رقص موزون
/ نقدی بر «جهان با من برقص» /
علیرضا احمدی، فیلمساز، در نقد فیلم «جهان با من برقص»، ساختهی سروش صحت، یادداشتی به انصاف نیوز ارسال کرده که در ادامه میخوانید:
سالن موزه سینما تقریبا پر بود و صدای خنده هم به قدر کفایت شنیده میشد. البته باید همسالنیهای عزیزم قدر من را بدانند که جو سینما از خندههای من سرحالتر از هر شرایطی [هروقت دیگری] بود. به هر حال آدم خوش خندهای هستم و فیلم «جهان با من برقص» هم تا دلتان بخواهد خنده میآفرید. قدر فیلمهای کمدی از این دست را باید دانست. خندهآوری اینچنین شریف در بازار خندههای مبتذل این روزها فوقالعاده است. آنقدر که ممکن است عنان از کف بدهی و چشمانت را روی همهی خطاها ببندی.
اول از همه با تیم بازیگری شروع کنیم که به جز آقای رامین صدیقی و پژمان جمشیدی در هماهنگی و یکدستی، کیفیت بازی خوبی در خروجی کار ساخته بود. آقای جمشیدی اگرچه از «لونه زنبور» و «خوب، بد، جلف» تا الان خیلی بهتر شده اما راه زیادی وجود دارد تا استاندارد حرکات بدن و چهرهاش به مدیوم حساس سینما نزدیک شود. آقای صدیقی هم در گفتن دیالوگها هنوز خام دست است؛ شبیه بازی ابراهیم حاتمی کیا در فیلم بوی پیراهن یوسف ساختهی خودش که فقط به عنوان یک حضور افتخاری قابل قبول بود و احتمالا پرهیز از ادامهی بازیگری بهترین انتخاب تا قبل از بهتر شدن باشد.
پیش از این در فیلمهایی مانند head-on ساختهی «فاتح آکین» کارگردان ترکیهای یا کارهای «روی اندرسون»، استفاده از ارکستر تزیینی در فیلم که متناسب حال و هوا یا احساسات کاراکتر قطعهای را بنوازند دیده بودیم و یا استفادهی دیوانهوارتری مانند آنچه در فیلمهای «امیر کاستاریکا» اتفاق میافتد؛ چیزی که اینجا در فیلم «جهان با من برقص» کمی دلخوری ایجاد میکند استفاده نکردن از فضای موسیقی ایرانی برای دادن ابعاد درون فرهنگیتر به احساس کاراکتر و همینطور تجربهی شنیداری که قطعا با انتخابهای مناسب میتوانست به نفع بیننده تمام شود، است که شاید سلیقهی او را پختهتر کند. برای مثال در صحنهی پایانی وقتی شخصیتهای فیلم سرخوشانه میخوانند: «وقتی ای دل به گیسوی پریشون میرسی خودتو نگه دار …» و در ادامه موسیقی از جنس ارکسترهای مجلسی شنیده میشود که فهم شنیداری غیر ایرانی دارد، انگار فیلم ترجمه2ای برای حال آدمها به زبان خودشان ارایه نمیدهد و بیشتر صحنههای ارکستری همینگونهاند. این در حالی است که در خود فیلم یک تجربهی موفق از موسیقی ایرانی در صحنهی معلق در میان درختان وجود دارد.
فیلم از دو موتیف بصری اصلی استفاده میکند که یکی همین صحنههای ارکسترال موسیقی و دومی مینی بوسی در حرکت میان جاده است که اگر معنای دومی را درست فهمیده باشیم (و حتی اگر نه) هردوی اینها کنار هم حال شعاری زیادی به کار داده است. به نظر میآید از انتخاب مینی بوس میتوان چشم پوشی کرد و آن را قابل حذف انگاشت.
(خطر لو رفتن قصه) خرده پیرنگها درست شکل میگیرند و ارتباطشان را با هم پیدا میکنند و حتی استقلال مناسبی از یکدیگر دارند. مثلا دقت کنید به این در افتادگی خرده پیرنگ اصلی و فرعی که به لحاظ معنایی چقدر خوب جفت و جور شدهاند. دو رقیب عشقی که کینهای عمیق دارند نسبت به هم و هر دو در موقعیتهای درست و حسابی جامعه زندگی میکنند و همینطور به رفتارهای سطحی همسر یکی از دوستانشان خرده میگیرند، به طرز جالبی توسط آن زن ساده لوح (احتمالا) توضیح و تفسیر میشوند. آن زن زندگی آنها را به سریالهای ترکیهای (پر از خیانت و کش مکشهای سطحی) تشبیه میکند و به طرز جالبی جملههای جذاب و آموزندهای از دل همان محصول فرهنگی سطح پایین پیدا میکند که اگرچه با لحنی ضعیف خوانده میشود و بیننده توقع دارد تمسخرآمیز از آب درآید اما تاثیرگذار میشود. این زن همان کسی است که پیش از این او را از چشم دیگران وقت نشناس و بدون درک از موقعیت دیدهایم. در ادامه وقتی رفتار بد این دو دوست در زندگی شخصی و اخلاقیشان را میبینیم، در مورد آن زن اما یک بزرگواری و بخشش عمیق درک میکنیم که قابل تحسین است.
فیلم جهان با من برقص بسیار درست و حسابی آدمهایش را از قضاوت اشتباه میشویَد و بدون شعارزدگی آنها را خالصانه نشان میدهد. وقتی دوست ثروتمند بدون هیچ پیچیدگی خود را در مایملکش ترجمه میکند، چیزی به جز دقت و فهم او از خودش را نشان نمیدهد و خودشناسی چه مرحلهی بالایی از سلوک هر انسان در زندگی است. بزرگترین کاری که جهان با من برقص انجام میدهد همین است.
من پایان فیلم را دوست دارم. البته به جز کات افتضاحی که بین دوربین هلی شات و صحنه قبلش میخورد و نمیدانم چرا هنوز مشکل استفاده درست از تقطیع شات هوایی که معمولا به تناسب تجهیزات فیلمسازی ایران دوربینهایی با قطع کراپ سنسور هستند و لنز واید که خیلی ناشایسته در کنار تصاویر دیگر دوربینها مینشینند، حل نشده است. بگذریم… پایان فیلم همه آدمها را رستگار نشان میدهد و با تمام غمی که میتوان برای صحنهی پایانی جمع و جور کرد و به خورد بیننده داد، اما جهان با من برقص چنین نمیکند.
شرایط خاصی که باعث جمع شدن این چند دوست کنار هم شده به نفع همه تمام میشود. فیلم به شکل قدرتمندی از هرگونه تلهای که اتمسفر فیلم میتوانسته در دام خودش آن را اسیر کند گریخته است. نه روشنفکری (از نوع آبکی) و نه جنس آدمهای فیلم که موضوع قصه هستند، هیچ کدام باعث نمیشوند، فیلمساز تصمیم اشتباه معمول سینمای ایران را بگیرد و از نگاهی بالاتر آنها را قضاوت کند و بیننده را هم به جز لحظاتی که قرار است بخندد (در تحلیل خنده باید اشاره کرد که بخشی از خندههای ما ناشی از نگاه بیرونی ما به موقعیت است)، برتر از کاراکترها نمیبرد.
انتهای پیام