیگری را فریدون شهبازیان و یکی دیگر را حسین علیزاده رهبری کنند؟ و چه میشود اگر این ارکسترها به شکل مدام در شهرهای مختلف کنسرت بگذارند؟…
شما سال ۱۳۷۶ در بخشی از روند آموزشتان شیوه آواز طاهرزاده را نزد حمیدرضا نوربخش آموختید و میتوان حدس زد احتمالا روابط خوبی با یکدیگر داشته و دارید اما ظاهرا هیچ گونه ارتباطی با خانه موسیقی به مدیرعاملی او ندارید.
خانه موسیقی از لحاظ اعضا و مدیرانش، تشکیل شده است از یک سری اساتید که دانه دانه آنها برای من عزیزند، تاکید میکنم، دانه دانهشان. یعنی هیچ کدام نیستند که من مثلا بگویم حتی به اندازه یک سر سوزن با او مشکلی دارم. از آقای حمیدرضا نوربخش بگیرید که استاد خودم بود تا آقای داوود گنجهای که یکی از شیرینترین پیشکسوتان موسیقی ایران است. مورد من با خانه موسیقی، فردی نیست و تشکیلاتی است. مشکل من مجموعهای است که به نظرم در سالهای گذشته کارکردی را که باید داشته باشد، نداشته و نیازمند بازنگری است اما متاسفانه گلایهها حمل بر نارضایتیهای شخصی میشود. بنابراین تصمیم گرفتم کلا عنوان خانه موسیقی را از ذهنم پاک کنم و نه در موردش اعتراضی کنم، نه تشویق و نه حمایت. برای من انگار نه خانی آمده و نه خانی رفته! یک سری اساتید هستند که همهشان روی چشمم جا دارند و عزیز و محترمند و هیچ مشکلی هم با آنها ندارم اما نه حمایت میکنم و نه گلایه.
و آنها هم عموما از حقوق ضایع شده اهالی صنفشان دفاعی نمیکنند.
نه، نمیکنند. در صورتی که مثلا وقتی کنسرتی لغو میشود باید واکنش نشان دهند. من شش ماه ممنوعالفعالیت بودم. یعنی به واسطه یکی از کنسرتهایی که در اروپا داشتم یا نمیدانم چه مشکل دیگری، شش ماه اجازه انتشار کار نداشتم و با این که اعتراض هم کرده بودم ولی خانه موسیقی هیچ واکنشی نشان نداد. در صورتی که در مورد بعضی از همکاران، وقتی مشکلی برایشان پیش میآید همان شب واکنش نشان میدهد و اینها هم تبعیضهایی است که به آن عادت کردهایم.
و سوال آخر این که برنامههایتان برای برگزاری کنسرت در خارج از کشور چه گونه است؟
من هیچ وقت قصد نداشتهام که فعالیتم را در داخل کشور کمرنگ کنم یا چیزی شبیه به آن ولی با توجه به اتفاقاتی که اخیرا برایم میافتد احساس میکنم آدمهای مختلف عملا میخواهند چرخ ماشین موسیقیام را به هر دلیلی، پنچر کنند و این یک مقدار خستهام کرده است.
مدتی است که به شکل جدی به سرمایهگذاری روی کنسرتهای خارجی فکر میکنم و وقت بیشتر برای برنامهریزی آن میگذارم. چون به عنوان مثال کنسرت گذاشتن در تمام ایالتهای مملکت بزرگی مثل آمریکا نه مجوز شعر میخواهد، نه مجوز موسیقی، نه مجوز پوستر، نه مجوز تبلیغات (با خندهای تلخ) و نه باید از خودتان فیلم بگیرید و برای اداره ارشادشان بفرستید. میآیند با احترام از فرودگاه تا هتل همراهیتان میکنند و مادامی که در کشورشان هستید هم بیمهاید.
مدتی است فکر میکنم واقعا ستاره بخت و اقبالم این طور نشان میدهد که قرار نیست آن چنان که باید و شاید صور فلکی در ایران بر وفق مراد من بچرخد. از اسفند سال گذشته تصمیم گرفتم تمرکزم را بیشتر روی برگزاری کنسرتهای خارجی بگذارم و (با لبخندی تلخ) شاید هم زمانی همان جا رحل اقامت افکندم.
انتهای پیام