فقه و روشنفکری دینی، ضرورت پل سازی | داوود فیرحی
دکتر داود فیرحی با اشاره به گسست جدی بین جریان روشنفکری و دیدگاههای حوزوی که گاه به تضاد نزدیک میشود، تاکید کرد: با این حال، دستگاه فقه و روشنفکری به شدت به هم نیاز دارند و میتوانند مکمل هم باشند و از این منظر، ضرورت یک تفکر پلساز بین دستگاه فقه و روشنفکری احساس میشود.
استاد حقوق دانشگاه تهران، در نشست زنده اینترنتی انجمن اندیشه و قلم با اشاره به سابقه ۱۴۰۰ ساله دانش فقه و چهرههای سرشناس بسیار آن گفت: جریان روشنفکری دینی هم به عنوان یک تلاش فکری برای نگاه نقادانه به مثلت «دین، سنت و تجدد»، یک جریان ضروری با ریشه حدودا ۲۰۰ ساله است. اساسا جهان اسلام و بخصوص جامعه ایران در شرایط کنونی، بدون روشنفکری دینی دچار یک نقصان اساسی است.
وی با بیان این که روشنفکری دینی میتواند هم رادیکالیسم مذهبی و هم سکولاریسم ستیزنده را تا حد زیادی تعدیل کند، جریان روشنفکری دینی در کشور را جریان بزرگ دانست که تیپهایی مانند استاد مجتهدشبستری و استاد عبدالکریم سروش یا مصطفی ملکیان نماینده اش هستند؛ کسانی که هم روشنفکر دینی هستند و هم در ادبیات آنها نوعی نگاه سلبی به دانش فقه وجود دارد.
چند مزیت مهم روشنفکری دینی
فیرحی در ادامه با اشاره به چند مزیت مهم روشنفکری دینی افزود: روشنفکری دینی تحولآفرین در دانشهای حوزوی است. اگر هر دانشی با یک نقد جدی مواجه نباشد، به تدریج فسیل و دچار تصلب میشود. دانشهای دینی و حوزوی عمدتا به زاویهگزینی میل دارند و اگر به حال خود رها شوند، مسجد تبدیل به خانقاه شده و دین مسئولیتهای اجتماعی سیاسی خود را از دست میدهد. روشنفکری دینی، این تذکر را میدهد که وظیفه دین، توجه به امر اجتماعی به معنای عام آن است.
وی ادامه داد: هر حوزه تخصصی یک مشکل به نام خودشیفتگی و تقدسسازی دارد و هالهای را دور خود درست میکند که بین خواص آن دانش و جامعه فاصله میاندازد. روشنفکری دینی میکوشد این هاله را تکان دهد تا در حوزه دینی، مسابقه تقدسمآبی شکل نگیرد.
به گفته این کارشناس دینی، دین به دلیل فراگیری، میتواند به سرعت با سنتها مخلوط شود و نهادهای دینی نسبت به خرافات، آسیبپذیر هستند. در این میان غربال گزارههای دینی کار بسیار مهمی است که روشنفکری دینی انجام میدهد. روشنفکری دینی، نقد دوسویه سنت و تجدد است و نه شیفتگی به سنت دارد و نه شیفتگی به تجدد؛ و غلتیدن به تمام معنا در هر یک از این دو محور را اشتباه میداند.
استاد دانشگاه تهران از روشنفکری دینی به عنوان یک تلاش پلساز بین سنت و تجدد، دین و دنیای معاصر و دین و عقیده و علم یاد کرد و گفت: بعضی از این تلاش پلساز به عنوان راه سوم یاد میکنند؛ راهی که نه سنتی است و نه مدرن، نه شرقی است و نه غربی، راهی که دینی است و در عین حال، تجدد و حتی اصول تجدد را هم میپذیرد.
روشنفکری دینی تحت تأثیر جریان چپ، دین را به ایدئولوژی تبدیل کرد
او در بیان سابقه تاریخی روشنفکری دینی توضیح داد: نشانههای این جریان در ایران از زمان فتحعلی شاه شروع شد و در زمان قائممقام فراهانی و امیرکبیر، رهبران مذهبی هم تلاشهایی را شروع کردند. کمکم با سید جمال و تیم او در ایران، نطفه روشنفکری دینی شکل گرفت و تا امروز هم پرونده آن باز است.
دکتر فیرحی در ادامه چهار مشکل روشنفکری دینی را برشمرد که به اعتقاد او، آن را نیازمند یک کوشش پلساز با فقه کرده است. اول این که روشنفکری دینی از ابتدا، تحت تأثیر جریانهای چپ، دین را به یک ایدئولوژی تبدیل کرد. منطق دین بیشتر شبیه علم است تا ایدئولوژی؛ حال آنکه با مساوی شدن دین با ایدئولوژی، به دلیل تضاد ایدئولوژی و علم، این ایده شکل گرفت که دین با علم در تضاد است.
وی ایراد دوم این جریان را توجه بسیار به حوزه نظر و غفلت از الهیات عملی دانست و توضیح داد: روشنفکری دینی حتی الهیات نظری و عملی را از هم جدا میکند. روشنفکران دینی ما بشدت روی کلام و فلسفه فشار آورده و از ارزش فقه غافلند. حال آنکه زندگی عملی را فقه اداره میکند. این خطرناکترین رویکردی است که به آن دچار هستند؛ گویی یک چرخ دوچرخه را نوسازی کرده و چرخ دیگر را کهنه باقی بگذارید. این رویکرد، نوعی عدم توازن در دینداری ایجاد میکند.
فیرحی ادامه داد: این یک خطای عجیب گفتمانی است که برخی تصور میکنند نظر اولویت دارد و اگر نظر اصلاح شود، عمل هم اصلاح میشود. حال آنکه تجربه تاریخی برعکس این را میگوید. متفکران مشروطه از عمل شروع کردند؛ آخوند خراسانی، نائینی، محلاتی و حقوقدانانی مثل فروغی، عدل و حتی مدرس، به بحثهای کلامی پیله نکردند و وارد دستگاه فقهی شدند و جهتی را برای نوگرایی درست کردند که مشروطه را شکل داد.
غفلت از فقه باعث شده روشنفکران در تله ادبیات بدعت بیفتند
این کارشناس فقه سیاسی، با بیان این که غفلت روشنفکران دینی ما از فقه باعث شده همیشه در تله ادبیات بدعت بیفتند و مخالفانشان آنها را به چیزهایی متهم کنند که نیستند، به اتفاقی که چند سال پیش درباره هاشم آقاجری افتاد اشاره کرد و افزود: آقای سروش هم در بحثهایی که اخیرا در اردیبهشت امسال مطرح کردند، میگویند یکی از روحانیان به ایشان نسبت دئیسم داده و ادبیات استاد مجتهدشبستری هم دارد چنین گیرهایی پیدا میکند.
وی مشکل سوم روشنفکری دینی را، دوگانهسازی فقه و اخلاق و دوگانهسازی حق و تکلیف دانست و گفت: تضادی که روشنفکری دینی بین فقه و اخلاق ایجاد کرده، هر دو را از کار میاندازد؛ وقتی فقه را با شمشیر اخلاق میزنید، قسمت مولد فقه را که پایههایی برای قواعد مدنی است شل میکنید. با اخلاق نمیتوان هیچ جامعهای را اداره کرد چون اخلاق ضمانت اجرایی ندارد.
استاد دانشگاه تهران افزود: روشنفکری دینی ما، دوگانه دیگری هم ساخته که فقه را مساوی با تکلیف و اخلاق را مساوی با حق میداند و این از عجایب تاریخ روشنفکری دینی است؛ دستگاه فقهی ما پر از حقوق است و اساسا ابتدای فقه، از حق شروع میشود و تکالیف، گاردریلهای جاده حقوق هستند. وقتی روشنفکری دینی این دوگانه را القا میکند، در واقع هر دو را با مشکل مواجه میسازد چون اخلاق بشدت از تکالیف اخلاقی صحبت میکند و حتی مدرنترین متفکران مانند کانت نیز از تکالیف اخلاقی سخن میگویند. از طرف دیگر، این القا، ۸۰ درصد فقه را نیز فاکتور میگیرد.
فیرحی مشکل چهارم دستگاه روشنفکری دینی ایرانی را خلط بین فقه و سنت فقاهتی خواند، «مثل اینکه افرادی مثل پوپر، در نقد سنتهای بسته تفلسف، اصل فلسفه را رد کنند.» به باور او، فقه به عنوان یک دانش، امکانات بسیاری دارد که سنت آن سالها اقتدارگرا شکل گرفته است؛ حال اگر برای اصلاح مشکلات این سنت فقاهتی، به اصل فقه هجوم بیاوریم، دچار خطا شدهایم. در حالیکه «تفقه» چه سنتی چه بازاندیشانه، کارویژهای دارد به نام پیوند نص و زندگی. مسلمان نمیتواند از فقه جدا شود.
او با اشاره به سخن عبدالکریم سروش که «دین در جهان امروز حذفشدنی نیست. اگر دین توانست انقلابی ایجاد کند، میتواند دموکراسی هم بسازد.» اشاره کرد و افزود: باید گفت فقه هم همین طور است. چرا که به خاطر سابقه ۱۴۰۰ سالهاش، قواعد پختهای دارد.
وی با بیان یک مثال تاریخی گفت: وقتی شیخ فضل الله و مخالفان مشروطه، آن را بدعت و حرام اعلام کردند و به محمدعلی شاه به عنوان شاه اسلامپناه تکلیف کردند مجلس را به توپ ببندد، رهبران دینی حامی مشروطه، از همین قواعد فقهی، استدلالهایی آوردند که نه تنها اثبات میکرد مشروطه بدعت نیست بلکه مشروطه را از باب مقدمه واجب، واجب می خواند. از این راه، دستگاه فقه توانست مشروطه و الزاماتش را تأیید کرده و مشروعیت بدهد.
فقه، توان نقد سنت و دفاع از تجدد را دارد
فیرحی با بیان این که اگر فقه را از دینشناسیمان حذف کنیم، انگار هواپیمایی داریم که فرودگاهی ندارد، گفت: فقه میتواند عرف را وارد اداره زندگی کند و بنیادی برای حقوق مدرن باشد. فقه، توان نقد سنت و دفاع از تجدد را دارد. فقه تنها دانش عملی ماست که میتواند تکنیکهای زندگی را یا مستقیما تولید کند یعنی «قواعد مدنی» یا مقدماتش را فراهم کند یعنی پایهای برای حقوق اساسی، مدنی و شهروندی باشد. از این رو اگر قسمتهای دیگر دین را نقد و اصلاح کنید ولی به حوزه فقه توجهی نکنید، همه نوگراییها متوقف میشود.
او به تجربه تاریخی جدالها بین مورخ، فیلسوف، مفسر و فقیهان ارجاع داد و اضافه کرد: قدرت گفتمان یا سامانه فقهی است که بقیه را به حاشیه میراند. نه تنها روشنفکری دینی که حتی روشنفکران سکولار نیز وظیفه دارند در راه اصلاح دستگاه فقهی به جای طرد آن گام بردارند چراکه فقه طردشدنی نیست. افرادی مثل علیاکبر داور، فروغی، مصطفی عدل و تقیزاده، در دوره مشروطه، بیشترین توجهشان به ادبیات فقهی بود تا بتوانند وضع جدید را پشتیبانی کنند.
استاد دانشگاه تهران در پایان، توجه به اصلاح دستگاه فقهی را موضوع غایب روشنفکری دینی امروز دانست و گفت: بر این اساس میشود یک علامت سؤال بزرگ گذاشت که «چرا روشنفکری دینی در توصیف وضعیت فقه در جهان اسلام، به یک توصیف متقن و قریب به واقعیت نرسیده است؟»امروز ما به نگارش کتابی شبیه کتاب «جامعه باز و دشمنان آن» (نوشته پوپر) در حوزه تجربه فقهی نیاز داریم.
انتهای پیام