تابنده، آزرده مرغکی که پرید!
محمدحسین کریمی پور در یادداشتی تلگرامی با عنوان «تابنده، آزرده مرغکی که پرید!» نوشت:
اولین برخورد من با مرحوم دکتر تابنده، با وساطت یک ماهی سفید شکم پر، رخ داد. اوایل دهه ۵۰ بود و من نوجوانی بودم که در مهمانی مرحوم پدرم، خانه شاگردی می کردم. دکتر تابنده از محترم ترین مهمانان بود. ماهی سفید مشارالیه هم -که جور وسوسه انگیزی وسط دیس خودنمایی می کرد- شریفترین عضو سفره گیلکی ما بود که فدوی، ماموریت دور گرداندن و تعارفش را داشتم. دکتر بمهربانی مزاحی کرد و تکه ای برداشت.
حاضران، چند قاضی، حقوقدان و استاد برجسته بودند که از دیر باز رفاقت داشتند وماهی یکبار گرد هممی آمدند. در میان این جمع دانا، تنی چند بیش از سایرین، محل توجه و اعزاز بودند. مرحوم میرزائی فقیه مکلائی بود که در محکمه پهلوی در تک وپوی آن قضاوتی بود که هم مر قانون باشد و هم ملایم ذوق شرع. او شمع مباحث فقهی، شرعی و قضایی بود. و البته مرحوم دکتر تابنده در حقوق و سیاست، طرف احترام خاص و صاحب براهین مسلط بود. دورهها سالی یکبار بمنزل ما میافتاد و من حین پذیرایی و به برکت استراق سمع، بیش از پیش او را میشناختم. چندباری هم در اعیاد، بهمراه پدر، برسم عصاکشی، به تبریک بمنزلشان رفتم. خدایش بیامرزد. خوش پوش، خوشرو، نکته سنج، آداب دان، فروتن، مهربان و بغایت مودب ودر عین حال صاحب شخصیتی گیرا و روحی نا آرام بود.
دکترای حقوق داشت و حقوقدانی ملا و دانشمند بود. مطالعات خوبی روی سیستم قضایی فرانسه داشت. هر دو طرف میز قضاوت را تجربه کرده بود. وکیلی شجاع، مردی آزاده و میهن پرستی صادق بود. در تاریخچه وکالت او، دفاع از حقوق متهمین سیاسی ودر افتادن با قدرت، یک عادت شده بود. مردی که من شناختم، دمکراسی خواهی پر شور و مسلمانی آزاد اندیش بود و سری نترس و ایمانی محکم داشت. تصویر شیخ عبا پوش پیر آرامی که امروز جماعت میشناسند با تابنده سخندان جسور خوش لباس خاطرات من، دوتاست. افکار او نیز همانند مرحوم ابوی به مواضع نهضت آزادی نزدیک بود. بعدتر، از دید جوانک انقلابی داغی مثل مخلص، این نه کم جرمی بود. اما نمیشد این آدم دانای شیرین پر تب و تاب را دوست نداشت. وقتی شنیدم پس از فوت قطب دراویش گنابادی، از قبول رهبری وراثتی طریقت صرفنظر کرده بود، در دیدم بزرگتر شد. گمان من آن بود که روح آزاده و دمکرات او با قواعد مرید و مرادی – علیرغم تولدش در سلسله مشایخ – سازگار نبود. نمیدانم بعدها چطور شد که با فوت مجدد قطب، این سمت را قبول کرد. من اطلاعات معتبر و اهلیت قضاوت درین ابواب را ندارم. اما شنیده بودم نگران آینده کار روانی ارواح صوفیان با صلبیت حکومت فقیهان بود. گر این بود، الحق فردا را خوب دیده بود.
تابنده بگمان من پرنده حری بود که دست روزگار به بند عادات و مصالح، سخت بستش. گویا مصلحت، او را از زیستن آنگونه که شائق بود، مانع آمد. چون نیک بنگری، این قصه هر صاحبدل عاقلیست برین خاک تفتیده خاورمیانه.
هیچگاه تصویر پیر آزردهای را که حیران در هجمه بی دلیل عمله دکان شریعت مینگریست و میگریست، از یاد نخواهم برد. حال دست اجل، مرغک اسیر را آزاد کرده. بادا که دور از قضاوت مدعی و عتاب فقیه و کلوخ پرانی جاهل، در باغ ملکوت آن خدایی آرام گیرد که رئوف است و رحیم و عذر پذیر. خدایا او را و جمیع ما را بیامرز و از خزائن رحمتت بر ما ببخش که ما بدانچه مرحمت فرمایی، سخت فقیریم. و الحمد لله رب العالمین.
انتهای پیام
خدایش اورا با بزرگ قطب عالم امکان محشورکناد…امین..
رحمه الله علیه رحمه واسعه . و احسنت به جناب کریمی پور به خاطر قلم زیبایش.
این درویش دروغین هم ادامه همان سلسله ی منحرفان از راه صحیح ولایت انبیا و ائمه اطهار بود . جریان تصوف از همان قرن دوم هجری توسط ایمه ی طاهرین ملعون و مطرود واقع شد و اساس این فرق منحرفه بدعت در اعتقادات و اعمال و سوق دادن مسلمانان از کار و زندگی پرشور مادی و معنوی ایمانی به تن پروری و بیچارگی و خمود و سستی و مخالفت با تعقل و استدلال و غوطه ور کردن انسانها در سرگشتگی و شیدایی عشق بود و البته به همین دلیل همواره حاکمان ستمکار از آنها پشتیبانی کردند و امروز نیز غرب دوست دارد اینها جلوه گاه اسلام باشند چرا که با استعمار و تبهکاری های غربیان در جهان اسلام مخالفتی نمی کنند و جامعه را نیز به اسم توحید از وظایف خود دور می کنند.