داوودنژاد از مصائب تلخ سانسور میگوید
/ در گفتوگو با انصاف نیوز /
علیرضا داوودنژاد باور دارد سانسور رابطه جریان فیلمسازی ایرانی با زندگی ایرانی را تضعیف میکند. این کارگردان میگوید: «سانسور باعث میشود تا رابطهی جریان فیلمسازی ایرانی با زندگی ایرانی تضعیف شود. زمانی فیلم ایرانی در پیوند با زندگی ایرانی قرار میگیرد که موضوعات و حوائج و مسائل مبتلابه و جاری مردم ایران در متن فیلم منعکس شده باشد. سانسور یعنی بستن راه ورود زندگی ایرانی به سینمای ایرانی که نتیجه ان بسته شدن راه ورود فیلم های ایرانی به زندگی مردم ایران می شود و در نهایت به باز شدن راه برای ورود هرچه بیشتر فیلم های خارجی و غلبه آنها برفضای دیداری شنیداری کشور میشود که کمابیش شده است.»
سانسور، پدیده و سدی است که پیش از انقلاب تا این روزها گریبانگر سینما و اهالی هنر بوده و هنرمندان از تیغ سانسور به عنوان عاملی مخرب یاد میکنند. شاید بتوان سانسور را یکی از حواشی و چالشهای پیرامون سینمای ایران دانست که با توجه به ملاحظات سیاسی، اجتماعی ادوار مختلف از این تیغ مصون نماندهاند.
متن کامل گفتوگو علیرضا داوودنژاد درباره سانسور را در ادامه میخوانید:
علیرضا داوودنژاد درباره وضعیت سانسور در سینمای ایران به انصاف نیوز میگوید: «مصالح کار سینما عبارت است از: آدمها، روابط، نشست و برخاستها، حالات، رفتار، گفتار، لحن و نحوههای گوتاگون حضور آنهاست که در لابلای اشیا، معماری و فضا دیده می شوند. اگر رابطهی سینما با متن زندگی واقعی مردم تضعیف شود، این مصالح کیفیت خود را از دست میدهند و سینما به تدریج سطحی و تصنعی می شود و جاذبه خود را از دست می دهد. اگر سینما نتواند از مسائل مبتلابه و جاری زندگی مردم الهام بگیرد خواه ناخواه به سمت تقلید میرود و از نمونههای مشابه وارداتی الهام میگیرد و به کپیبرداری از فیلمهای خارجی کشانده میشود.
این اصل داستان است. سانسور باعث میشود تا رابطهی جریان فیلمسازی ایرانی با زندگی ایرانی تضعیف شود. زمانی فیلم ایرانی در پیوند با زندگی ایرانی قرار میگیرد که موضوعات و حوائج و مسائل مبتلابه و جاری مردم ایران در متن فیلم منعکس شده باشد. سانسور یعنی بستن راه ورود زندگی ایرانی به سینمای ایرانی که نتیجه آن بسته شدن راه ورود فیلمهای ایرانی به زندگی مردم ایران میشود و در نهایت به بازشدن راه برای ورود هرچه بیشتر فیلمهای خارجی و غلبه آنها برفضای دیداری-شنیداری کشور میشود که کمابیش شده است.»
داوودنژاد درباره ادامهی روند جریان سانسور در سینما توضیح داد: «این روند تا زمانی که نظارت و نقد رسانهای ضعیف باشد و مسئولان بتوانند رفتار و تصمیمات و برنامههای خودشان را از دید رسانهها مخفی کنند و نگذارند مسایل و مشکلاتی که پیامد مدیریت و اعمال آنهاست در رسانهها منعکس شود ادامه مییابد. معمولا مسئولان دوست ندارند تا واقعیتها در قالب آثار هنری منعکس شود. اگر رفتار مسئولان درست باشد، دلیلی ندارد تا جلوی نظارت بر رفتار خودشان را بگیرند. وقتی جلوی نظارت را میگیرند به این معناست که رفتار آنها اشکال دارد. در چنین شرایطی مسئولان از انعکاس آثار و تبعات رفتار و تصمیمات خودشان در آثار هنری نگران می شوند.
وقتی یک مسئول کار خودش را به درستی انجام میدهد و مسئولیت اعمال، رفتار و آثار و تبعات آن را میپذیرد، چرا باید نگران باشد که آنها در آثار هنری منعکس شود؟ چرا باید از نظارت رسانهای و بازنماییهای هنری پروا داشته باشد؟
وقتی رسانه به ماموریت خودش یعنی نظارت بر روند امور و اطلاعرسانی و حفاظت از منافع جمعی به درستی عمل کند، هنر هم به کارکرد اصلی خودش که منعکس کردن مسائل مبتلابه و جاری در زندگی افراد انسانی و مناسبات اجتماعی آنهاست عمل میکند.»
داوودنژاد توضیح داد: «به همین دلیل معمولا دولتهایی که بیشتر وسوسه قدرت دارند تا دغدغه خدمت، علاقمند هستند که رسانه ها از عیبها و نقصها و ناکارآمدیهای آنها چشم پوشی کنند و هنرمندان نیز به بازتاب این مشکلات در مناسبات فردی و جمعی ملت کاری نداشته باشند. محدودکردن رسانههای مردمی و سرمایهگذاریهای کلان برای تاسیس رسانههای وابسته از یکسو و از سوی دیگر اعمال ظلم و تبعیض و نفی و طرد و منزویسازی در فضای هنر و فرهنگ از جمله عواملی هستند که فضای سانسور را شکل میدهند و منظومه هنری رسانهای داخلی را در مقابل منظومههای رقیب و حریف در منطقه و جهان به شکست میکشاند.
اگر رسانه پاسخگوی نیازهای هویت جمعی و هنر پاسخگوی عوالم فردی آدمی است؛ پس رابطه هنر و رسانه در جوامع گوناگون میتواند بیانگر مختصات رابطه فرد و جمع در هر یک از آن جوامع باشد. در جوامعی که فرد و جمع انسانی محترم شمرده شود و هیچیک در صدد غلبهجویی و سلطه بر آن دیگری نباشد، هنر و رسانه زیر فشار سانسور قرار نمیگیرد و در شرایط همافزایی قرار میگیرند و به یاری یکدیگر میآیند. رسانه در غنای مضمون و محتوا و نزدیکی هرچه بیشتر هنر به مردم موثر میافتد و هنر در اعتلای زبان و بیان و اثرگذاری و فراگیری رسانه نقش سازنده ایفا میکند؛ و بر عکس در جوامعی که فرد و جمع در صدد سلطهجویی و غلبه بر یکدیگر باشند و کرامت انسانی محل چندانی از اعتنا نداشته باشد سانسور غلبه پیدا میکند و رسانه گرفتار آفت سیاستزدگی میشود و هنر به دام انفعال و تقلید و کپیبرداری میافتد. در چنین شرایطی رسانه با پنهانکاری و تحریف مخاطبان را نومید و پراکنده میکند و هنر با بازتولید کلیشهها رو به ابتذال و افول میگذارد و در نهایت منظومه هنری رسانهای آن جامعه را به ورشکستگی و واگذاری میدان به منظومههای حریف و رقیب وامیدارد.»
انتهای پیام