دَمی با دکتر کیانوش راد
محمد شریفی، روزنامهنگار، در یادداشتی با عنوان «دَمی با دکتر کیانوش راد» در سایت محلی خوزتاب، نوشت:
“من که هیچ چیزی به عقل صاحب مرده ام نرسیده بود، از مش رحمت پرسیدم کارتن بازی ات گرفت؟ اونم سری تکان داد و گفت: این دستور آقای بخشدار [کیانوش راد] است، حتما حکمتی دارد. ”
قضایای کارتنهای خالی دکتر کیانوش راد را قبلا نوشتم ، پایگاه خبری عصرجهان و چندین سایت و روزنامه دیگر آن را منتشر نمودند.
بازداشت دکتر کیانوش راد، فرصت و بهانه ای شد که عقب گردی به ۳۵ سال پیش بزنم.
اوایل انقلاب (سالهای ۶۲-۶۳)، جوان پر شوری موسوم به محمد کربلایی (کیانوش راد) بخشدار باغملک شد، اون موقع جوانی بود سرشار از انرژی، اخمو، قاطع، نفوذ ناپذیر، خلاق و با برنامه، رُک و صریح و بدور از هرگونه مماشات و محافظه کاری، تا دلتان بخواهد شفاف بود و یکرنگ و بدور از هرگونه حواشی و حاشیه، در رتق و فتق امورات شهر سنگ تمام میگذاشت. و با دقت و تامل و وسواس، سنجیده سخن میگفت.
کیانوش راد اولین بخشدار قاطع و دلسوزی بود که بیشتر مردم به صداقت و تشرع اش باور پیدا کردند. و همین باور عامه فتح بابی شد که امورات عمران و آبادانی باغملک بدون حاشیه و خلل به پیش برود.
حکایت کارتنهای خالی، خاطرهای است از رفتن دکتر کیانوش راد که همچنان در ذهن من و خیلیهای دیگر به صراحت و برجستگی باقی مانده است. اون موقعها من تازه دیپلم گرفته بودم، درست بخاطر دارم که در یک روز سرد پاییزی، ناخودآگاه شش دانگ حواسم متوجه مش رحمت شد. (سرایدار بخشداری)، مش رحمت حدود ۲۰ تا ۳۰ کارتن خالی که در محوطهی بخشداری تلنبار بودند، شروع کرد با آنها ور رفتن، من کنجکاو شدم ببینم مش رحمت چکار میکنه، مش رحمت کارتنهای خالی را یکی یکی بلند میکرد و در چهار جهت اصلی میچرخاند و بعد به طرف پایین تکان میداد و آخر سر آنها را از پشت دیوار به منزل آقای بخشدار میانداخت، جماعت علاف که تعدادشان هم خیلی زیاد بود، تا پایان مارتن کارتن پرانی به تماشا نشستند! من که هیچ چیزی به عقل صاحب مردهام نرسیده بود، از مش رحمت پرسیدم کارتن بازیات گرفت؟ اونم سری تکان داد و گفت: این دستور آقای بخشدار است، حتما حکمتی دارد.
بعدش فهمیدیم که آقای کیانوش راد ارتقاء مقام یافتند و باغملک را دارند به امان خدا میسپارند. توی مراسم تودیع ایشان هم رفتم و از رفتنش مثل خیلیهای دیگر ناراخت شدم.
سی و پنج سال از بخشداری ایشان گذشت اما هنوز که هنوز است ذکر خاطرش در خاطرهها نقل مجالس است، چندی پیش با دکتر کیانوش راد دمخور شدم، بعد از کلی حال و احوال جریان کارتنهای خالی که توسط مش رحمت به اسمان پاسکاری میشدند و بعد به خانهی ایشان شلیک هوا به زمین میشدند!! را جویا شدم…؟
ایشان بعد از کلی خندیدن گفت: خودم به مش رحمت گفتم که چنین کنند، تا خیال همه راحت بشود که من از باغملک فقط چندتا کارتن خالی با خودم بردم که خرده اثاث مختصرم را در آنها بچینم ….
هنوز که هنوز است، کیانوش راد مثل همان گذشتههای دور با حداقلهای زندگی قانع است، او هر موضعی که گرفت از روی دلسوزی و تعهد و علاقه به اسلام و ایران بود. مواضع سیاسی وی معتدل و نقدهایش دلسوزانه بود، امیدوارم که بزودی زود به آغوش خانواده برگردند.
انتهای پیام
بعدش چی شد که به اینجا کشید؟! داستانش رو کامل بگو که راه رو از بی راهه بشناسیم.
مملکت رو خوردن و می خورن! ریدن و می رینن تو این مملکت! به اصولش هم معتقد نیستن.
باتعریف شما ریگی درکفش دارد