خرید تور تابستان

نگار فروزنده: خبر ازدواجم دروغ است

14 سال بیشتر نداشت که وارد دنیای بازیگری شد. در ابتدای کار خیلی‌ها گمان می‌کردند که این حرفه را برای مدتی گذرا انجام می‌دهد و بعد آن را کنار می‌گذارد، اما استعداد خدادادی او برای نقش‌آفرینی و تلاش و تعهدی که نسبت به حرفه خود احساس می‌کرد، باعث شد کارگردان‌ها یکی پس از دیگری به او پیشنهاد بدهند

به گزارش جام جم سیما، و او از همان سن کم پرکار و معروف شود. امروز با او به گفت‌وگو می‌نشینیم تا از جنبه‌های مختلف زندگی شخصی و حرفه‌ای‌اش با ما سخن بگوید.

کی و کجا به دنیا آمدید؟

سوم تیر سال 1357 در محله فرمانیه تهران به دنیا آمدم.

شغل پدر و مادرتان چه بود و آنها را چگونه توصیف می‌کنید؟

پدرم شغل آزاد داشت و مادرم به خانه‌داری مشغول بود. آنها هم مانند تمام پدر و مادرهای دیگر عاشق فرزندانشان بودند.

چند خواهر و برادر دارید؟ ارتباطتان با آنها چگونه است؟

دو برادر بزرگ‌تر از خودم به نام‌های کیوان و احسان دارم. رابطه ما همیشه با هم عالی بوده و خوشبختانه هنوز هم توانسته‌ایم این رابطه را حفظ کنیم.

یکی از بهترین دوستان و مشاوران من برادرم احسان است که ده سال از من بزرگ‌تر است و همیشه بیشتر از یک برادر، نقش یک مشاور و دوست دلسوز را برای من ایفا کرده.

از هر دو برادرم ممنونم که همیشه هوای خواهر کوچکشان را داشته‌اند و هیچ‌گاه او را تنها نگذاشته‌اند.

دوران کودکی و نوجوانی‌تان چگونه گذشت؟

دوران بچگی من عالی گذشت. کودکی بهترین دوران زندگی من بود که از آن بیشترین استفاده را بردم و خاطرات بسیار قشنگی از آن زمان برای من به یادگار مانده است.

کودک شیطانی بودم و مرتب با دوستانم اینجا و آنجا بازی می‌کردم. دوران بی‌دغدغه و آرامی بود و بخش بسیار درخشان و روشن زندگی من است، اما حقیقتش دوران نوجوانی دیگر این‌گونه نبود.

خیلی زود وارد عالم بازیگری شدم. فقط 14سال داشتم و به همین دلیل چیزی از نوجوانی درک نکردم.

نوجوانی من سراسر هیاهوی بازیگری بود و دیگر از شادی و نشاط خبری نبود. آن زمان خیلی دوست داشتم هنرپیشه شوم و با عشق وارد این حیطه شدم.

من کم‌سن‌تر از آن بودم که بتوانم تصمیم‌گیری درستی داشته باشم و مادرم هم گمان می‌کرد قرار است این تجربه گذرا باشد و ادامه زندگی به شکلی دیگر بگذرد، اما آنقدر کارهای مداوم پیش آمد که ناگهان به خود آمدم و دیدم بازیگری تمام زندگی من را پر کرده است.

الان کمی از آن تصمیم‌گیری پشیمانم و زندگی‌ام را قبل از آن دوران شیرین‌تر می‌دانم. دغدغه‌های بازیگری زیاد است و تمام زندگی فرد را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

یکی از قدیمی‌ترین کارهایی که شما در آن ایفای نقش کردید فیلم کارآگاه علوی بود. جالب است که شما در آن زمان حدود 17 سال داشتید و از لحاظ سن و سال چندان مناسب همسری آقای احمد نجفی و مادری دو دختربچه نبودید.

بله. من آن زمان هفده ساله بودم و اختلاف سنی زیادی با آقای نجفی داشتم، اما در هر صورت تجربه خوبی بود.

چه مدرسه‌هایی رفتید و چه خاطراتی از دوران تحصیلتان دارید؟

من دبستان شفاعت رفتم در خیابان دولت. راهنمایی نرگس در خیابان فرمانیه و دبیرستان نهضت اسلامی در خیابان جعفری.

دوران دبستان را خیلی دوست داشتم، اما در آن زمان در مدرسه‌ها سختگیری‌های شدیدی برای شاگردان راهنمایی و دبیرستان می‌شد.

مجبور بودیم مانتوهای خاکستری، مشکی یا سرمه‌ای به تن کنیم‌‌ من الان خوشحالم که می‌بینم وضعیت تغییر‌کرده و دانش‌آموزان می‌توانند رنگ‌های روشن و طرح‌های جذاب‌تر به تن کنند.

کلا در نظام آموزشی آن زمان شاگردان را زیاد می‌ترساندند. من چون برای بازیگری باید زیاد از مدرسه غیبت می‌کردم، مشکل زیاد داشتم و بارها مادرم به مدرسه خوانده شد. خلاصه شادی آن دوران برای من کمتر بود و به همین دلیل زیاد دلتنگش نیستم.

از معلمانتان چه خاطراتی دارید؟

معلمان دوران دبستانم را خیلی دوست داشتم. معلم کلاس اول دبستانم خانم قندی بود که در ذهن من جایگاه ویژه‌ای دارد.

معلم سوم دبستانم هم خانم خوب و دوست‌داشتنی بود. معلم پنجم دبستانم هم خانم احمدعلی مادر آقای رامبد شکرابی را هم خیلی دوست داشتم. معلم‌ها خوب و مهربان بودند، اما دفتر مدرسه کمی ترسناک بود.

خانم فروزنده عزیز، در سایت‌های فراوانی شما را متاهل و همسر آقای فربد زمهریری معرفی کرده‌اند. آیا این مساله صحت دارد.

نه، نه، نه! حقیقت ندارد. من تا به امروز ازدواج نکرده‌ام و مجرد هستم. نمی‌دانم مرتبه اول این اسم و فامیلی ناآشنا از ذهن کدام آدم خلاقی درآمد که اصرار داشت من را به عنوان همسر آقای فربد زمهریری معرفی کند.

بار اولی که خودم در یک سایت دیدم که من را همسر ایشان معرفی کرده‌اند تعجب کردم و کنجکاو شدم که ببینم این آقا کیست و اصلا وجود خارجی دارد یا نه.

ساعت‌های زیادی را پای اینترنت گذراندم تا با این آقا آشنا شوم یا حداقل یک عکسش را ببینم و اگر در خیابان او را دیدم، متوجه شوم کیست، اما تحقیقات فراوان من ثابت کرد شخصی به نام فربد زمهریری اصلا وجود ندارد و معرفی او در اینترنت به عنوان شوهر من علتی جز یک شیطنت نامناسب نبوده است.

یک شخصیتی ساخته شده، اسم و فامیل به او داده شده و به عنوان همسر من معرفی شده. این هم از آسیب‌های فضای مجازی است و من بابت این نوع فعالیت‌های بعضی‌ها واقعا متاسفم.

من مجردم و این حرف درست نیست. من ناراحتم از این‌که می‌بینم چرا عده‌ای جنبه آزادی بیان را ندارند و بی‌دلیل دوروبر بقیه حاشیه‌پراکنی می‌کنند.

من همیشه از حاشیه‌سازی دور بوده‌ام و دوست ندارم راجع به من حرف‌هایی زده شود که بابت آنها مجبور به پاسخگویی باشم.

خوب شد این مساله را مطرح کردید. تعداد خوانندگان چاردیواری به مراتب بیشتر از مخاطبان آن سایت‌ها هستند و حالا همه آنها از این دروغ آگاه می‌شوند. شما الان به همراه مادرتان زندگی می‌کنید؟

بله. برادرانم سر زندگی خودشان رفته‌اند و خدا را شکر موفق و خوشبختند و من همراه مادرم زندگی می‌کنم.

شما در بعضی از فیلم‌ها یا سریال‌ها نقش زن شوهردار را بازی کرده‌اید. مثل فیلم کارآگاه علوی که همسر آقای نجفی بودید یا سریال داراوندار که همسر آقای درخشانی بودید. ایفا کردن نقش یک زن متاهل چه تاثیری بر شما دارد؟

هیچ تاثیری. فقط نقش را بازی کرده‌ام.

خودتان با چه نوع ازدواجی موافقید؟ ازدوداج سنتی که پدر و مادر برایتان تصمیم بگیرند یا این‌که خودتان انتخاب کنید؟

در این مورد نمی‌توانم نظریه‌ای کلی بدهم و این موضوع بستگی به عواملی ازجمله فرهنگ و سن و سال دارد.

من خودم در سنی نیستم که قرار باشد پدر و مادرم برایم تصمیم بگیرند، اما ممکن است در یک مورد والدین با توجه به شناختی که از فرزند خود و مورد انتخابی‌شان دارند، بتوانند بهترین ازدواج را برای او ترتیب بدهند.

موفقیت ازدواج سنتی یا مدرن هیچ قانون کلی ندارد و با توجه به قرارگرفتن عوامل مختلف در کنار هم صورت می‌گیرد.

چه عاملی را برای موفقیت یک ازدواج مهم می‌دانید؟

من عشق را اولین عامل موفقیت هر ازدواجی می‌دانم. زن و شوهری که عاشقانه یکدیگر را دوست دارند، در تمام شرایط زندگی کنار هم می‌مانند و براحتی می‌توانند مشکلات زندگی را تحمل کنند، اما من بیشتر با عشق منطقی موافقم تا عشق احساسی.

عشق منطقی همان عشقی است که تا ابد به طول می‌انجامد و هر روز از روز قبل بیشتر می‌شود. ما در زندگی با پدر و مادر که به ما محبت بی‌اندازه کرده‌اند و با هم از یک گوشت و خونیم بازهم مشکلاتی داریم.

حال فرض کنید کنار هم قرار گرفتن یک زن و مرد غریبه چه مشکلاتی خواهد داشت. عشق همان عاملی است که شادی‌ها را بزرگ و ناراحتی‌ها را کمرنگ می‌کند.

ما از قدیم شنیده‌ایم که پسر به پدرش می‌رود و دختر به مادرش. خیلی‌ها وقتی برای فرزند خود دنبال همسر می‌گردند به پدر و مادر او نگاه می‌کنند، اما خیلی‌ها فرزند طلاقند. نظر شما در این زمینه چیست؟ آیا با این حرف موافقید؟

نکته بسیار ظریفی را مطرح کردید. ما در جامعه خود با طلاق مخالفیم و مطمئنا جدایی چیز شیرین و جالبی نیست، اما وقتی یک زن و مرد با هم مشکلات فراوان دارند و به هیچ وجه نمی‌توانند با یکدیگر کنار بیایند احتمالا جدایی منطقی بهترین گزینه است.

بچه‌ای را در نظر بگیرید که قرار است زیر دست پدر و مادری بزرگ شود که هر روز از صبح تا شب با هم دعوا دارند و خانه را تبدیل به میدان جنگ کرده‌اند.

بچه بیچاره هر روز در یک فضای مسموم چشم باز می‌کند و با چشیدن طعم زجر و عذاب رشد می‌کند.

احتمالا در چنین شرایطی بهتر است والدین از هم جدا شوند و ترتیبی بدهند که فرزند زیر سایه هر دو نفرشان رشد کند، اما برسیم به این مساله که فرزند آنها باید در زندگی مشترک خود چگونه عمل کند.

اولین مساله مهم انتخاب درست است. متاسفانه ما امروزه دختر و پسرهای زیادی را می‌بینیم که بعد از ده سال آشنایی با هم ازدواج می‌کنند و با وجود این که در این مدت به این نتیجه قطعی می‌رسند که برای هم بهترین گزینه‌اند، اما وقتی نوبت به زندگی زیر یک سقف می‌رسد، ورق برمی‌گردد و آنها بلافاصله از هم جدا می‌شوند.

این نشان می‌دهد آنها فاکتورهای صحیح را برای داشتن یک گزینه مناسب در نظر نگرفته بودند. هنگام انتخاب کردن باید چشم‌ها را باز کرد و از این گذشته اگر این فرزندان احساس می‌کنند که والدینشان در جایی اشتباهاتی داشته‌اند.

باید به همان ضرب‌المثل «ادب از که آموختی، از بی‌ادبان» توجه کنند و اشتباهات والدینشان را انجام ندهند تا به بهترین زندگی برسند.

به هنرمندی شما بپردازیم. اهل آشپزی هستید؟

بله. من با عشق آشپزی می‌کنم. عادت دارم هرجا که می‌روم و غذایی را می‌خورم که از آن خیلی خوشم می‌آید، از دستورات آشپز آن نت‌برداری می‌کنم تا بتوانم خودم هم غذا را به همان خوشمزگی دربیاورم.

گاهی هم برنامه‌های آشپزی را تماشا می‌کنم و در آنجا اگر خوراکی را بپسندم، دستور پختش را یادداشت می‌کنم. فسنجان را صددرصد طبق دستورالعمل مادرم می‌پزم و به همین دلیل فوق‌العاده می‌شود.

خودتان چه غذایی را بیشتر دوست دارید؟

من کلا انسان خوش‌خوراکی هستم و تمام غذاها را دوست دارم. با کدو و بادمجان میانه چندانی ندارم، اما تمامی غذاهای دیگر را دوست دارم.

غذای ایده‌آلم ماهی است و چون مادرم اهل جنوب است، بیشتر ماهی‌های جنوب را می‌خوریم.

مادرتان اهل کدام منطقه جنوب است؟ پدرتان اصالتا کجایی است؟

مادرم خوزستان، پدرم طالقان و خودم شمیران. هر سه پسوند را حفظ کرده‌ایم!

خوب، حال که حرف از آشپزی به میان آوردیم به ترشی انداختن، شیرینی پختن و شربت و مربا بپردازیم. اهل این کارها هستید؟

بله، چند بار ترشی انداخته‌ام. کلا از تجربه کارهای جدید خوشم می‌آید و به همین دلیل اکثر کارها را انجام می‌دهم. شیرینی هم در قدیم پخته‌ام، اما در سال‌های اخیر سراغ شیرینی‌پزی نرفته‌ام.

به هنرهای دیگر علاقه‌مندید، مثل خیاطی، بافتنی، قلاب‌بافی و مانند اینها؟

بشدت به هر هنری که با دست انجام شود، علاقه دارم. قلاب‌بافی و بافتنی در حد ساده بلدم و مایلم بیشتر از اینها یاد بگیرم. به طور کلی به هنر علاقه دارم، چون نوعی خلق کردن است.

خوب، حال به نقش‌آفرینی‌های شما برسیم. از خاطراتتان راجع به اخراجی‌ها بگویید.

اخراجی‌های یک تجربه فوق‌العاده‌ای بود. بچه‌های پشت صحنه هم خیلی خوب بودند، فضای خاصی داشت و برای من هم یک نوع ادای دین نسبت به قهرمانانی به شمار می‌آمد که برای کشورم جان دادند.

همیشه دوست داشتم نسبت به آنها به نحوی ادای دین کنم و اخراجی‌ها برای من بهترین فرصت بود. اخراجی‌های دو و سه هم بودم، اما شماره یک را بیشتر دوست داشتم.

نظرتان راجع به کارآگاه علوی چه بود؟

کارآگاه علوی ساخته حسن هدایت در زمان خود کار بسیار خوبی بود. فکر می‌کنم الان سال‌هاست کار نکرده‌اند، اما ایشان کارگردان بسیار بامعلوماتی بودند.

من در آن سریال خیلی کم‌سن بودم و نقشی بزرگ‌تر از خودم را بازی می‌کردم. آن زمان تصمیماتی می‌گرفتم که شاید الان با آن چندان موافق نباشم، اما در آن زمان روحیه خاص خودم را داشتم.

عمه هستید؟ رابطه‌تان با فرزندان برادرتان چگونه است؟

بله من عمه دو دسته‌گل به نام‌های نیکی و پارسا هستم. تا پیش از تولد آنها ارتباط خاصی با بچه‌ها نداشتم، اما از هنگامی که این دو به دنیا آمدند، حس دیگری به بچه‌ها پیدا کردم.

درحال حاضر نیکی دوازده ساله و پارسا سه ساله است. من و نیکی دنیای خیلی دوستانه‌ای با هم داریم.

وقتی با آنها هستم، سعی می‌کنم برای نیکی یک دوست خوب باشم و برای پارسا که کوچک‌تر است، یک همبازی خوب.

در ماه اسفند به سر می‌بریم و تقریبا مهم‌ترین فعالیت همه ایرانی‌ها در این ماه خانه‌تکانی است. شما چگونه خانه‌تکانی می‌کنید؟

من اساسی خانه‌تکانی می‌کنم. کل درودیوارهای خانه را رنگ می‌زنم تا تمیز شود و جلایی نو پیدا کند.

کار بسیار لذتبخشی است و من به تمام خوانندگان محترم جام‌جم پیشنهاد می‌کنم این کار را انجام بدهند.

خیالتان راحت باشد به آن سختی که به نظر می‌رسد نیست و نتیجه کار مایه افتخار خواهد بود.

الان رنگ‌هایی وارد بازار شده که پایه آب دارد و کسانی که به بوی رنگ حساسیت دارند، می‌توانند از آن استفاده کنند. رنگ را با آب مخلوط می‌کنم، اگر دیوار ترک داشته باشد، بتونه می‌زنم و بعد رنگ دلخواهم را به دیوار می‌زنم.

پس ثابت کردید که پای هنر و هنرمندی را به خانه‌تکانی‌تان هم باز کرده‌اید. اهل گل و گیاه هم هستید؟

بله، خیلی زیاد. هر هسته‌ای که دستم می‌آید، می‌کارم تا سبز شود. تا حالا نارنج، لیمو و چیزهای دیگر کاشته‌ام.

گاهی هم برگ‌هایی مثل پیچ را داخل آب قرار می‌دهم تا ریشه بیابد و رشد کند. آنگاه آنها را به گلدان تبدیل می‌کنم. به این کار علاقه دارم و احساس می‌کنم به نشاط روحی‌ام کمک می‌کند.

شما که به گل و گیاه علاقه دارید، آیا سبزه عید را هم خودتان سبز می‌کنید؟

این کار را دوست دارم، اما چون همیشه مادرم سبزه‌های قشنگی با گندم سبز می‌کند تا به حال نیاز نشده که این کار را انجام بدهم.

روبان پیچی و تزئین سبزه کار من است. به‌طور کلی برای تزئین اجزای هفت سین دقت و ظرافت زیادی به کار می‌گیرم.

هفت سین‌تان را چگونه می‌چینید؟

من بیشتر به هفت سین سنتی گرایش دارم و از طرح‌های قدیمی هفت سین خوشم می‌آید. هر سین را داخل یک کاسه بلور یا ظروف فیروزه‌ای رنگ مخصوص هفت سین می‌چینم و سفره را با گل‌های رنگارنگ و زیبا پر می‌کنم.

سنبل که جزئی از هفت سین است. معمولا گل‌های میخک و شب‌بو هم لابه‌لای سفره قرارمی دهم. چندسال پیش یک گلدان سنبل به رنگ بنفش خریدم.

هرسال چند روز قبل از عید دوباره گل می‌دهد و شاداب می‌شود و روزهای آخر عید هم با ما تا سال بعد وداع می‌کند.

یکی از مسائلی که برای من در هفت سین بسیارمهم است موضوع ماهی قرمز است. من از هموطنان عزیزم خواهش می‌کنم به جان این حیوانات بی‌گناه اهمیت بدهند و اگر خیال رسیدگی و مراقبت از آنها را دارند برای عید ماهی قرمز تهیه کنند.

وگرنه وجود ماهی در سفره هفت سین ضرورتی ندارد و اصلاً از دوره‌های کهن جزئی از هفت سین نبوده و این‌طور که من شنیده‌ام حدود یک قرن پیش از چین آمده.

هرسال در خیابان تشت‌های پر از ماهی می‌بینیم در حالی که این ماهی‌ها به جای وسیع احتیاج دارند و یک تشت برای تعداد زیاد ماهی مانند زندانی تنگ و خفه‌کننده برای آنهاست.

من به این مساله اهمیت فراوانی می‌دهم. الان حدود 5 سال است که از سه ماهی قرمز کوچک کاملا دلسوزانه مراقبت کرده‌ام و خوشبختانه آنها در این مدت زنده و قبراق باقی مانده‌اند.

خیلی‌ها فکرمی‌کنند که ماهی رسیدگی خاصی نیاز ندارد، درحالی که این طرز فکر به‌هیچ‌وجه درست نیست.

من غذای ماهی را از لوازم آکواریوم فروشی تهیه می‌کنم و به آنها می‌دهم. یک ظرف بزرگ پلاستیکی مخصوص نگهداری نان را پر از آب کرده‌ام تا شکل آکواریوم به خود بگیرد و ماهی‌های کوچک و دوست‌داشتنی‌ام را داخل آنها نگاه می‌دارم تا آزادانه شنا کنند و خوش باشند.

کلر آب شهری برای آنها کشنده است به همین دلیل من همیشه از 24 ساعت قبل آب شیر را کنار می‌گذارم تا کلرش برود و بعد آب ماهی‌هایم را عوض می‌کنم.

هنگام سال تحویل آنها را داخل تنگ می‌ریزم و بعد دوباره به خانه اصلی‌شان برمی‌گردانم. بازهم از مردم خواهش می‌کنم اگر قصد رسیدگی به ماهی را دارند آن را تهیه کنند.

وگرنه وجود ماهی در سفره هفت سین هیچ ضرورتی ندارد. جالب است که چندسالی است لاک‌پشت و جانورانی مانند اینها را هم در بساط هفت سین‌فروش‌ها می‌بینیم.

در ایام عید قصد سفر دارید؟

هنوز قطعی نیست، اما به احتمال زیاد جایی نمی‌روم و عید را در کنار خانواده درتهران می‌مانم. عید تهران از همیشه زیباتر، خلوت‌تر، تمیزتر و دیدنی‌تر است و واقعا قدم زدن در آن لذت دارد.

از این گذشته در این دوره زمانه کمتر فرصت پیش می‌آید که خانواده بتوانند در کنار یکدیگر باشند و به نظر من همین مدت را باید غنیمت شمرد.

آپارتمان‌نشین هستید یا در خانه زندگی می‌کنید؟ راجع به فرهنگ آپارتمان‌نشینی صحبت کنید.

آپارتمان‌نشین هستم. خوشبختانه همسایه‌های بسیار خوب و نازنینی داریم و از این بابت بسیار خوشحالم.

گاهی پیش می‌آید به دلیل حرفه‌ام برای مدتی منزل نیستم و همسایه‌ها در این مدت که مادر من تنها هستند، به او محبت دارند و توجهی شایان توجه مبذول می‌کنند.

همسایه‌های دیواربه دیوار ناخودآگاه یک‌سری دغدغه‌های مشترک دارند و به نفع‌شان است دست همدیگر را بگیرند تا زندگی شادتری داشته باشند.

رنگ موردعلاقه‌تان کدام است؟

تمام رنگ‌ها را دوست دارم و معتقدم هر رنگی در جایگاه خود مناسب است.

موسیقی موردعلاقه‌تان کدام است؟

موسیقی هم مانند رنگ است. من به انواع موسیقی علاقه دارم. گاهی سنتی، گاهی پاپ، گاهی کلاسیک، اما به طور کلی بیشتر به موسیقی کلاسیک گوش می‌دهم.

تا چه اندازه کتابخوان هستید؟

قدیم‌تر خیلی کتاب می‌خواندم، اما متاسفانه در سال‌های اخیر به خاطر اینترنت و گوشی‌های هوشمند، بیشتر وقتم با اینها پر شده و مانند قدیم مطالعه نمی‌کنم.

با این حال هنوز هم مطالعه برایم ارزش دارد. در ایران هم هر رمان خوبی که دستم بیاید، می‌خوانم و لذت می‌برم. در میان شاعران هم به اشعار زیبای خیام علاقه دارم.

عضو شبکه‌های اجتماعی هستید؟

نه، دوست ندارم و عضو نشده‌ام. ازدحامی که در آن موج می‌زند، با طبع آرامش‌طلب من چندان سازگار نیست و همین‌جا می‌گویم اگر صفحه‌ای به نام من است، واقعی نیست.

من به هیچ وجه به حاشیه علاقه ندارم. سرم به کار خودم گرم است و خوشم نمی‌آید کسی داخل زندگی‌ام سرک بکشد.

یکی از دلایلی که وارد این شبکه‌ها هم نمی‌شوم همین است. حاشیه را دوست ندارم خصوصا این که آمیخته با اطلاعات غیرواقعی باشد.

معیارتان برای ازدواج چیست؟

مهم‌ترین معیار برای من این است که از لحاظ شعور به هم نزدیک باشیم و قابلیت درک دنیای یکدیگر را داشته باشیم.

پول، شغل و سایر موارد برای من مهم نیست. شعور ما باید به هم بخورد. تحصیلات الزاما شعور نمی‌آورد و پول هم لزوما خوشبختی به همراه نخواهد آورد.

دوست دارم با کسی ازدواج کنم که قابلیت درک دنیایش را داشته باشم و او هم نسبت به من همین گونه باشد.

با کار کردن خانم‌ها موافقید؟

بله، موافقم. چرا باید خانم‌ها بیکار باشند؟ شاغل بودن به رشد شخصیت و بهتر کردن حال درونی یک زن کمک می‌کند.

انجام کارهای تکراری فرد را دستخوش روزمرگی می‌کند و مغز او را از به‌روزرسانی دور خواهد کرد. کار کردن برای خانم‌ها مفید است، اما درعین حال لزومی هم ندارد که حتما خانم‌ها بیرون از خانه کار کنند.

یک زن می‌تواند داخل خانه قالی ببافد و نقش و طرح‌های جادویی بر چارچوب فرض خود بیافریند تا برای او مسجل شود که می‌تواند با به‌کارگیری خلاقیت درونی مثمرثمر باشد.

خودتان شغلتان را تا چه اندازه دوست دارید؟

خیلی دوست داشتم، اما الان کمی خسته شده‌ام و دوست دارم حرفه دیگری را به عنوان شغل اصلی داشته باشم تا بازیگری شغل دومم باشد.

تنها بخشی که همیشه برای من بسیار شیرین بوده، برخورد هموطنان عزیزم بوده. مردم با من خیلی خوب برخورد کرده‌اند و من همواره به آنها علاقه داشته‌ام.

کدام نقشتان را بیشتر دوست داشته‌اید؟

تمام نقش‌هایم را دوست داشته‌ام و همواره تلاش کرده‌ام متعهدانه عمل کنم، اما گاهی نقش به ما امکان ابراز خودمان را بیشتر می‌دهد.

من در کافه ستاره نقش نسبتا کوتاهی داشتم، اما سامان مقدم و فیلمنامه به من فضای خوبی داد تا کاری داشته باشم که بیشتر به چشم بیاید.

در ایران به کجا سفر کرده‌اید و کدام مناطق را بیشتر دوست دارید؟

خوشبختانه اکثر مناطق ایران را دیده‌ام و همه‌جا را دوست داشته‌ام. ایران مناطق بکر بی‌نظیری دارد و امیدوارم جذب توریست بیشتری داشته باشیم تا مانند نفت بتوانیم روی آن حساب کنیم.

همه جای ایران قشنگ است. من به آب و هوای خنک علاقه دارم. منظره کویر را دوست دارم، اما هوای خنک را ترجیح می‌دهم.

از مردم با فرهنگ شهرکرد خیلی خوشم می‌آید و خوشحالم که نمونه‌های بسیار خوبی ازجمله علی دهکردی را از این خطه داریم. اصفهانی‌ها و شیرازی‌ها را هم دوست دارم. البته این عشق را نثار تمام هموطنانم می‌کنم.

برای سال بعد چه برنامه‌هایی دارید؟

دوست دارم انسان بهتری از سال قبل بشوم. برایم بسیار مهم است که بتوانم نسبت به گذشته پیشرفت کنم و شخصیت و زندگی بهتری داشته باشم.

کلام آخرتان به هموطنان:

امیدوارم هر روزشان بهتر از دیروز باشد.

انتهای پیام

بانک صادرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا