خرید تور تابستان

بحثی در صداوسیما درباره‌ی اخراج «آقای دکتر سروش»

مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: «پس از سال‌ها نام عبدالکریم سروش در سیمای جمهوری اسلامی ایران به دفعات هم از زبان مجری و هم میهمان شنیده و دربارۀ او گفته شد.

البته چنان که قابل پیش‌بینی بود نه در ستایش یا ترویج آرای او در باب پلورالیسم یا روشنفکری دینی یا حتی فلسفۀ علم که دربارۀ ماجراهایی بود مربوط به نوع مناسبات نماد روشنفکری دینی با دستگاه اداری – فرهنگی‌‌ای که در آن اشتغال داشته منتها نه با الفاظی که در برنامه‌های متهم‌کنندۀ تلویزیون در ۲۰ سال گذشته گاه مطرح شده؛ چندان که هم از جانب مجری و هم در زبان میهمان تنها تعبیر «آقای دکتر سروش» به کار می‌رفت.

شبکۀ چهار سیما که با شعار «شبکۀ فرهیختگان» فعالیت می‌کند؛ اگر چه کم‌بیننده و حتی می‌توان گفت مهجور است اما نوع گفتگوهای فرهنگی و فلسفی که ترتیب می‌دهد از گفتمان و جهت‌گیری مورد علاقۀ صداوسیما حکایت می‌کند که منحصر به این شبکه هم نمانده؛ تا جایی که می‌توان در شبکۀ افق «نادر طالب‌زاده» را دید که می‌کوشد روایت آمریکایی ۱۱ سپتامبر را دروغ بخواند با گفتگوهایی البته شنیدنی با چند متفکر آمریکایی در برنامه‌ای به نام «عصر» یا «عصر ما» و در شبکۀ سه نوبت به «شهریار زرشناس» می‌رسد که مثل همیشه در نقد و رد «نئو‌لیبرالیسم» سخن می‌گوید و درمان درد همۀ مشکلات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را دور شدن از نئو‌لیبرالیسم معرفی می‌کند.

با این پیشینه روشن است که برنامۀ «شوکران» با اجرا و سردبیری «پیام فضلی‌نژاد» – روزنامه‌نگار اصول‌گرا – به ستیز «علم سکولار» برود و نویسندۀ کتاب «علم دینی، علم سکولار» را دعوت کند تا در نفی جدایی «دانش و ارزش» سخن بگوید.

«مهدی گلشنی» اما در ذهن مخاطب یادآور نام منتقد جدی او «عبدالکریم سروش» هم هست و این همان نکته‌ای است که پیام فضلی‌نژاد به فراست دریافته بود تا برنامۀ خود را با سوژه‌های ژورنالیستی و کند و کاو دربارۀ چالش‌های این دو از محدود بودن به بحث‌های خشک علمی به درآورد. از این رو بود که در میانۀ بحث تئوریک، ناگاه این پرسش را به میان آورد که «آقای دکتر سروش ادعا می‌کند که شما ۲۵ سال قبل ایشان را از پژوهشگاه علوم انسانی وابسته به وزارت علوم اخراج کردید. چه توضیحی دارید؟»

دکتر گلشنی هم بلافاصله پاسخ داد: «این اتهام دروغ است. چون من آقای دکتر سروش را اخراج نکردم. بلکه به خاطر موارد اداری و غیبت‌های طولانی و با تصمیم کمیته‌ای در وزارت علوم اخراج شد. نه به خاطر این که در جلسات رؤسای دانشکده‌ها شرکت نمی‌کرد؛ در حالی که رییس دپارتمان فلسفۀ علم در پژوهشگاه هم بود که بیشتر به خاطر آن ۱۱ ماه غیبت بدون اجازه. اما تصمیم و دستور شخص من نبود. چون بنای من بر حفظ نیروها بود تا جایی که امکان داشت.»

در این لحظه پیام فضلی‌نژاد در یک واکنش حرفه‌ای و در حالی که حسب ظاهر در تصدیق ادعای گلشنی نامه ای را می‌خواند، گفت: «بله، در همان زمان نامه‌ای نوشتید به دکتر هاشمی گلپایگانی، وزیر جدید و وقت علوم که این گونه شروع می‌شود: این خیلی مسخره است که یک نفر بی‌اجازه ۱۱ ماه برود خارج و بعد سر خود برگردد. بعد هم در ادامه تقاضای اخراج او را مطرح می‌کنید.»

تصویر نامه در دست مجری و سردبیر برنامه بود و مهدی گلشنی طبعا نمی‌توانست تکذیب کند و این گونه ادامه داد: «در هر صورت من اخراج نکردم. او ۱۱ ماه نبود. در فرهنگستان هم غیبت می‌کرد و دکتر شریعتمداری گزارش داد که غیبت‌های ایشان بیش از حد مجاز است و ادامۀ همکاری ممکن نیست. در جلسات شوراهایی که پیرمردها بودند هم با تفرعن برخورد می‌کرد.»

مجری یک لحظه برخاست و فصلنامۀ «سیاست‌نامه» – ناشر افکار دکتر سیدجواد طباطبایی را نیز بیرون آورد و خواست به خاطرۀ مشابه این متفکر سرشناس هم اشاره کند که هر چند با سروش اختلاف نظر دارد ولی بر سر گلشنی گویا متفق‌القول‌اند اما منصرف شد و گلشنی هم توضیح خود را به سروش محدود کرد و باب سیدجواد را نگشود.

اشارۀ مهدی گلشنی به زمان شروع کار خود در پژوهشگاه علوم انسانی وزارت علوم و تأکید بر استقرار در آبان ۷۲ از نظر تاریخی هم جالب است، چون از تغییر رویکرد و واگذاشتن بخش فرهنگ به اصولگرایان در شروع دولت دوم هاشمی رفسنجانی حکایت می‌کند که رییس‌جمهور وقت به فشار محافظه‌کاران تن داد و پس از قبول استعفای سیدمحمد خاتمی، وزیر ارشاد در انتهای دولت قبل و حضور مصطفی میرسلیم در این سمت در وزارت ارشاد، عرصه دیگر فرهنگی را هم وانهاد و مصطفی معین هم در کابینه جدید حضور نداشت و به جای او هاشمی گلپایگانی، رییس دبیر خانۀ شورای عالی انقلاب فرهنگی به وزارت علوم رسید که آن زمان البته «فرهنگ و آموزش عالی» خوانده می شد.

این در حالی بود که با هیچ معیاری وزیر جدید در اندازۀ اسلاف خود و چهره‌هایی چون حسن حبیبی، علی شریعتمداری، محمدعلی نجفی، ایرج فاضل و مصطفی معین نبود و جالب است بدانید که ارتقای محمود احمدی‌نژاد نیز همین زمان شروع شد و ناگهان از کار در شرکت آتی‌ساز به مشاوره وزیر علوم رسید.

در این فضا بود که حتی چهره‌ای چون دکتر محمود بروجردی، داماد امام خمینی که فارغ از دولت‌ها ریاست پژوهشگاه علوم انسانی را بر عهده داشت جای خود را به مهدی گلشنی داد.

در همین برنامه دکتر گلشنی گفت که در دولت بعد، وزیر سابق دوباره وزیر شد و می‌خواست دکتر سروش را برگرداند و من باز بحث غیبت ۱۱ ماهه را مطرح کردم و گفتم تا هستم نمی‌گذارم.

اگر پیام فضلی‌نژاد در کنار کتاب‌هایی که به آنها ارجاع می‌دهد یا در میانۀ برنامه می‌خواند یکی – دو بار به طعنه‌های دکتر سروش به دکتر گلشنی در سال‌های گذشته هم اشاره می‌کرد هم برنامه جذاب‌تر می‌شد و هم غیبت او را تا اندازه‌ای جبران می‌کرد. او اما این کار را نکرد، چون در برنامه‌های فکری یا به خود طرف امکان دفاع می‌دهند یا فردی که به لحاظ فکری نزدیک است یا مجری از آثار شخص نقل‌هایی می‌آورد.

از جمله می‌توان به صفحۀ ۳۴۴ کتاب «آیین شهریاری و دینداری» اشاره کرد که در واقع مصاحبۀ سروش با ماهنامۀ لوح در سال ۱۳۷۸ است و در آن می‌گوید:

«به دنبال ناکامی‌های عمیق در زمینۀ علوم انسانی، کسی را – مهدی گلشنی- را گماشته‌اند برای تصفیۀ مجدد کتاب‌های علوم انسانی. سه هزار جلد کتاب پیشش ریخته‌اند تا آنها را توی اسید اسلامی‌سازی بریزد و مس‌هایش حل شود و طلاهایش باقی بماند و آنگاه آنها را به دانشگاه راه بدهد. واقعا از این عبث‌تر و بی‌معنی‌تر، کاری در عالم پیدا نمی‌شود.»

یا در صفحۀ ۴۴۳ و در متنی که بازنشر نوشته‌ای از روزنامۀ بهار در ۲۹ تیر ۷۹ است و در پاسخ به اتهام کیهان دربارۀ دریافت جایزه از یک مؤسسه حقوق بشری می‌نویسد:

«نه نامزد شدن از سوی یک مؤسسه آمریکایی عقلا و شرعا قبیح و جرم است و نه گرفتن آن جایزه. عمده، مصرف نیکوی آن است. نیتِ دهندگان هر چه باشد. هم مهدی گلشنی که از اعوان و انصار خودشان است از مؤسسه‌ای آمریکایی جایزه گرفت و با افتخار در بوق و کرنا کردند و هم امامین همامین ما صله می‌گرفتند و به مصرف رساندند…»

اگر مجری این فقره را هم می‌پرسید بحث داغ‌تر و جذاب‌تر می‌شد؛ هر چند که پیدا بود قصد مباحثه در میان نیست و تاکید بر امکانپذیر بودن «علم دینی» است. آن چه سال هاست دکتر سروش زیر عنوان ایدئولوژیک کردن علم، بی‌حاصل و بی‌نتیجه می‌داند.

از بخش‌های دیگر که بحث به سیاست تنه زد آنجا بود که پیام فضلی‌نژاد از مهدی گلشنی پرسید: «چه شد که استادان ما از غرب‌ستیزی به غرب‌پرستی رسیدند؟» و او پاسخ داد: «به خاطر نفوذ. امثال بنیاد دیل کارنِگی بورسیه‌ها دادند و استادان ما را تحت تعالیم خود قرار دادند. فیلم اعترافات رامین جهانبگلو را در شورای عالی انقلاب فرهنگی پخش کردند و در آنجا می‌گوید که این مؤسسات چه اهدافی در سر دارند.»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا