ماجرای دیروز، امروز و شاید فردا
عباس مدحجی، روزنامه نگار، در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز دربارهی حادثهی تروریستی زاهدان خاش نوشت:
فرزندت، پدرت یا برادرت را اول صبح راهی میکنی تا در دورترین نقاط مرزی از مام میهن دفاع کند. مراقبت کند مبادا تعرضی ولو یک سانتیمتر به مرز کشورت شود. مبادا خطی جابجا شود یا تیری بخطا وارد حریمت شود یا نگاهی، نقشهای، فکر پلیدی دل وطنت را بلرزاند. میلیمتر به میلیمتر خاک را بو میکند مبادا بوی فتنه و جنایت لابلایش رخنه کند.
هر روز کار تو این این است که راهیش کنی و تا بازگشتش زیر لب برای سلامتیاش دعا کنی. فکر میکنی عزیزت ماههاست سرما، گرما، دوری از خانواده، کمبود امکانات، دوری راه و… را بهجان خرید که هم حافظ وطن باشد هم نانآور خانواده. هرروز نصف عمر میشوی تا زنگ در را بزند و صحیح و سالم در را باز کند.
آن روز هم مثل هرروز دیگر به ساعتت نگاه میکنی. میدانی که پارهی تنت درحال بازگشت به منزل است. خیالت راحت است که شیفت کاریش تمام شده و خطری در مرز جانش راتهدید نمیکند. پیش بینی میکنی چندساعت دیگر میرسد تا میزبانش باشی و لذت حضورش را مزه مزه کنی.
موبایلت را چک میکنی. لعنت بر شبکههای اجتماعی که حتی در رساندن اخبار بد هم مراعات نمیکنند. میخوانی: «انفجار انتحاری در سیستان و بلوچستان». کمی سگرمههایت درهم میرود… خبر را دنبال میکنی… «روابط عمومی قرارگاه نیروی زمینی سپاه از حمله انتحاری تکفیریها به یک دستگاه اتوبوس حامل مدافعان میهن اسلامی در جاده خاش به زاهدان خبر داد»…
کمی بیشتر توی فکر میروی و دلت باشدت بیشتری میکوبد… موضوع برایت مهمتر میشود… هنوز اخباری بیشتری منتشر نشده است… تلاش میکنی فکرهای منفی را از خود دور کنی… خبر بعدی… «در این حمله انتحاری که با استفاده از یک دستگاه خودرو مملو از مواد منفجره در مجاورت اتوبوس حامل یکی از یگانهای قرارگاه قدس نیروی زمینی سپاه صورت پذیرفت، جمعی از حافظین مرزهای میهن اسلامی شهید و تعدادی نیز زخمی شدند» … دلت هُری میریزد… به شماره تلفن عزیزت زنگ میزنی … ذ موبایل ست ایز آف… بازهم زنگ میزنی… تلفن مشترک موردنظر خاموش است…
خبر بعد میرسد… «گروهگ تروریستی جیش العدل حادثه انتحاری سیستان و بلوچستان را برعهده گرفت» … مغزت از هجوم این همه خبر عجیب و غریب و ترسناک هنگ کرده است… جیش العدل همان ریگی نبود؟ مگر تمام نشده بود؟ تصاویری از قتل و ذبح و انفجار پَسِ ذهنت نقش میبندد… میخواهی به خانوادهات زنگ بزنی که میبینی آنها زودتر تماس گرفتهاند… حال آنها هم بهتر از تو نیست… گیجی، منگی، ترس و اضطراب در صدای همه هست… خبر بعد… «تا لحظه انتشار این خبر برخلاف آمار کذبی که در فضای مجازی درباره تعداد شهدای این حمله تروریستی مطرح شده، تاکنون حدود 27 نفر از نیروهای سپاه در این عملیات تروریستی به شهادت رسیدهاند و خبر شهادت 40 نفر صحت ندارد. تعدادی از نیروهای سپاه در این حادثه تروریستی زخمی شدهاند و ممکن است تعداد شهدا افزایش پیدا کند» …
اخبار تا قبل از اینجا شامل افراد زیادی میشد ولی با تکمیل جزئیات کم کم پی میبری آنچه ازش میترسیدی ممکن است بوقوع پیوسته باشد… با خواندن کلمهی اخبار جعلی کمی بخودت روحیه میدهی… نزدیکان و خانواده و همسایگان به منزلت هجوم آوردهاند و از همدیگر سؤال میکنند، گمانه زنی میکنند، به دوستان دیگر زنگ میزنند… خبر بعد میرسد… «اتوبوس پرسنل شیفت سپاه در محدوده چانعلی جاده خاش-زاهدان براثر عملیات انتخاری منفجر شده است. دقایقی پیش این اقدام تروریستی انجام شده گفته میشود فعلاً ۲۰ نفر شهید و ۲۰ نفر زخمی شدهاند» … دنیا روی سرت هوار میشود…
کم کم تصاویری از حادثه منتشر میشود… هنوز ذ موبایل ست ایز آف… دورترین آشنایان دائماً تماس میگیرند… سوالاتی دارند که تو هم جوابشان را نمیدانی… «۳ روز عزای عمومی در سیستان و بلوچستان و اصفهان اعلام شد»… نمیدانی چکار کنی… ترجیح میدهی باور نکنی و فکر کنی مثلاً شارژ موبایلش تمام شده و یا با یک اتوبوس دیگر آمده… در خانه بند نمیشوی، آماده میشوی بری خبری بگیری. اما کجا… محل کارش؟ پلیس؟ محل انفجار؟ چون طفل گم شده سرگردان و نالانی… اخبار تکمیلی چون قطاری شوم از جلوی چشمت عبور میکند… «تاکنون ۲۷ تن از رزمندگان غیور اسلام شهید و ۱۳ نفر مجروح شدند»… «استاندار سیستان و بلوچستان: در پی این حادثه تعدادی از نیروهای مدافع وطن در حالی که پس از اتمام مأموریت در حال رفتن به مرخصی بودند از جانب گروهکهای معاند مورد هجمه قرار گرفتند»… «در این حادثه خودرویی در محور خاش- زاهدان حوالی 65 کیلومتری زاهدان در مسیر اتوبوس حامل رزمندگان اسلام قرار داشت که زمانی که اتوبوس قصد سبقتگرفتن از این خودرو حامل مواد منفجره را داشته، خودرو از سمت شاگرد به اتوبوس برخورد میکند و انفجار انتحاری صورت میگیرد»… «۵ مجروح حادثه تروریستی زاهدان در بخش مراقبتهای ویژه هستند»…
اسامی اعلام میشوند…بدون گفتن چیزی تا میشنوی، مثل کتابی که به پایان برسد بسته میشوی، خم میشوی، تمام میشوی…
تمام ایران با تو همدرد میشود. از رهبری تا تک تک آحاد ملت در غمت شریک میشوند و قوت قلب میدهند. فضای مجازی و واقعی یکدل و همصدا میشوند. دل مردم میشکند. آخر سرباز، مرزبان، مدافع وطن فرزند همه است. فرزند میهن است. میهن برایش میگرید. میهن برایش ناله سر میدهد. همه میگریدند. هم به یک زبان میگریند. یکی از انتقام میگوید و دیگری مدارا. یکی تبریک میگوید و یکی تسلیت. هرکسی تحلیل میکند و خواسته و نظری دارد. پیامها و خبرها و طرحها و تصاویر همه بوی غم میگیرند. تو اما حال دلت غریب است. کمتر کسی میفهمد صبح در فکر خوش آمد گوییش باشی و شب خبر پاره پاره شدنش را بدهند یعنی چه. با خود میاندیشی احتمالاً عزیزت بارها موقع مرزداری، این شعر را از بر کرده و زیرلب میخواند:
مرزداران دلیرت جان به کف / سرفرازان سپاهت صف به صف
خون به دل کردند دشت و نهر را / بازگرداندند خرمشهر را
ای وطن ای مادر ایران من / مادر اجداد و فرزندان من
خانه من بانه من توس من / هر وجب از خاک تو ناموس من
شکوه جمعیت تو را میگیرد. موج جمعیت است که تابوتها را حرکت میدهد. هر جا خون بیگناهی ریخته شود آسمان هم میگرید. هرجا حق مظلومی پایمال گردد زمین غضب میکند. ایران داغدارتر میشود. ایران کِی داغدار نبوده؟ تک به تک فرزندانش پرپر شدند تا ناموس و شرافت این خاک دست نخورده بماند. قطره به قطره خونشان جاری شد تا خیال باطلی به این سرزمین نرسد. خدایشان رحمت کند که هیچ مرگی بالاتر از مرگ ایشان نیست…
۲۷ خون بیگناه برای ثبت برگ سیاه دیگری در پروندهی تروریسم در انفجاری انتحاری ریخته شد. ترور در هرلباس و با هر دلیل و منطق محکوم است. این ماجرای امروز این ملت نیست. از دیروز و دیروزها ملت ایران قربانی تروریسم بودهاند. تا وقتی ارادهی جهانی محکمی علیه تروریسم ایجاد نشود بیم آن میرود که ماجرای دیروز و امروز به فردا هم بینجامد. به بازماندگان و قربانیان ترور بنگریم و در سیاست گذاریها و برنامه ریزیها دقت کنیم.
انتهای پیام