کیروش و ضعف حافظه تاریخی ما
ما ایرانیان ملتی تاریخی هستیم، حال آنکه حافظه تاریخی نداریم؛ نه روشنفکر، نه عادی. نه تحصیلکرده، نه بیسواد. درست از همین رو است که همیشه در حال در جا زدن هستیم و تاریخ را تکرار میکنیم؛ چه تاریخ اسطورهایمان را و چه تاریخ مدونمان را.
محمد علیجانی بایی در ادامه یادداشت خود در روزنامه «اعتماد» نوشت: «همین ویژگی باعث شده تا دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان تئوری معروف خود «جامعه کوتاهمدت» را درباره ایران و جامعه ایرانی مطرح کند. استاد دانشگاه آکسفورد میگوید: «ما از تجربهمان چیزی فرا نگرفتهایم که بتوانیم امروز از چیزی به نام انباشت تجربه صحبت کنیم. تاریخمان را میخوانیم اما در عمل از آن نتیجه و درس نمیگیریم. میتوانیم از هم انتقاد کنیم اما تمایلمان به فحاشی و اتهامزنی است. اینها که ربطی به دولت ندارد. آنچه میدانیم همین است که اول اینکه ما جامعهای کوتاهمدت هستیم و دوم اینکه بلندمدتشدنمان ممکن است و ممتنع نیست. دست خودمان است که به کجا برویم.»
توصیف کوتاهمدت بودن جامعه ایران، ورزش و به ویژه فوتبالمان را هم دربرمیگیرد. دکتر بیژن ذوالفقارنسب در یادداشتی که روز پنجشنبه در روزنامه اعتماد چاپ شد، به عملکرد کارلوس کیروش در تیم ملی ایران پرداخته (تاخته) است. او نوشته است: «تاثیرات حضور کیروش در ایران زیاد مثبت نبود.» او از «مهندسی فوتبال ایران» به دست کیروش با هدف «صدرنشینی» در فوتبال آسیا نوشت و گناه نداشتن بازی دوستانه با تیمهای درجه یک جهان را به دوش سرمربی پرتغالی تیم ملی انداخت. ذوالفقارنسب به «آماتور بودن» مدیران فدراسیون فوتبال اشاره کرد و نوشت: «مساله دعوت از بازیکنان خارجی و سر زدن به خانه آنها از مسائلی است که امیدوارم شفاف و مستند ارایه شود تا جامعه ورزش روی موج کاذب هیجانات رفتار نکند.»
این مربی و مدیر با سابقه در نهایت پیشبینی کرد هدف کیروش عدم حضور در جام ملتهای آسیاست و اینکه «او ترجیح میدهد با تخفیف بزرگی به فدراسیون، مدت جام ملتها را روی نیمکت تیم ملی نباشد و بعد دوباره برگردد.»
این دست انتقادها از عملکرد کیروش و تیم ملی درست یک ماه پس از جام جهانی روسیه مطرح میشود؛ جامی که تیم ملی با ٤ امتیاز – بیشترین امتیاز کسبشده در جامهای جهانی برای ایران – از آن برگشت؛ در حالی که ژاپن دیگر تیم آسیایی با همین تعداد امتیاز روانه دور یکهشتم نهایی شد و تیمی چون آلمان، مدافع عنوان قهرمانی با امتیازی کمتر جام را ترک کرد. منتقدان به برد کرهجنوبی برابر آلمان اشاره میکنند اما از یاد میبرند کره در بازی آخر حذفشده بود و بدون استرس برابر آلمانی سراسر تهاجمی بازی کرد؛ آلمانی که باید میبرد و همین فشار در نهایت برابر چشمبادامیها تسلیمش کرد.
جام جهانی روسیه که قرعهکشی شد، افکار عمومی و جامعه فوتبال از بخت بد تیم ملی میگفتند و نگران گلبارانشدن دروازه تیم ملی برابر اسپانیا و پرتغال بودند؛ تکرار همان اندیشه چهار سال پیش و نگرانی مشابه از رویارویی با آرژانتین و لیونل مسی. حالا که تیم ملی برابر آنها بر اساس داشتههایش، منطقی و حسابشده بازی کرده و نتایجی درخور و آبرومندانه گرفته و با کمی چاشنی شانس میتوانسته راهی دور بعد شود، محکوم است. تیمی که در طول تاریخ، «دفاع» و «کارهای دفاعی» پاشنه آشیلش بود، تنها با دو گل خورده برابر قهرمان سابق جهان و همچنین یورو ٢٠١٦، جام جهانی را ترک کرد اما گفته میشود «تاثیرات کیروش زیاد مثبت نبوده است.»
حالا همه آن نگرانیها و شوخیها و طعنهها و کنایهها رفته و جای خود را به نقدهای تند داده است. مشابه این سخنان را به یاد داریم. زمانی که تیم ملی با برانکو راهی جام جهانی ٢٠٠٦ شد، سقف انتظارها را از تیم ملی چنان غیرمنطقی بالا بردیم که در نهایت محمد دادکان و فدراسیونش را پای «خرد جمعی» قربانی کردیم. ما همیشه بسیار کمتر از آنچه باید کار و تلاش کردهایم و بسیار بیش از آنچه باید انتظار داشتهایم.
همایون کاتوزیان در گفتوگو با مجله «شهروند امروز» با اشاره به دوران اصلاحات عنوان میکند: «مشکل این بود که عدهای از طرفداران محمد خاتمی از ایشان عبور کردند که چرا ماه را به ما تحویل ندادی. جامعه ایران و روشنفکران میخواهند در حداقل زمان به آرمانهایشان برسند و وقتی نمیرسند دنبال یک نفر میگردند که بگویند او «مقصر» است.»
نگاه کوتاهمدت باعث شد تا محسن صفاییفراهانی را با وجود همه خدمات بزرگ و ارزندهاش به فوتبال، تنها به خاطر نرفتن به جام جهانی ٢٠٠٢ از فوتبال بیرون کنیم. چهار سال بعد که تیم ملی با بدرقه محمود احمدینژاد و محمد علیآبادی روانه آلمان شد، نرسیدن به دور یکهشتم نهایی یک «قربانی» یافت به نام «محمد دادکان». پیامدش هم شد فروپاشی تمام فوتبال ملی و چند سال زمان برد تا فوتبال ملی به حال عادی بازگردد. در این میان استعدادهایی چون امیر قلعهنویی و علی دایی را به خاطر سیاست نادرست «آزمون و خطا»ی مدیران وارداتی به فوتبال سوزاندیم؛ حال آنکه هر دو میتوانستند در عرصه ملی بسیار پررنگ و ماندنی باشند اما جامعه کوتاهمدت فوتبال چنین نخواست و نگذاشت.
همین فرصتسوزیها چند سال بعدتر در وزارت «فوتبالستیز» محمود گودرزی کار را به جایی رساند که امیررضا خادم، یک کشتیگیر باسابقه، گیرنده تصمیمهای عمده فوتبالی باشد و سرنوشت خصوصیشدن سرخابیها را به دست بگیرد!»
در ادامه این یادداشت آمده است: «معلوم نیست با زیرساختی که نداریم و نساختیم، چرا باید از تیم ملی فوتبال این اندازه انتظار داشته باشیم. تنها به خاطر رقم بالایی که به کیروش پرداختهایم؟ اما آیا ما بهرهگرفتن از دانش و تجربه کیروش را دانستهایم که اکنون از کمبهره بودن عملکردش میگوییم؟ با کدام بازیکن حرفهای؟ کدام نگرش و کنش حرفهای؟ با کدام کیفیت فوتبال؟ بله ما سالهاست مشتریان آخرین مدل گوشیهای اپل هستیم و خریدار پر و پا قرص آخرین بنز و بامو یا لکسوس؛ آن هم در حالی که استفادهمان از آنها بسیار اندک است چون یا دانشش را نداریم یا امکان استفاده از قابلیتهایشان را.
گناه از کیروش است یا بیهنری ما؟ ما که درست در روزهایی که با حضور برانکو، توشاک و شفر باید به فکر تحولی اساسی در فوتبال باشگاهیمان باشیم، به جان تیم ملی افتادهایم و تیشه به ریشهاش میزنیم. آیا تقابل کیروش با مربیان باشگاهی جز از آماتور بودن وبیهنر بودن ماست؟ کاش فوتبال ما بلندمدت فکر کند و دوباره به دور و تسلسل نیفتد! کاش یاد بگیریم انتظارمان بر اساس کار و تلاشمان باشد نه آرزوها و رویاهایمان! همه ما دوست داریم تیم ملی قهرمان آسیا باشد و باشگاههایمان قهرمان آسیا ولی بدون تلاش این رویا دستنیافتنی است و با تلاش رقبا دستنیافتنیتر هم میشود.»
انتهای پیام