هاشمی رفسنجانی: هر کسی را مردم نخواهند باید کنار برود!
به گزارش انصاف نیوز به نقل از این پایگاه اطلاع رسانی، متن کامل این حاشیه نگاری به شرح زیر است:
امروز چهارشنبه است. آخرین روز دی ماه سال 1394. هوای عصرگاهی امروز مجمع سرد و ابری است. جمعی از علما و فضلاء حوزه علمیه قم به دیدار آیتالله آمده اند. درست مثل همان جمعی که سال 91 آمده بودند. در پاییز ناامیدی روحانیت. ناامیدی تا آنجا که یکی از مهمانان آن روز فریاد زد «به من آخوند بگید، جواب مردم را چه بدهم؟». و واقعاً هم از ته دل می گفت. آیت الله آن روز جوابی داد که سال 47 هم گفته بود. که جاده روحانیت و مردم جاده ای دو طرفه است و اگر کم فروشی کنیم در گفتن حق مردم، به لباس خود خیانت کرده ایم. سال 91 هم همان جواب را داد. سال 89 هم وقتی از صندلی خبرگان پایین آمد، همان را گفت. سال 62 هم همان را گفته بود و سال 92 هم همان را تکرار کرد. هاشمی به نیکی از امام آموخته است که روحانیت بدون مردم هیچ کاری از پیش نمی برند.
بی تعارف بنویسم. هاشمی قریب 60 سال است مهم ترین هدفش را همچون امام بر یک پایه اصلی گذاشته است. «روحانیت باید با مردم باشد نه بر مردم». این تعبیر در نگاه اول ساده به نظر می رسد ولی عمرش به قدمت تاریخ اسلام است. به عظمت تاریخ انقلاب. روحانیت با مردم یعنی انذار بدون اجبار. روحانیت بر مردم یعنی اقتدار با اجبار!. روحانیت با مردم یعنی میزان رأی ملّت است. روحانیت بی مردم عاقبتش بهشت زوری است!. دو قطبی اصلی روحانیت در همین جاست. چه در خبرگان، چه درحوزه و چه در اصل نظام. حرف هاشمی همان حرف امام است. همان «حق النّاس» رهبری. که روحانیت نباید قیّم مردم باشد. تا به خود اجازه دهد در سرنوشت آنان دخالت کند. روحانیت قائم به مردم است. حتی اگر مردم آنها را نخواهند. باید کنار بروند. مثل موکّلی که وکیلش را عزل می کند. هاشمی پای این قضیه تا آخر ایستاده است. روحانیت باید با مردم باشد نه بر مردم!.
جلسه با صلواتی غرّا آغاز می شود و مقدمه نویسی من هم تمام می شود. حرف میهمانان خلاصه در یک نکته است. که چرا روند ردصلاحیتها به اینجا کشیده که مسلمانی «مسلمانان» هم زیر سوال می رود. آنهم در حکومتی اسلامی که اقلیّت های مذهبی هم حق تائید صلاحیت دارند!. حرفها خیلی زیاد است. گاهی جملات تندی گفته می شود. امّا چهره ی آیت الله، آرام آرام است. گویی با همین آرامش می خواهد میهمانانش را آرام کند. امّا خدا می داند در دلش چه می گذرد؟. جواب خیلی از سوالها را در مقدمه نوشته ام. البته از قول آیت الله. ماجرا، همان ماجرای قیّم و قائم به مردم بودن است. روحانیت اعتبارش دست خودش است. هم می تواند خود را قیّم مردم بپندارد و از بام اعتبار ملّت بیفتد. هم می تواند قائم به مردم باشد و همچون امام بر قله قلبها بایستد. همان امامی که به شورای نگهبان سی سال قبل هشدارش داده بود. در نامه ای تند و صریح به مرحوم آیت الله خزعلی. که مبادا روزی برسد که بفهمید انجمن حجتیه ای ها همه چیزتان را نابود کرده اند!. واقعاً چه چیزی برای روحانیت بالاتر از آبرویش نزد مردم است. همچون پیامبر(ص) و علی(ع) و ائمه اطهار(ع). نتیجه ی انتخابات 92 را مرور کنید. خواهید دید بر آبروی چه کسی افزوده شد و بر آبروی چه کسانی، چوب حراج زده شد؟.
آغاز حرفهای آیت الله همانند همیشه با نام خداست و حرف “حق مردم”. از پیروزی انقلاب می گوید و نقش اساسی مردم در آن. صد البته با تفضل الهی. آقای هاشمی نه امروز که همیشه گفته است مردم مهمترین نقش را در پیروزی انقلاب داشتند. حتی بالاتر از روحانیت. تا احدی جرأت نکند خودش را بالاتر از مردم بپندارد. درست مثل خود امام که فرمود:«خمینی، مردم را رهبر خود می داند». آخرین جمله هاشمی در مقام ریاست خبرگان رهبری هم همین بود. که اگر مردم نبودند انقلاب در خلاء پیروز نمی شد و روحانیت و مرجعیت کاری از پیش نمی بردند!. مسأله اصلی برای هاشمی همین جاست. چه برای خودش، چه برای نظام. اگر «با مردم نباشیم، باختیم!».
حرف بعدی آقای هاشمی حرف اقناع مردم است. تحریف و سانسور و تخریب قدرت اقناع مردم را ندارد. آزاداندیشی شعار نیست، مرام قرآن است. آنجا که می فرماید: قُلْ مَني َرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاوَات ِوَالْأَرْضِ قُلِ اللَّه ُوَإِنَّا أَوْإِيَّاكُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ (سوره سباء آیه 24). مگر می شود خدایی به رسولش بگوید به آنها بگو یا ما بر هدایتیم یا شما؟!. آنوقت ما بیاییم آنهم در عصر ارتباطات. که خبر از در و دیوارش بر سر مردم می بارد، بگوییم الّا و باللّه شما باید حرف مارا قبول کنید. حق فقط نزد رسانه ملی است و بس!. آقای هاشمی سالها پیش فرمودند که عصر امروز عصر سانسور نیست. همانطور که امام فرموده بودند عقل مردم در جعبه تلویزیون نیست. واقعاً هر چه فکر می کنم دلیل اینهمه انحراف در اطلاع رسانی کشور را در نمی یابم. آنهمه با هشدار موکد قرآن به اینکه اطلاع رسانی شیطانی نکنید. براستی آیا تحریف و سانسور خبری، اطلاع رسانی درستی است؟. ای کاش صدا و سیمای ما یکبار سخنان سی و سه سال قبل آقای هاشمی را دوباره بخوانند. در همان روزهایی که برادرش رئیس رسانه ملّی بود. آقای هاشمی آن روز گفته بود: یادتان باشد اگر با مردم، صادق نباشید و شانتاژ کنید، بجای صدام باید با مردم خودمان در تهران، بجنگیم!.
حرف بعدی آقای هاشمی حرف انتخابات است. آنهم با یک تعبیر خاص. «انتخابات عادلانه». آقای هاشمی می گوید «مردم، انتخابات عادلانه می خواهند». این یعنی همه ی نظام باید خود را قائم بدانند نه قیّم آنها. درست مثل خود «آقا» که فرمودند: «انتخابات مال من نیست، مال مردم است، اگر رهبری را هم عده ای قبول ندارند، ایران را که قبول دارند، پس باید همه به پای صندوق های رأی بیایند، حتی آنها که نظام را قبول ندارند!». حرف هاشمی درباره انتخابات حرف آقاست. انتخابات عادلانه یعنی کسی خودش را بالاتر از «آقا» نداند. یعنی کسی کاسه ی داغ تر از آش برای نظام نشود. نه در نظارت نه در اجراء. حق النّاس یعنی همین. یعنی رعایت «مرّ قانون»، نه سلیقه این و آن. انتخابات عادلانه یعنی نظارت بی طرفانه. رعایت «مرّ قانون» آن سوی سکه «حق النّاس» است. یعنی خدای نکرده تایید صلاحیت برخی ها تضمینی نشود و برخی ها تسخیری!. انتخابات عادلانه یعنی خدای نکرده ناظر انتخابات مبلّغ یک کاندیدا نشود و برخی را تقدیس و برخی دیگر را تخریب کنند!. از انتخابات عادلانه، فتنه و انحراف بیرون نمی آید. منتخبش هم رکورد فساد و اختلاس را نمی شکند. از انتخابات عادلانه، برجام و عزّت نظام بیرون می آید. همراهی مردم حاصل می شود. جشن ملی بر پا می شود. دشمنان ناامید می شوند و …
واقعاً اگر گوش شنوایی باشد، باید تذکر بی سابقه آقا را بشنوند. مخاطب «صالح را رد نکنید»، چه کسانی بودند؟ کدام نهاد بود؟. آیا «صالحی» را قبلاً رد کرده بودند که آقا را مجبور به این تذکر صریح کردند که «صالحان را رد نکنید!». به نظر می آید فرصت تحوّل درباره برخی نهادها رو به پایان است. یا تحوّل با تغییر. آینده مشخص خواهد کرد عاقبت این تحلیل را. چرا که نظام دیگر حاضر به پرداخت این هزینه ها نیست. روزگار «رأی تحمیلی» بر مردم سپری شده است. روزگار امروز روزگار «حق النّاس» است. روزگار «انتخابات عادلانه».
حرف آخر هاشمی حرف حاکمیت دینی است. حرف اخلاق و بی اخلاقی هاست. تعبیرشان این است که هیچکس با استحقاق تر از علی(ع) برای حکومت بر مردم نبود، با اینکه مشروعیتش آسمانی بود. امّا پیغمبر(ص) به ایشان فرمودند: ببین مردم، تو را می خواهند یا نه؟. اگر خواستند، بمان و اگر نخواستند به خودشان واگذار کن.این بزرگترین سند مردمسالاری دینی ماست. که حتی بی مانندی همچون علی(ع) را نیز هرگز درجایگاه قیّمی مردم نمی نشاند. درست مثل خود امام و «آقا». امام اگر فرمودند انتخابات باید مردم پسند باشد نه خان پسند، حرفشان همین بود و «آقا» هم اگر از «حق النّاس» گفتند و از «انتخابات مال من نیست، مال مردم است». حرفشان همین است. این ادامه سیره نبوی(ع) است. که اگر باشد اخلاقیات هم سر جایش باقی می ماند و اگر نباشد سیلی از رذایل اخلاقی راه می اندازد. سیلی که اگر سرچشمه اش با بیلی بسته نشود و راه بیفتد هرگز با پیلی هم بسته نخواهد شد. « الناس بامرائهم اشبه من آبائهم ».
انتهای پیام