خرید تور نوروزی

کرباسچی چه گفت؛ باهنر چه شنید؟

رضا بردستانی در روزنامه‌ی آفتاب یزد نوشت: در یک همزمانی کاملاً اتفاقی و شاید عجیب! یک سخنرانی و یک مصاحبه ـ سخنرانی محمدرضا باهنر در نشست ماهانه جامعه اسلامی ‌مهندسین(جام) و مصاحبه کرباسچی با انصاف‌نیوز (نزدیک به اصلاح‌طلبان)ـ، باعث می‌شود تا دقیق‌تر بنگریم و بین داشته‌ها و نداشته‌های اصولگرایان و اصلاح‌طلبان، رابطه‌ای منطقی پیدا کنیم. جالب‌ترین بخش‌های ماجرا آن که اولاً دو سوی ماجرا دو مهندس قرار دارند، دو مهندسی که، سیاستمداریِ آنان زبانزدتر است تا مهندس بودن‌شان! ثانیاً دو سوی ماجرا دو دبیرکلِ دو تشکل بزرگ سیاسی مخاطبِ این تحلیل و بررسی هستند.

سوی اول ماجرا که به اصلاح‌طلبان مربوط می‌شود؛ محتوای مصاحبه‌ای مدنظر است که انصاف نیوز با غلامحسین کرباسچی شهردار اسبق تهران و دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی انجام داده و سوی دوم ماجرا که بخش‌های مهمی‌ از اصولگرایان را در برمی‌گیرد، سخنرانی مهندس محمدرضا باهنردبیرکل جامعه اسلامی ‌مهندسین است. در نشست ماهانه جام؛ یکی در بین خودی‌ها از نداشته‌های اصولگرایان دفاع می‌کند یکی با رسانه خودی از برخی اختلافات و کاستی‌ها می‌گوید اما تشعشعات این دو بحث یعنی مصاحبه کرباسچی و سخنرانی باهنر، قطعاً بازتاب‌هایی کشوری و حتی بین‌المللی دارد زیرا به درست یا غلط، این دو چهره خیلی رسانه ای، همواره حرف‌هایی زده‌اند که جنس و مزه آن‌ها با تمامی‌گفت‌وشنودها متفاوت بوده حتی اگر پای انتخابات در میان نبوده باشد یا مناقشه‌ای حزبی ـ محفلی آنان را به حرف نیاورده باشد.

باهنر از نداشته‌های اصولگرایان گفت؛ مثلاً وحدت…!

دبیرکل مثل همه مدعیان اصولگرایی، قبل از هر سخنی از «وحدت اصولگرایان» می‌گوید، وحدتی که می‌داند نیست! وحدتی که در چند جمله بعد، خود آن را نقض می‌کند!

«باهنر ضمن تاکید بر وحدت اصولگرایان در انتخابات مجلس یازدهم، اظهار داشت: جامعه روحانیت در حال اصلاح ساختار و بازسازی است و پسوند تهران از این تشکل برداشته شده و به جامعه روحانیت کشور تبدیل شده است. وی افزود: در این دوره جامعه روحانیت قرار نیست به‌طور مستقل لیست بدهد اما در پی وحدت‌بخشی به اصولگرایان است. حرکت‌های جدیدی آغاز کرده و در سطح کشور در حال فعالیت هستند.»

باهنر خطوط اصلی را بی آن که به روی خودش بیاورد دیکته می‌کند اما برای نامحسوس بودن دستوری بودن لفظ از عبارت «مطالعات کتابخانه‌ای» سخن به میان می‌آورد و این یعنی اصولگرایان باید در بین آمار و ارقام انتخابات گذشته ـ اعم از مجلس، شورای شهر و ریاست‌جمهوری ـ به دنبال رفع نقاط شکننده خود برآیند. او حتی جزئی‌تر نسخه می‌پیچد: «این کار در تصمیم‌گیری برای این دوره مهم است؛ بیش از ۱۶۰حوزه تک‌نماینده‌ای داریم و تعدادی هم دونفره و مابقی همین‌طور اضافه می‌شود، لذا برای حوزه‌های تک‌نفره باید فایل جدایی باز شود چرا که تاثیرپذیری حوزه‌های کم‌نماینده از جریانات سیاسی کمتر است و رقابت بین اشخاص حقیقی است. در حوزه‌های انتخابی اشخاص حقیقی در شاکله لیست می‌توانند تاثیرگذار باشند و به لیست رای می‌دهند و رای به لیست دارد پررنگ‌تر می‌شود.»

تئوریسن‌های سیاسیِ اصولگرا که معمولاً در سایه نشسته و بی‌گدار به آب نمی‌زنند قطعا از این جمله باهنر ـ تاثیرپذیری حوزه‌های کم‌نماینده از جریانات سیاسی کمتر است ـ، درسی که باید را قطعاً گرفته‌اند!

دبیرکل جام اعتراف می‌کند اصولگرایان در انتخابات لیستی، هیچ شانسی ندارند. او اعترافِ خود را به یک مثال ملموس تبدیل می‌کند: «در دوره گذشته نفر شصتم که عضو لیست ما بود با نفر شصت ویکم فاصله‌ ۲۰۰ هزار رایی داشت، در حالی که افراد مشهوری بودند. لذا در تهران اگر بخواهیم حساب کنیم، حرف آخر را لیست‌ها می‌زنند و افراد خارج لیست رای نمی‌آورند.»

حال شاید بهتر بشود فهمید که چرا و به چه دلیل چند صباحی است، برخی به صورتی کاملاً آگاهانه اما زیرپوستی به لیست‌هایی نظیر امید، چه در شورای شهر و چه در مجلس شورای اسلامی ‌حمله می‌کنند!؟ شیوه تقابلی اصولگرایان در این مورد خاص به اندازه‌ای دقیق و فنی طراحی شده است که حتی برخی نظیر کواکبیان نیز وارد زمین بازی اصولگرایان می‌شوند و ندای «ما لیست نمی‌دهیم» سر می‌دهند!
باهنر فقط استاد لابی نیست، او در جنگ‌های روانی و رسانه‌ای نیز ید طولایی دارد؛ پس وقتی می‌گوید: «اطلاعات دوره گذشته برای‌مان مهم است، در هر دوره ۶۰درصد از نمایندگان دوره قبل رای نمی‌آورند و این دوره پیش‌بینی می‌کنم ۸۰ درصد نمایندگان رای نیاورند اما این به‌معنای عوض شدن جریان سیاسی حاکم بر مجلس نیست.» به واقع دارد بقیه امید اصلاح‌طلبان را نشانه می‌گیرد که وقتی از لیستِ 150 و چند نفره ی شما 104 رای برای عارف بیرون می‌آید بدین معنا است که 30 درصد ریزش داشته اید او مقایسه‌ای بین آراء عارف و باهنر، به صورتی کاملا مغالطه‌ای و مهندسی شده به این نتیجه می‌رسد که این بار 80 درصد نمایندگان عوض خواهند شد و وقتی قرار باشد از یک‌سو 80درصد وکلای مجلس عوض شوند و از سوی دیگر جریان سیاسی حاکم بر مجلس ـ اعتدالی متمایل به اصولگرایی ـ نیز عوض نشود یعنی دادن امیدی کاذب به اصولگرایان و پمپاژ ناامیدی به تفکرات اصلاح‌طلبی که چشم به انتخابات مجلس در اسفند98 دوخته است!

باهنر با آمار من‌درآوردی و مورد استناد خود همچنان بازی کلامی ‌می‌کند: «بالای ۸۰ درصد از نامزدهای مجلس نمی‌دانند وکالت مجلس چیست و حتی رای‌دهندگان هم نمی‌دانند جنس کار مجلس چیست و عموما از اختیارات نماینده خبر ندارند. برخی نماینده‌ها حتی بعد از انتخاب پشیمان می‌شوند و سال آخر که می‌شود یا تکلیف شرعی‌شان جنب و جوش پیدا می‌کند یا اطرافیان اصرار می‌کنند و مجددا ثبت‌نام می‌کنند و از این افراد بالای ۶۰ درصد رای نمی‌آورند.»

حالا باید به آمار قبلی بازگشت که اگر 80 درصد وکلای مجلس عوض شدنی هستند و اگر تغییر و تحول «جریان سیاسی حاکم بر مجلس» نیز قرار است ثابت بماند پس آنان که نمی‌دانند مجلس چیست، اختیارات نماینده مجلس کدام است؛ در کدام طیف قرار می‌گیرند؟! ذهن مخاطب بر اساس مهندسی کلامی‌ باهنر، در پاسخ به این سوال خواهد گفت اصلاح‌طلبان.

باهنر در یک آسیب‌شناسی یک‌سویه و مصادره‌ای تعدد کاندیداها را به زیان جریان اصولگرایی می‌داند دلیل این امر نیز مشخص است؛ اصولگرایان فاقد چهره‌های کاریزماتیک و جامعه‌پسند هستند و به‌همین دلیل درون هیچ لیستی دچار اقبال عامه نخواهند شد!

سخن حقی که باید صدها بار روی آن نوشت!

آخرین فراز سخنرانی دبیرکل جامعه مهندسین، درست‌ترین قسمت این سخنرانی است که بازهم دچار یک زیرکی و هوشمندی می‌شود؛ «برخی برای‌شان مهم نیست از نردبان عارف یا حداد عادل یا آیت‌الله مصباح بالا بروند و تنها هدفشان رفتن به مجلس است و برایشان مهم نیست از چه نردبانی بالا می‌روند.»
استاد لابی‌های پیدا و پنهان رخدادهای سیاسی ایران طی سه دهه گذشته! با در کنار هم قرار دادن عارف، حدادعادل و مصباح یزدی تلاش می‌کند ضعف بزرگ اصولگرایان را به نحوی از انحا لاپوشانی کند. پس از جامعه اصلاح‌طلبان سراغ چهره‌ای آرام و منطقی می‌رود (عارف) اما در مقابل از حدادعادل و مصباح یزدی خرج می‌کند دوچهره‌ای که اساساً بین اصولگرایان نیز اقبال و کاریزمایی ندارند! این عجیب نیست، انتخاب اشتباه نیز نیست زیرا مهندس باهنر در حال انتقال یک پیام است و آن این که بگردید در جامعه اصولگرایی عارف پیدا کنید نه حدادعادل یا مصباح یزدی!

کرباسچی قدر داشته‌های اصلاح‌طلبان را ندانست!؟

در روزهایی که تئوری «نواصولگرایی» ـ تصاحب شده توسط «قالیباف» ـ برخی را به این فکر انداخته تا تئوری «نواصلاح‌طلبی» را وارد بازار مکاره تحلیل‌های سیاسی کنند ـ مثلا آن جایی که محمدرضا تاجیک می‌گوید: «به اعتقاد من اصلاح‌طلبی موجود دیگر جواب نمی‌دهد و فقط در فضای قدرت معنی پیدا می‎کند و به یک کنشگر مرسوم تبدیل شده؛ دیگر گفتمان‌ساز نیست پس باید صف خود را از شبه‌اصلاح‌طلبان جدا کرد و اصلاح‌طلبی را از چنبره‌ عده‌ای برهانیم وگرنه سرمایه‌ اجتماعی خود را از دست خواهیم داد.»، کرباسچی در یک مصاحبه جالب و شاید عجیب! این ادعا را مطرح می‌کند که: «جریان اصلاحات مشخص نکرده چه چیزی را می‌خواهد اصلاح کند.»

اصل موضوع مصاحبه کرباسچی بازمی‌گردد به برخی دلخوری‌ها و گلایه‌مندی‌ها که ریشه در سابق و لاحق برخی ماجراها دارد تا جایی که در جریان مخمصه‌ای که برای نجفی درست شد نیز آن دلخوری‌ها و گلایه‌مندی‌ها به نوعی دیگر ظهور و بروز پیدا کرد و این یعنی پالس‌های ساطع شده از گوشه و کنایه‌های متعدد دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی نباید به حال خود رها شود چون در نهایت دود آن به چشم نه برخی که همه خواهد رفت! پس وقتی این نقد بی‌محابا رسانه‌ای می‌شود که: «شورای عالی سیاستگذاری اصلاح‌طلبان به‌اصطلاح سنگین‌پاتر از آن است که بتواند فضای خموده‌ جریان اصلاح‌طلبی را متحول کند، از این جهت که این جریان نیاز به گفتمان‌سازی جدیدی دارد تا جایی که رئیس دولت اصلاحات ‌هم تمایل دارد تحولی را در جریان اصلاح‌طلبی ایجاد کند، اما احتمالاً برخی از اعضای شورای عالی در این باره مقاومت می‌کنند.» لابد باید به کرباسچی حق داد که نه تنها این نقد را موشکافانه‌تر بررسی نکند که بگوید: «واقعیت این است که شورای عالی اصلاح‌طلبان برای برخی بد فهمیده شده. برخی فکر می‌کنند شورای عالی سیاستگذاری اصلاح‌طلبان ساز و کار پیچیده و وظایف مهمی ‌دارد. به نظر من نه ترکیبی که آن جا است هیچ وقت از شروع به کار آن، نه اعضا، نه مسئولین و نه احزاب نسبت به آن این ایده را نداشتند که جایی است که بتوان در آن ایده‌پردازی کرد.» کرباسچی حتی پای از این موضوع نیز فراتر می‌نهد و نقدی که جریان رسانه‌ای اصلاح‌طلبان خطاب به انواع و اقسام جمنا و یکتا و غیره برای اصولگرایان به کار می‌برده‌اند را متمایل به خودی‌ها کرده، مدعی می‌شود: «آن‌جا فقط شورایی در جریان انتخابات سال ۹۲، ۹۴ و ۹۶ بوده است و وظیفه‌ اصلی آن نیز هماهنگی بین گروه‌ها و شخصیت‌های اصلاح‌طلبی است که می‌خواهند در انتخابات شرکت و راجع به انتخابات مجلس یا ریاست‌جمهوری اظهارنظر کنند.»

شاید از این جا به بعد بتوان نقادانه‌تر به حرف‌های کرباسچی خُرده گرفت که آقای دبیرکل! اختلاف و حتی انشقاق داشتن با برخی و بخش‌هایی از شورای عالی سیاستگذاری اصلاح‌طلبان که نباید منتهی به تخطئه و نابودی این جمع بشود جمعی که حداقل در جریان‌های دو دهه اخیر نقشی محوری بر عهده داشته که دست بر قضا کمترینِ آن تاثیرگذاری بر چند انتخابات از جمله مجلس 94 و ریاست‌جمهوری‌های 92 و 96 بوده است.

این همان عبارت اولیه‌ای است که در صدر یادداشت بدان اشاره کردیم ـ از «داشته‌های خود» مراقبت کنیم تا مجبور نباشیم به «نداشته‌های دیگران» غبطه بخوریم.

نقد نسبتاً واردِ کرباسچی به یکی از کاستی‌های شورای عای سیاستگذاری ـ اگر کسی توقع داشته باشد شورای‌عالی بیاید تمام سوالاتی که از اصلاح‌طلبان هست را پاسخ بدهد. چنین چیزی نه برای شورای عالی تعریف شده و نه چنین قابلیتی دارد که بخواهد از طرف تمام احزاب راجع به مسائل اصلاح‌طلبی اظهار نظر کند. ـ از این منظر که برخی ساده‌انگاری‌ها تبدیل به نادیده‌انگاری‌ها شده تا حدودی بجا و درست است اما این که طرح چنین مباحثی با چاشنی بُغض و انتقام همراه باشد اندکی دل‌آزار‌گونه است نه ترمیمی‌ و اصلاحی!

کرباسچی معتقد است: «بعد از انتخابات هم شورای عالی کار مهمی ‌انجام نداده است، نه در امر منتخبین و نه در امر ریاست‌جمهوری، نمایندگان مجلس و شورای شهر مداخله‌ای نکرده. چنین قابلیتی نبوده است و آن‌ها چنین ادعایی هم ندارند.» این سخن چیزی شبیه حمله به تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای است آن هم به دلیل عهدشکنی یکی از آن پنج کشور!

یعنی طرف مقابل بدعهدی کرده اما چون دست‌مان نمی‌رسد یا زورش را نداریم یا وارد معاملات و معادلاتی شده‌ایم که حق نداریم برملا کنیم! دم‌دستی‌ترین‌ها را زیر فشار نقد به سکوت و حتی انفعال وادار کنیم، منتقدان برجام همین بلایی را سر مدافعان برجام آوردند که تیم حامی ‌روحانی دارد سر اصلاح‌طلبان ثواب کرده اما کباب شده می‌آورد.

واکنش کرباسچی در تقابل با تئوری «نواصلاح‌طلبی» اگرچه تند است اما تهِ ماجرا به یک تئوری باورپذیرتر می‌رسد: «در کدام بخش وحدت نظر بین احزاب اصلاح‌طلب در مسائل اقتصادی، سیاسی، سیاست خارجی و داخلی وجود داشته؟ اصلاً چنین چیزی تدوین و اعلام نشده و مانیفستی داده نشده است که حال بگوییم قدیمی‌ آن به درد نمی‌خورد یا بگوییم جدید آن چگونه باشد. اصلاح‌طلبی شامل شعارهایی کلی راجع به «بهبود وضعیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور» است و همه هم دلشان می‌خواهد در این جهت حرکت کنند و همه هم مدعی هستند.»
از بخش‌های دیگری از مصاحبه کرباسچی، چنین می‌توان استنباط کرد که جایگاهی برای خود متصور است که بنا به هر دلیل آن جایگاه یا اکنون در اختیار او قرار ندارد یا در اختیار کسانی قرارداده شده که او وجاهتی برای آنان قائل نیست! این یک تحلیل و یک عقیده کاملاً شخصی است که ممکن است حتی نزدیک‌ترین دوستان کرباسچی نیز بدان نمره قبولی ندهند و شاید بدبین‌ترین آدم‌ها نسبت به کرباسچی بدان روی خوش نشان دهند اما در مجموع باید پذیرفت طی ماه‌ها و سال‌هایی که از روی کار آمدن دولت روحانی سپری شده، نظیر این بالا و پایین نشستن‌ها، کم در جامعه اصلاح‌طلبی رخ نداده است؛ کما این که طی هشت‌سال پاستورنشینی احمدی‌نژادی‌ها نیز برخی از اصولگرایان به غلط یا حتی بنا بر برخی تسویه‌حساب‌های سیاسی! از دایره قدرت و موقعیت بیرون نهاده شدند اما خودِ کرباسچی هم به این تعادل رفتاری که خوشبختانه یا شوربختانه نصیب هر دو جناح شده اذعان دارد اما از زاویه‌ای دیگر: «ناامیدی هم فقط مربوط به اصلاح‌طلبان نیست. یعنی این چیزی است که در مجموعه‌ی اصولگرایان هم وجود دارد. مگر مردم به مجموعه‌ی اصولگرایان یا دیگران امیدوار شده‌اند؟ مجموعاً اگر بتوان گفت ناامیدی وجود داشته باشد از مجموعه‌ی جریانات اجرایی و دستگاه‌های حاکمیت و گرفتاری‌های مردم و مشکلاتی است که وجود دارد.»

کرباسچی دچار دوگانگی درونی نشده اما قطعا دچاره دوباره‌نگری مقطعی شده است. پس در این دوباره‌نگری مقطعی و نه دوگانگی، برخی مواقع لبه تیز حرف‌هایی که ممکن است برخی را بیازارد به اصلی‌ترین مسئله یا داشته اصلاح‌طلبان می‌تواند لطمه وارد کند و آن وحدتی است که برای اصولگرایان آرزو و برای اصلاح‌طلبان خاطره است.

به نظر می‌رسد حرف‌های کرباسچی را نه یک بار که بارها باید شنید اما به دور از حب و بغض‌هایی که نشات گرفته از دعواهای حیدری ـ نعمتی سابق و لاحق باشد.

اصل حرف این است که کرباسچی «دلخور» است، درستِ ماجرا این است که کرباسچی خود را در پاره‌ای از جریانات «مظلوم» و «پایمال» شده حس می‌کند و واقعیت داستان این است که کرباسچی از «این بودگی» و «این جا بودگی» موقعیتی راضی نیست پس وقتی با میکروسکوپ و نه عینک نقادی درون حزبی به حرف‌های «تند»، «تلخ»، «وحدت‌شکن» و «ساختار» خراب کن و «بنیان‌برانداز» کرباسچی بنگریم تازه به این نتیجه می‌رسیم که آنچه کرباسچی می‌گوید را باهنر بهتر می‌فهمد تا برخی جریانات و گروه‌های اصلاح طلبی!

به خود حق می‌دهیم که گلایه‌مندِ کرباسچی باشیم در نحوه ی بیان و ادبیاتِ انتخابی اما به خود حق نمی‌دهیم که به تقابل فکر کنیم چون کرباسچی مهره‌ای شناخته شده و تاثیرگذار در جریان اصلاح‌طلبی است اما مدت زمانی است که چون به دلخوری‌ها و گلایه‌مندی‌های وی توجه کافی و دقیق نشده بر تیزی و تندی کلام افزوده به این امید که نشنیده‌ها شنیده شود.

در خلاصه‌ترین بررسی تطبیقی می‌توان به این نتیجه رسید که باید مراقب بود! باید مراقب بود تا به درد تاریخی اصولگرایان گرفتار نشد! به دردِ نداشتن چهره‌هایی که تعیین‌کننده باشند، به دردِ نداشتن اسم‌هایی که پایگاه اجتماعی متعادل‌کننده در اختیار داشته باشند به درد نداشتن و نبودن وحدت حداقلی! باید مراقب بود؛ این مراقب بودن شامل خیلی‌ها می‌شود از جمله غلامحسین کرباسچی!

پرسش‌های مهم کرباسچی درباره‌ی اصلاحات

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا