خرید تور نوروزی

هرگز نباید به «شرایط عادی» برگردیم

ترجمه‌ی مقاله‌ی پیتر بِیکر در گاردین که با عنوان «هرگز نباید به «شرایط عادی» برگردیم» در وبسایت ترجمان منتشر شده را می‌خوانید: احساس می‌کنیم همه‌چیز تازه و باورنکردنی و سهمگین است. گاهی احساس می‌کنیم انگار دوباره به یک خواب قدیمی و تکرارشونده پا گذاشته‌ایم. از یک منظر هم همین‌جور است. قبلاً این وضع را دیده‌ایم، هم در تلویزیون و هم در فیلم‌های پرفروش سینما. تقریباً می‌دانستیم که اگر بیاید چه شکل و شمایلی خواهد داشت. از قضا، همین هم موجب شده مواجهه‌مان با این پدیده غریب‌تر شود، نه آشناتر. هر روز خبر تحولاتی می‌رسد که تا همین ماه فوریه محال به نظر می‌آمدند، چیزهایی که منطقاً باید ظرف چند سال رُخ می‌داد، نه چند روز. صفحۀ اخبار را به‌روز می‌کنیم، نه به‌خاطر این حس مدنی که پی‌گیری اخبار مهم است، بلکه چون از به‌روزرسانی آخر تا الآن یک عالَم اتفاق افتاده است. این تحولات چنان سریع پیش می‌آیند که بعید است یادمان بماند چقدر رادیکال‌اند. تصور کنید چند هفته پیش بود و کسی به شما می‌گفت: ظرف یک ماه، مدارس تعطیل می‌شوند. تقریباً همۀ دورهمی‌های عمومی لغو می‌شوند. صدها میلیون نفر در سراسر دنیا بیکار می‌شوند. حکومت‌ها تقریباً بزرگ‌ترین بسته‌های محرّک اقتصادی تاریخ را روانۀ بازار می‌کنند. در برخی نقاط، مالکین اجاره نمی‌گیرند یا بانک‌ها اقساط رهن را نمی‌گیرند، و بی‌خانمانان اجازه می‌یابند رایگان در هتل‌ها بمانند. پرداخت مستقیم درآمد پایه توسط حکومت‌ها تجربه می‌شود. نواحی گسترده‌ای از دنیا، هرکدام با قدری اجبار و سقلمه‌زنی، در یک پروژۀ مشترک همکاری می‌کنند: حفظ حداقل دو متر فاصله با همدیگر در صورت امکان. آیا باورتان می‌شد که چه می‌شنوید؟ آنچه سرگیجه‌آور شده، فقط حجم و سرعت رخدادها نیست. بلکه این حقیقت هم هست که عادت کرده‌ایم بشنویم دموکراسی‌ها قادر نیستند به سرعت (یا اصلاً) چنین گام‌های بزرگی بردارند. ولی این ماییم و این اوضاعمان. نیم‌نگاهی به تاریخ روشن می‌کند که بحران‌ها و فاجعه‌ها مداوماً زمینه‌ساز تغییر شده‌اند، آن‌ هم اغلب تغییراتی که وضع را بهتر کرده‌اند. همه‌گیر شدن آنفولانزا در سال ۱۹۸۱ به خلق ادارات سلامت ملی در چندین کشور اروپایی کمک کرد. دو بحران دوقلوی رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم، زمینه‌ساز دولت رفاه مدرن شدند. ولی بحران‌ها می‌توانند جوامع را راهی مسیرهای تیره و تار هم بکنند. پس از حملات تروریستی یازده سپتامبر، نظارت حکومتی بر شهروندان ناگهان فوران کرد، و جورج دابلیو. بوش جنگ‌های جدیدی راه انداخت که کِش آمدند و به اشغال‌گری‌های نامحدود تبدیل شدند. (هم‌اکنون که مشغول نگارش این نوشته‌ام، تلاش اخیر آمریکا برای کاستن از حضور نظامی‌اش در افغانستان، ۱۹ سال پس از حمله به این کشور، بواسطۀ مشکلات مرتبط با ویروس کرونا کُند شده است). یک بحران اخیر دیگر، سقوط مالی سال ۲۰۰۸، به‌گونه‌ای حل‌وفصل شد که بانک‌ها و مؤسسات مالی (با هزینه‌ای گزاف برای حکومت) به حالت رایج پیش از مبادلات نقدی بازگشتند، و پولی که حکومت‌های سراسر دنیا خرج خدمات عمومی می‌کردند کاهش یافت. چون بحران‌ها به تاریخ شکل می‌دهند، صدها متفکر تمام عمرشان را وقف مطالعۀ این کرده‌اند که اوراق کتاب یک بحران چطور ورق می‌خورند. این پژوهش‌ها (که می‌توانیم اسمشان را «مطالعات بحران» بگذاریم) نشان می‌دهند که وقتی یک اجتماع دچار بحران می‌شود، واقعیت بنیادین آن اجتماع چگونه آشکار می‌گردد. چه‌کسی بیشتر و چه‌کسی کمتر دارد. قدرت دست کیست. مردم چه‌چیز را ارج می‌نهند و از چه‌چیز می‌هراسند. در چنین بُرهه‌هایی معلوم می‌شود که شکاف‌های جامعه واقعاً چقدر شکافته هستند، آن‌ هم اغلب در قالب تصاویر یا داستان‌های کوتاه نفس‌گیر. شرکت‌های هواپیمایی تعداد زیادی هواپیمای خالی یا تقریباً خالی را به پرواز درمی‌آورند، صرفاً چون می‌خواهند جای خود را در خطوط اصلی هوایی حفظ کنند. گزارش‌هایی آمده که پلیس فرانسه به بی‌خانمان‌ها شلیک کرده چون در طول قرنطینه، بیرون خانه بوده‌اند. به زندانی‌های ایالت نیویورک کمتر از یک دلار در ساعت می‌دهند تا بطری‌ها را از مواد ضدعفونی‌کنندۀ دست پُر کنند، موادی که خودشان اجازۀ استفاده ندارند (چون الکل دارد)، آن‌ هم در زندانی که سوپ رایگان نمی‌گیرند و باید آن را در مغازۀ زندان بخرند. اما فاجعه‌ها و مواقع اضطراری فقط وضع واقعی دنیا را روشن نمی‌کنند. آن‌ها تار و پود وضع عادی جامعه را می‌گسلند. از میانۀ آن شکافی که باز می‌شود، ما هم نیم‌نگاهی به امکان شکل‌گیری دنیاهای دیگری می‌اندازیم. برخی از متفکرانی که فاجعه‌ها را مطالعه می‌کنند، بیشتر بر مشکلات احتمالی تمرکز دارند. دیگران قدری خوش‌بین‌ترند و فاجعه‌ها را نه‌تنها در قالب آنچه از دستمان می‌رود، بلکه همچنین در قالب آنچه شاید به دستمان بیاید صورت‌بندی می‌کنند. صدالبته هر فاجعه‌ای با سایر فاجعه‌ها فرق دارد، و با انتخاب یکی از آن دو گزینه مواجه نیستیم، چون سود و ضرر معمولاً همزیست‌اند. با گذر ایام است که حدّ و مرز دنیای جدیدی که رفته‌رفته به آن وارد می‌شویم، روشن می‌شود. دیدگاه بدبینانه می‌گوید که در فاجعه، هرچه بد بود بدتر می‌شود. آن‌هایی که فاجعه‌ها (و خصوصاً بیماری‌های عالم‌گیر) را مطالعه می‌کنند، از میل این پدیده‌ها به تشدید بیگانه‌هراسی و یافتن بلاگردان بر اساس تمایلات نژادپرستانه باخبرند. در قرن چهاردهم میلادی که مرگ سیاه گریبان‌گیر اروپا شد، شهرها و شهرک‌ها دروازه‌های خود را به روی بیرونی‌ها بستند، و به اعضاء «نامطلوب» جامعه حمله‌ور شدند، آن‌ها را تبعید کردند و کشتند، که اغلبشان یهودی بودند. در سال ۱۸۵۸، یک دسته از اوباش در نیویورک‌سیتی به زور وارد یک بیمارستان قرنطینۀ مخصوص مهاجران در جزیرۀ استتن شدند، گفتند همه آنجا را ترک کنند و سپس بیمارستان را آتش زدند، چون می‌ترسیدند که وجود آن بیمارستان مردم آن شهر را به خطر ابتلاء به تب زرد بیاندازد. ویکی‌پدیا هم‌اکنون صفحه‌ای را به جمع‌آوری مثال‌های «بیگانه‌هراسی و نژادپرستی مرتبط با بیماری عالم‌گیر ویروس کرونا سال ۲۰-۲۰۱۹» از بیش از ۳۵ کشور اختصاص داده است: از شماتت گرفته تا ضرب و جرح. مایک دیویس، تاریخ‌نگار مشهور آمریکایی که واقعه‌نگار فاجعه‌هایی بوده که در دامن جهانی‌سازی رشد کرده‌اند، می‌گوید: «در یک دنیای کاملاً عقلانی، لابد فرض می‌کنید که یک بیماری عالم‌گیر بین‌المللی به بین‌المللی‌گرایی بیشتر منجر شود». به نظر دیویس که کتابی دربارۀ آنفولانزای مرغی در سال ۲۰۰۵ نوشت، بیماری‌های عالم‌گیر یک مثال عالی از آن نوع بحران‌هایی‌اند که سرمایه‌داری (به‌خاطر جابجایی مُدام مردم و کالاها در آن) در برابرشان آسیب‌پذیر است، اما آن ذهنیت سرمایه‌دار (که نمی‌تواند چیزی جز سود ببیند) از پرداختن به آن‌ها عاجز است. «در یک دنیای عقلانی، ما باید تولید ملزومات اساسی (کیت‌های آزمایش، ماسک‌ها، دستگاه‌های تنفس) را نه‌تنها برای خودمان بلکه برای کشورهای فقیرتر هم بالا می‌بُردیم. چون این جنگ همۀ ماست. ولی این دنیا که قرار نیست حتماً عقلانی باشد. پس دیوسازی و مطالبۀ منزوی‌سازی، فراوان خواهد بود. که به معنای مرگ بیشتر و رنج بیشتر در سراسر دنیاست». در ایالات متحده، رییس‌جمهور ترامپ سخت تلاش کرده که ویروس کرونای جدید را «بالذات» چینی جلوه دهد، و این بیماری عالم‌گیر را بهانه‌ای برای سخت‌گیری در مرزها و پذیرش تعداد کمتری از پناه‌جویان کند. مقامات، اندیشکده‌ها و خروجی‌های رسانه‌ای جمهوری‌خواه مدعی شده‌اند یا به تلویح گفته‌اند که این ویروس، یک سلاح زیستی چینی دست‌ساز انسان است. برخی از مقامات چینی هم به نوبۀ خود این نظریۀ توطئه را مطرح کرده‌اند که بیماری از طریق سربازان آمریکایی به چین رسید. در اروپا، نخست‌وزیر مجارستان ویکتور اوربان اخیراً اعلام کرد: «ما درگیر جنگی شده‌ایم که دو جبهه دارد: یک جبهه اسمش مهاجرت است، و دیگری به ویروس کرونا تعلق دارد. این دو منطقاً به هم مرتبطند چون هر دو با تحرّک منتشر می‌شوند». وقتی درگیر جنگ هستی، باید دشمنت را هرقدر که می‌شود بهتر بشناسی. ولی در بحبوحۀ بحران، بعید نیست ابزارهای نظارتی‌ای نصب کنیم بی‌اینکه به آسیب درازمدتشان بیاندیشیم. شوشانا زوبوف۱، دانش‌پژوه و مؤلف کتاب عصر سرمایه‌داری نظارتی۲، به من خاطرنشان کرد که پیش از یازده سپتامبر، حکومت ایالات متحده در حال طراحی مقررات جدی‌ای بود که به کاربران وب حق انتخاب واقعی می‌داد که اطلاعات شخصی‌شان چطور مصرف شود یا نشود. زوبوف می‌گوید: «ولی ظرف چند روز، دغدغه عوض شد: از چگونه این شرکت‌هایی را که به هنجارها و حقوق حریم‌خصوصی تعرّض می‌کنند تنظیم و تعدیل کنیم؟ رسیدیم به اینکه چطور این شرکت‌ها را بپروریم و محافظت کنیم تا بتوانند داده‌ها را برای ما جمع کنند؟» آن حکومت‌هایی که مایلند رصد روزبه‌روز شدیدتری بر شهروندان‌شان داشته باشند، و آن شرکت‌هایی که می‌خواهند با این کار پولدار شوند، بعید است بحرانی عالی‌تر از یک بیماری عالم‌گیر به مخیله‌شان خطور کند. این ایام در چین پهپادها دنبال کسانی می‌گردند که ماسک صورت نزده‌اند؛ وقتی آن‌ها را پیدا می‌کنند، بلندگوی داخلی‌شان سرزنش پلیس را پخش می‌کند. آلمان، اتریش، ایتالیا و بلژیک، همگی از داده‌های شرکت‌های بزرگ مخابراتی (داده‌هایی که فعلاً گمنام‌سازی شده‌اند) استفاده می‌کنند تا جابجایی آدم‌ها را رصد کنند. در اسرائیل، آژانس امنیت ملی اکنون اجازه یافته به سوابق تلفن فرد مبتلا دسترسی یابد. کرۀ جنوبی با ارسال پیامک به مردم، افراد بالقوه مبتلا را معرفی کرده و می‌گوید که کجاها بوده‌اند. همۀ ابزارهای نظارتی بالذات بدخیم نیستند و بعید نیست ابزارهای جدید فناورانه بالاخره نقش مثبتی در مبارزه با ویروس داشته باشند، اما زوبوف نگران است که این اقدامات اضطراری «دائمی» شوند، یعنی چنان در زندگی روزمره جا خوش کنند که هدف اصلی‌شان را فراموش کنیم. قرنطینه موجب شده بسیاری از ما، که در خانه‌هایمان به رایانه‌ها و تلویزیون‌هایمان چسبیده‌ایم، بیش از پیش به شرکت‌های بزرگ فناوری وابسته شویم. بسیاری از همین شرکت‌ها نیز می‌کوشند حکومت را متقاعد کنند که یک عنصر حیاتی در راه‌حل مشکل فعلی‌مان هستند. شایسته است که بپرسیم آن‌ها چه منفعتی می‌برند. وازوکی شاستری، محقق چتهام هاوس که روابط متقابل میان فناوری و دموکراسی را مطالعه می‌کند، می‌گوید: «بعید است حقوق حریم‌خصوصی در ذهن مردمی بماند که با چیزی مثل یک بیماری عالم‌گیر دست و پنجه نرم می‌کنند. وقتی مقیاس کار یک سیستم بزرگ شود، کوچک کردنش تا رسیدن به مقیاس سابق می‌تواند بسیار دشوار شود. و آنگاه شاید برای کاربردهای دیگری استفاده شود». ظرف چند هفته، هر دو نخست‌وزیر اسرائیل و مجارستان عملاً اختیار پیدا کرده‌اند با فرامین خود حکم‌رانی کنند، بی‌آنکه دادگاه یا قوه‌های مقننه در کارشان دخالت کنند. در این میانه، لایحۀ اخیر ویروس کرونا که انگلستان مطرح کرده است، به پلیس و افسران مهاجرت اختیار می‌دهد که افراد مشکوک به انتقال ویروس را دستگیر و بازداشت کنند تا بتوان آن‌ها را تست کرد، و این اختیارات تا دو سال دیگر پابرجا هستند. از زمان همه‌گیر شدن بیماری، وزارت دادگستری ایالات متحده از کنگره تقاضای تصویب قانون جدیدی کرده است که در شرایط اضطراری فرآیند رسیدگی دادگاه را معلق کنند، که بدین‌ترتیب امکان آن وجود دارد که افراد به زندان بروند بی‌آنکه بتوانند رسماً اعتراض کنند. کوین بلو، عضو نتپل که یک گروه متمرکز بر حق اعتراض در انگلستان است، می‌گوید: «مایی که کار پلیس را دنبال می‌کنیم، می‌دانیم چه می‌شود. این قدرت‌ها نهادینه می‌شوند، و در ایام خاص خود هم معقول به نظر می‌آیند. و بعد، به سرعت، برای اهداف دیگری استفاده می‌شوند که هیچ ربطی به دموکراسی یا ایمنی عمومی ندارند». در پی افزایش موارد شیوع جهانی بیماری آنفولانزا، یک تیم از مورخان و اخلاق‌شناسان پزشکی که اتحادیۀ آزادی‌های مدنی آمریکا گرد هم آورده بود، در گزارشی در سال ۲۰۰۸ پیرامون جنبه‌های حقوقی واکنش‌های حکومتی به بیماری‌های همه‌گیر، شکایت کرد که حکومت یک عادت رایج پیدا کرده، آن ‌هم عادتی که به نظر آن‌ها پس از یازده سپتامبر مرتب تکرار می‌شود: حکومت با ذهنیتی سراغ مشکلات سلامت عمومی می‌رود که بیشتر مناسب یافتن مجرمان است. به گفتۀ آن‌ها، این ذهنیت شکّاک در نهایت بیش از همه بر اقلیت‌های نژادی و فقرا اثر می‌گذارد. تاکتیک‌هایی از این قبیل شاید مبارزه با بیماری را دشوارتر کنند چون یک دیوار محکم بی‌اعتمادی میان حکومت و شهروندان بنا می‌کنند. به تعبیر آن گزارش: «به‌جای بیماری، مردم به دشمن تبدیل می‌شوند». ••• یک مکتب فکری دیگر هم هست که در نگاه به بحران، بارقه‌ای از فرصت و امکان می‌بیند. البته سقوط مالی سال ۲۰۰۸ برای متفکران این اردوگاه هراس‌انگیز است. اما با اینکه ماجرای سال ۲۰۰۸ به شکست منجر شد (چون عموم مردم چیزهای زیادی از دست دادند و عده‌ای اندک سود بُردند)، ویروس کرونا می‌تواند باب پیشرفت سیاسی را بگشاید. ربکا سولنیت، نویسندۀ آمریکایی و یکی از خوش‌بیان‌ترین محققان بحران‌ها و پیامدهایشان، گفت: «به نظرم، نسبت به زمانی که هنوز عواقب سقوط مالی ۲۰۰۸ را ندیده بودیم، خیلی فرق کرده‌ایم. ایده‌هایی که سابقاً چپ‌گرا حساب می‌شدند اکنون به نظر تعداد بیشتری از مردم معقول می‌آیند. زمینه‌ای برای تغییر فراهم شده که قبلاً در دست نبود. این یک گشایش است». استدلال آن‌ها، به بیان ساده، از این قرار است: ویروس کرونا نشان داد که وضع موجود سیاسی، ورشکسته است. مدت‌ها پیش از آنکه خبر ویروس کرونا به گوش کسی رسیده باشد، مردم در اثر بیماری‌هایی می‌مردند که پیش‌گیری و درمانشان را بلد بودیم. در جامعه‌های سرشار از ثروت، مردم زندگی‌های پرمخاطره‌ای داشتند. کارشناسان به ما می‌گفتند که شبح چه تهدیدهای فاجعه‌باری (از جمله بیماری‌های عالم‌گیر) در افق دیده می‌شود، و تقریباً هیچ کاری نکردیم که آماده‌شان شویم. در همین حال، اقدام‌های شدیدی که حکومت‌ها در چند هفتۀ اخیر انجام داده‌اند، شاهدی بر آن است که دولت به‌واقع چقدر قدرت دارد: یعنی وقتی که حکومت می‌فهمد باید جسورانه وارد عمل شود وگرنه ممکن است اساساً نامشروع جلوه کند، چه کارها که می‌تواند بکند، و آن ‌هم چقدر سریع! همان‌طور که پانکاج میشرا اخیراً نوشت، «باید فاجعه‌ای پیش می‌آمد تا دولت وظیفۀ اصلی‌اش یعنی حفاظت از شهروندان را به عهده بگیرد». در جریان اصلی سیاست‌ورزی، سال‌ها این حرف متعارف در باب همه‌چیز (از خدمات سلامت تا مخارج معاش پایه مانند خانه) گفته می‌شد که: اگر هم دنیا مشکلات خاص خود را داشته باشد، مداخلۀ گستردۀ حکومتی یک راه‌حل عملی و شدنی نیست. در عوض به ما می‌گفتند که آنچه بهتر از همه ثمر می‌دهد، راه‌حل‌های «بازار» است که نقش بزرگی برای شرکت‌هایی قائل می‌شوند که عامل انگیزه‌بخششان ایده‌های منسوخی مثل «خیر جمعی» نیست، بلکه میل به سودآوری است. اما بعد شیوع ویروس آغاز شد، حکومت‌ها چند هزار میلیارد دلار طی چند روز خرج کردند (و حتی تا آنجا پیش رفتند که مستقیم به شهروندان‌شان چک بدهند)، و ناگهان فهم و حسمان نسبت به پرسش «راه‌حل‌های کاربردی و شدنی» عوض شد. از این منظر، وظیفۀ امروز این نیست که با ویروس بجنگیم تا به روند معمول برگردیم، چون آن روند معمول فی‌المجلس فاجعه‌بار بود. بلکه هدف این است که با ویروس بجنگیم، و در این مسیر آن روند معمول را به چیزی انسانی‌تر و ایمن‌تر تبدیل کنیم. سولنیت در کتاب بهشتِ بناشده در جهنم۳ (۲۰۰۹) با موردکاوی فاجعه‌ها (از جمله زلزلۀ مکزیکوسیتی در سال ۱۹۸۵ و حملات تروریستی سال ۲۰۰۱ و طوفان کاترینا) استدلال کرد که وضعیت اضطراری صرفاً بُرهه‌ای نیست که هرچه بد بود بدتر شود، یا مردم لاجرم هراسان‌تر و شکّاک‌تر و خودمحورتر شوند. او نشان داد که فاجعه‌ها به چه طریقی، حتی در میانۀ خُسران و درد، باب ذخایر ابتکار و همبستگی و ارادۀ موجود در نهاد انسان، و همیان‌های عزم و مسرّت، را می‌گشایند. آن کتاب فراخوان تجلیل از فاجعه نیست، ولی از ما می‌خواهد که توجه کنیم فاجعه چه احتمال‌ها و امکان‌هایی در خود دارد، و چگونه می‌تواند ما را از قید راه و روش‌های قدیم برهاند. در روایت سولنیت، واکنش‌های «رسمی» به فاجعه معمولاً گند می‌زنند چون مردم را جزئی از مشکلی می‌شمارند که باید مدیریت شود، نه عنصر ارزشمندی از راه‌حل آن مشکل. این سوءمدیریت، گاهی نتیجۀ ناشایستگی است و بس؛ در سایر اوقات، موذیانه‌تر است. نائومی کلاین، نویسندۀ کانادایی، در کتاب دکترین شوک (۲۰۰۷) روایتی تیره و تار از بازی قدرت در بحران ارائه داد. از نگاه کلاین، همیشه ابتدا فاجعۀ شمارۀ ۱ داریم (زلزله، طوفان، مناقشۀ نظامی، رکود اقتصادی)، و بعد نوبت فاجعۀ شمارۀ ۲ می‌رسد: کارهای بدی که متعاقباً صاحبان قدرت سراغشان می‌روند، مثلاً پیش بُردن اجباریِ اصلاحات تند و تیز اقتصادی یا بلعیدن فرصت‌های فراهم‌شده پس از بحران جهت پُر کردن جیب خود، در حالی که مابقی مردم آشفته‌تر از آن‌اند که متوجه شوند. (کلاین گفت که این افراد در حقیقت گاهی فاجعۀ شمارۀ ۱ را مهندسی می‌کنند تا این فرآیند آغاز شود). خلاف کتاب سولنیت، دکترین شوک نمی‌گوید که وقتی اوضاع به طرز هولناکی خراب می‌شود، تاب‌آوری روزمرۀ مردم چطور و چگونه است. (به‌واقع سولنیت مستقیماً از کلاین انتقاد کرده که چرا به این مسأله نپرداخته است). ولی این دو کتاب مثل دو تکۀ پازل با هم جفت و جورند. هر دو کتاب، بحران را از منظر انتخاب‌های مردم در جریان ماجرا بررسی می‌کنند، نه از منظر آنچه ناگزیر (یا «طبیعتاً») در سیر پیشرفت بحران رُخ می‌دهد. و هر دو کتاب در زمان مناسبی منتشر شدند تا در گفت‌وگوهای سیاسی‌ای نقش‌آفرین شوند که در مخروبۀ پس از سقوط مالی شکل می‌گرفتند. در سال ۲۰۰۸، چند روز پس از انتخاب اوباما، رییس دفتر او رهم امانوئل حرفی زد که مشهور شد: «نباید بگذارید یک بحران جدی، اسراف شود». چپ‌گرایان امروزی، که اوباما مایۀ سرخوردگی‌شان است، لابد با این حرف موافق‌اند. آن‌ها احساس می‌کنند که در پی بحران‌های اخیر چیزهایی باخته‌اند، و اکنون وقت جبران رسیده است. اگر در مواجهه با یک بیماری عالم‌گیر ما می‌توانیم این‌همه تغییر ظرف چند هفته رقم بزنیم، طی یک سال چه‌ها می‌توانیم بکنیم؟ نزد کسانی که این استدلال را می‌آورند، مقایسۀ سال ۲۰۰۸ و بحران فعلی بسیار جالب است. در مقایسه با بحران مالی که مات و مبهم بود (مثلاً «مبادلۀ نُکول اعتبار» یا «بازفروش تسهیلات»)، فهم ویروس کرونا نسبتاً ساده است. ماجرای کرونا از یک دو جین بحران تشکیل شده که یکی شده‌اند، و همگی فوراً پیش می‌روند، آن‌هم به گونه‌ای که آدم طبعاً می‌فهمد. سیاست‌مداران دارند مبتلا می‌شوند. سلبریتی‌ها دارند مبتلا می‌شوند. دوستان و آشنایان‌تان دارند مبتلا می‌شوند. شاید همه‌مان «در یک جبهه» نباشیم (چون طبق معمول فقرا بدتر ضربه می‌خورند)، ولی آن تشبیه جنگی به مراتب بیشتر به درد وضع امروزمان می‌خورد تا دوران پس از سقوط مالی ۲۰۰۸. به باور خوش‌بینان، اینجا امید می‌رود که رفته‌رفته دنیا را جور دیگری ببینیم و بفهمیم. شاید ببینیم که معضلاتمان حقیقتاً میان همۀ ما مشترک‌اند، و جامعه معادل توده‌ای از آدم‌های منفرد نیست که برای رسیدن به ثروت و جایگاه با هم رقابت می‌کنند. خلاصه، شاید بفهمیم که منطق بازار، خلاف وضع موجود، نباید بر این‌همه حوزه‌های وجودی بشر غلبه داشته باشد. کلاین گفت: «تعداد بیشتری از مردم به جایی رسیده‌اند که خط و ربط مسائل را ببینند. این هم از تجربه‌های مردم نشأت می‌گیرد. یک بازۀ سنی خاص از مردم، فقط و فقط یک تجربه از سرمایه‌داری داشته‌اند: بحران در پی بحران. و آن‌ها مایلند که وضع تغییر کند.» آن همهمۀ مزاحم مثل جیغ ارّه‌برقی که در پس‌زمینۀ این بحث شنیده می‌شود، صدای تغییر اقلیم است. اگر سقوط مالی سال ۲۰۰۸ فاجعه‌ای بود که کلاین و متفکران هم‌رأی با او می‌خواهند جلوی تکرارش را بگیرند، تغییر اقلیم یک فاجعۀ به مراتب عظیم‌تر است که می‌بینند دارد سراغمان می‌آید (و می‌دانند به ما رسیده) و می‌خواهند با آن بجنگند. در سال‌هایی که از انتشار دکترین شوک گذشته، کلاین تمام توجه خود را به تغییر اقلیم معطوف کرده است. صورت‌بندی او از این ماجرا چنین است: یک وضعیت اضطراری دوران‌ساز که باید از چنگال سودجویان سوخت‌های فسیلی و هوادارانشان در حکومت درآورد. ویروس کرونای جدید بزرگ‌ترین بحران جهانی از جنگ جهانی دوم به بعد است، اما از منظر اثرات درازمدتش نمی‌تواند در برابر تغییر اقلیم قد علم کند. ولی این دو مورد، شباهت‌های جالبی دارند. هر دو مستلزم حد زیادی از همکاری جهانی‌اند. هر دو نیازمند تغییر رفتار امروز مایند تا رنج فردایمان کمتر شود. دانشمندان از مدت‌ها پیش با دقت زیادی هر دو مسأله را پیش‌بینی کرده بودند، و حاکمانی که نمی‌توانند چیزی فراتر از آمارهای رشد فصل بعدی سال مالی را ببینند نادیده‌شان گرفتند. بر همین اساس، در هر دو مورد حکومت‌ها باید اقدامات فوق‌العاده‌ای کنند و منطق بازار را از برخی وادی‌های فعالیت بشر کنار بگذارند، و در عین حال سراغ سرمایه‌گذاری دولتی بروند. به بیان دیگر، اگر این سطح جدید مداخلۀ دولتی را یک اجبار موقتی بشماریم، یعنی تضمین کرده‌ایم که کماکان به سمت فاجعۀ اقلیمی می‌شتابیم. مارگارت کلاین سالامون، روان‌شناس سابق که اکنون رییس یک گروه کنش‌گر به نام بسیج اقلیمی۴ است، می‌گوید: «سال‌هاست که تلاش کرده‌ایم مردم را از حالت عادی خارج و به حالت اضطراری وارد کنیم. «وقتی تعداد زیادی از مردم وارد حالت اضطراری شوند، وقتی اساساً بپذیرند که خطری در کار است و اگر بخواهیم در امان باشیم باید هرچه از دستمان برمی‌آید بکنیم، دایرۀ ممکنات در وادی سیاست از بیخ و بُن تغییر می‌کند. و جالب است که می‌بینیم واکنش حکومت‌ها به ویروس کرونا، مؤید پیش‌بینی‌های این نظریه است. اکنون با چالش دیگری مواجهیم: این حالت اضطراری را در باب تغییر اقلیم، که خطراتش هزاران بار عظیم‌ترند، فعال نگه داریم. نباید فکر کنیم که قرار است به حالت عادی برگردیم، چون وضعمان عادی نبوده». قیاس میان دو بحران در همین حد متوقف می‌شود. از این حقیقت گریزی نیست که تأثیرات تغییر اقلیم، تدریجی‌تر از ویروس کروناست. اکثر مردم احساس نمی‌کنند که خودشان یا عزیزانشان همین ماه در اثر تغییر اقلیم جان می‌دهند، و لذا فعال کردن حالت اضطراری و نگه داشتنش دشوارتر است. همان‌طور که سالامون برایم خاطرنشان کرد، اگر حقیقتاً می‌پذیرفتیم در یک وضعیت اضطراری اقلیمی هستیم، آنگاه سرخط خبرهای هر روز این بود که کدام کشورها با سرعت بیشتری انتشار آلاینده‌هایشان را کاهش داده‌اند، و مردم مصرّانه مطالبات خود را ابراز می‌کردند تا رهبرانشان سیاست‌های کارآمدی را اتخاذ کنند. ولی بعید است تجربۀ ویروس کرونا بتواند کمکمان کند که جور دیگری به تغییر اقلیم نگاه کنیم. از آنجا که ویروس باعث کاهش فعالیت صنعتی و ترافیک جاده‌ها شده، آلودگی هوا کاهش یافته است. در اوایل ماه مارس، مارشال برک (دانشمند و استاد دانشگاه استنفورد) با استفاده از داده‌های آلودگی چهار شهر چینی، تغییرات میزان ریزآلاینده‌های PM۲.۵ را اندازه گرفت. این ذرات، آلاینده‌های بسیار خطرناکی‌اند که به قلب و ریه حمله‌ور می‌شوند. او برآورد کرد که فقط در چین، کاهش انتشار آلاینده‌ها از زمان شروع بیماری، عملاً جان حداقل ۱۴۰۰ کودک زیر پنج سال و ۵۱۷۰۰ بزرگسال بالای ۷۰ سال را نجات داده است. در همین میانه، مردم سراسر دنیا هم در وب روایت یافته‌هایشان (ماجرای نسیم‌های خوش‌بو، گسترش خطوط دوچرخه‌سواری، و بازگشت صدای پرندگان به محله‌هایشان) را منتشر کرده‌اند، گویی یک نسخۀ توزیع‌شدۀ دیجیتالی از پروژۀ ربکا سولنیت رُخ داده است: مردمی که در بحبوحۀ یک فاجعه، نگاهی دزدکی به آینده‌ای می‌اندازند که می‌دانند آن را می‌خواهند و لازم دارند. در کنار این علامت‌های امیدبخش، ماجرای دیگری هم در حال وقوع است که چندان دلگرمی نمی‌دهد، ماجرایی که با چارچوب «دکترین شوک» کلاین جور درمی‌آید. فاجعۀ شمارۀ ۱: ویروس کرونای جدید. فاجعۀ شمارۀ ۲: لغو همان قوانین نصفه‌نیمۀ موجود که برای حفاظت از محیط زیست تدوین شده بودند. روز ۲۶ مارس، پس از لابی‌های صنعت انرژی، آژانس حفاظت از محیط‌زیست ایالات متحده اعلام کرد که نظر به تأثیرات این بیماری بر نیروی‌کار، این آژانس تخطی از مقررات آلوده‌سازی محیط زیست را تنبیه نخواهد کرد به شرط آنکه شرکت‌ها بتوانند نشان دهند که تخطی‌شان به این بیماری گره خورده است. وزارت محیط‌زیست چین هم لغو موقت بازرسی‌هایی را آغاز کرده است که تأثیر زیست‌محیطی کارخانه‌های صنعتی را ارزیابی می‌کنند. و گروه‌های هواداری که از صنعت پلاستیک‌سازی پول می‌گیرند نیز یک بمباران روابط‌عمومی را در دفاع از کیسه‌های پلاستیکی یکبارمصرف آغاز کرده‌اند، و این ادعای اثبات‌نشده را نشر می‌دهند که احتمال چسبیدن ویروس به پلاستیک کمتر از کیسه‌های پارچه‌ای چندبارمصرف است. با نگاهی به بحران سال ۲۰۰۸ می‌بینیم که انتشار آلاینده‌ها در آن زمان هم کاهش یافت، اما در سال‌های ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ با جهشی چشم‌گیر اوج گرفت. به اعتقاد سالامون، یکی از درس‌هایی که بحران ویروس کرونا به ما می‌آموزد، قدرت عواطف مشترک ماست، که کمک کرده است اقدامات رادیکال سیاسی‌ای انجام شوند تا شیوع این بیماری عالم‌گیر کُند گردد. «من دربارۀ این حرف نمی‌زنم که مردم به همدیگر کمک تخصصی پزشکی کنند. من دربارۀ این حرف می‌زنم که مردم با هم تماس می‌گیرند و می‌گویند: حالت چطور است؟ ترسیده‌ای؟ من هم ترسیده‌ام. می‌خواهم حالت خوب باشد، می‌خواهم حالمان خوب باشد. و در زمینۀ اقلیم نیز به همین نیاز داریم. باید ترس دسته‌جمعی را یاد بگیریم، و باید به توافق برسیم که از چه ترسیده‌ایم». به گفتۀ او، فقط در چنین صورتی است که حکومت‌ها مجبور به اقدام می‌شوند: «خوب است که در باب این بیماری، داریم وارد حالت اضطراری می‌شویم. ولی اگر همین کار را برای اقلیم هم نکنیم….» او جمله‌اش را ناتمام گذاشت. ••• تحقق چشم‌انداز خوش‌بینان مستلزم چه اقداماتی است؟ فیلیپ میروفسکی، تاریخ‌نگار و مؤلف هرگز نگذارید یک بحران جدی تلف شود: نئولیبرالیسم چگونه از فروپاشی مالی جان به در بُرد۵، هشدار می‌دهد که مراقب تبانی‌ها باشیم. او به من گفت: «چپ‌ها فکر می‌کردند برای همه بدیهی است که آن بحران، ورشکستگی شدید یک نوع نگاه خاص به اقتصاد را عیان کرد. ولی این برای همه بدیهی نبود، و چپ‌ها باختند». چگونه می‌توانیم مانع آن شویم که دنیا به نسخۀ پیشا-کرونا بازگردد، یعنی نسخه‌ای که ویروس شکست خورده اما همۀ فاجعه‌های جاری دیگر کماکان ادامه دارند؟ مایک دیویس می‌گوید: «کشمکش، نبرد بر تفسیر وقایع، اشاره به مسائل ریشه‌ای و راه‌حل‌هایشان، اینهاست که نتیجۀ سیاسی این بیماری عالم‌گیر را، مثل همۀ نتایج سیاسی، تعیین می‌کنند. و باید آن تحلیلمان را تا جایی که می‌شود به گوش جهانیان برسانیم». یک مانع مهم طبعاً فاصله‌گذاری اجتماعی است که یقیناً جلوی بسیاری از روش‌های کارکُشتۀ برگزاری چنین کارزارهایی را می‌گیرد، مثلاً سراغ مردم رفتن یا اعتراض خیابانی. کلاین هم گفت: «بزرگ‌ترین ریسک همۀ ما این است که با نشتن در خانه و فعالیت در رسانه‌های اجتماعی‌مان، و درگیر شدن در آن شکل‌های بسیار محدودشدۀ سیاست‌ورزی که در چنان جاهایی امکان‌پذیر است، این فرصت را تلف کنیم». دیویس امیدوار بود که معترضان هرچه زودتر به خیابان‌ها راه پیدا کنند، و حدس زد یک اقدام خیابانی که همۀ شرکت‌کنندگان با پلاکاردهایی در دستان‌شان حداقل ۳-۴ متر با هم فاصله داشته باشند، یک تصویر اثرگذار رسانه‌ای می‌سازد. او در سن‌دیه‌گو زندگی می‌کند، و وقتی مکالمه‌مان رو به اتمام بود گفت که قصد دارد ساعاتی از عصر خود را به انجام وظیفه‌اش بگذارند و تنها با یک پلاکارد در گوشۀ یک خیابان بایستد. هنوز تصمیم نگرفته بود روی پلاکاردش چه بنویسد، ولی «از اتحادیۀ پرستاران حمایت کنید» یا «خواستار مرخصی پزشکی باحقوق شوید» در نظرش بود. سولنیت به من گفت روش‌های جدیدی که مردم سراسر دنیا می‌یابند تا به همدیگر وصل شده و یاری برسانند، او را دلگرم می‌کند: از شبکه‌های محلی تحویل کالا که تشکیل شده‌اند تا اقلام ضروری را به کسانی برسانند که نمی‌توانند از خانه خارج شوند، تا مداخله‌های نمادین‌تر مثل بچه‌هایی که در ایوان خانۀ یک همسایۀ مسن‌تر موسیقی می‌نوازند. الساندرو دلفانتی، دانشمند علوم سیاسی ایتالیایی، گفت موج اعتصاب‌های پس از شیوع بیماری که انبارهای آمازون را در ایالات متحده و اروپا درنوردید، و همچنین گام‌هایی که کارگران در بخش‌های مختلف اقتصاد ایتالیا برداشتند تا تجهیزات ایمنی لازم را برای همدیگر فراهم کنند، او را دلگرم کرده است. پس از این چه خواهد شد؟ پاسخ این سؤال به توانایی آن خوش‌بینان بستگی دارد که چقدر بتوانند این وهله‌های همبستگی را به حوزۀ گسترده‌تر سیاسی بکشانند، و اثبات کنند اصلاً منطقی نیست که ویروس کرونا را حل‌وفصل کنیم بی‌آنکه حداقل تلاش کنیم مابقی مسائل را هم حل کنیم، یعنی دنیای بیافرینیم که منابع مشترکمان بتوانند خیر بیشتری به مردم بیشتری برسانند. سولنیت در بهشتِ بناشده در جهنم نوشته بود: «ما حتی زبان و ادبیات مناسب برای این عاطفه و هیجان را نداریم، جایی که شگفتی در لفافه‌ای از وحشت، مسرّت در لفافه‌ای از تأسف، و شجاعت در لفافه‌ای از ترس پیچیده شده. نمی‌توانیم و نباید از فاجعه استقبال کنیم، ولی می‌توانیم برای واکنش‌هایمان، چه کاربُردی و چه روان‌شناختی، ارزش قائل شویم». دنیا اکنون بدجور غریبه به نظر می‌رسد؛ ولی دلیلش (یا یگانه دلیلش) این نیست که شتاب تغییراتش زیاد است و هرلحظه شاید هرکدام ما مریض شود یا مریض و حامل ویروس باشیم اما ندانیم. دنیا غریبه شده چون چند هفتۀ گذشته پرده از این حقیقت برداشته‌اند که حتی بزرگ‌ترین چیزها هم هرلحظه ممکن است تغییر کنند. همین حقیقت ساده، که هم احساس ناآرامی می‌آورد و هم احساس رهایی، شاید به سادگی از یادمان برود. اما ما در حال تماشای یک فیلم سینمایی نیستیم: ما داریم متن این فیلم را می‌نویسم، با هم و در کنار هم، تا انتهایش. پی‌نوشت‌ها: • این مطلب را پیتر بِیکر نوشته است و در تاریخ ۳۱ مارس ۲۰۲۰ با عنوان «‘We can’t go back to normal’: how will coronavirus change the world» در وب‌سایت گاردین منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ ۳۰ فروردین ۱۳۹۹ با عنوان «هرگز نباید به “شرایط عادی” برگردیم» وترجمۀ محمد معماریان منتشر کرده است. •• پیتر بِیکر (Peter C. Baker) نویسنده‌ای آزادکار و ساکن شیکاگو است که با گاردین همکاری می‌کند. [۱] کتاب عصر سرمایه‌داری نظارتی، نوشتۀ شوشانا زابوف، در مطلبی با عنوان «در عصر سرمایه‌داری نظارتی، انسان‌ نه مصرف‌کننده که مادۀ خام تولید است» بررسی شده است. [۲] The Age of Surveillance Capitalism [۳] A Paradise Built in Hell [۴] Climate Mobilization [۵] Never Let a Serious Crisis Go to Waste: How Neoliberalism Survived the Financial Meltdown انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا