ایدهی برانچ | زیستِ کافهای

عباس کاظمی، جامعهشناس، در کانال تلگرامی خود نوشت: «ایدهی «برانچ» — صبحانهی دیرهنگام آخر هفته — مجموعهای از متغیرهای روزمره را در هم میآمیزد:تغییر ساعت خواب و بیداری، الگوی صبحانهخوردن، شیوهی مهمانی، زندگی کافهای و دیگر کنشهای مرتبط با فراغت شهری.
این ایده که نخستینبار در اواخر قرن نوزدهم در میان طبقات مرفه و بهویژه محیطهای دانشگاهی بریتانیا شکل گرفت، با ورود به ایالات متحده بهعنوان بخشی از سبک زندگی جهانی تثبیت شد و در ادامه ریتم زندگی مدرن را تغییرات بنیادین بخشید.
برانچ از منظر بوردیو نمونهای از «پراکسیس تمایز» است: از طریق نوعی شیوهی خوردن متمایز، شیوهی بودنِ متفاوتی نیز به نمایش گذاشته میشود. آنچه بهظاهر فقط جابهجایی زمانیِ یک وعدهی غذایی است، در واقع جابهجاییِ مؤلفههای زمانبندیِ زندگی شهری را بههمراه دارد؛ صبحانهای که به آستانهی ظهر کشیده میشود، مرزهای زمانیِ مرسومِ کار، فراغت و آخر هفته را مخدوش میسازد.
در ایران، گسترش برانچ در آستانهی دههی ۱۳۹۰ با پدیدار شدنِ گستردهی «زیست کافهای» و قدرتِ نمایشی شبکههای تصویری—بهویژه اینستاگرام—همراه شد. تعامل فضای کافهای و بازنمایی تصویریِ لحظاتِ مصرف، برانچ را از یک عادت غذایی به مناسکی شهری و نمادین تبدیل کرد.
این مناسکیشدن مصرف، نخست مفهومِ ثابتِ زمان صبحگاهی را سیال ساخت و سپس الگوی آخر هفته را در دلِ هفته گسترش داد، نتیجه این شد که ریتمِ زمانِ کارِ طبقات مرفه و سازمانهای نوپدید نیز تا اندازهای تابعِ منطقِ برانچ و زندگیکافهای گردید.
برانچ در کنار زیستِ کافهای، یک الگوی نو از «فضا–بدن» تولید کرد: حضور در فضاهای نورگیر و صمیمی، آراستگی بدن و ژستِ نمایشیِ مصرف همگی جزئی از این سبک زندگیاند. برای جامعهای تنشزده و پراضطراب ایران، این شکلِ نوپدید از زندگی کافهای گاه همچون اندرونیِ امن و خلوتکدهای آرام عمل میکند—مکانی برای بازیابیِ آرامش و نمایشِ «زندگیِ نرمالِ شهری».
در مجموع، برانچ و به طور کلی« زندگی کافهای» تنها یک تغییر در الگوی غذایی نیست؛ بلکه نشانهای است از بازآراییِ زمان، فضا و هویتِ شهری در ایرانِ معاصر — پدیدهای که هم مصرفِ نمادین را دگرگون کرده و هم نمودی از آرزوی «عادیسازیِ زندگی» در میان طبقات متوسط شهری فراهم آورده است.»
پ.ن:
عادتهای ما چگونه به میانجی فضاهای نوپدید تغییر میکنند.
انتهای پیام




