اشکهای خسرو و الماسِ خونبها
مهدی تدینی، نویسنده و مترجم در یادداشتی تلگرامی با عنوان «اشکهای خسرو و الماسِ خونبها» نوشت:
بدترین اتفاق ممکن افتاده بود. سفیر روسیه در تهران به شکل فجیعی به قتل رسیده بود و کشور در آستانۀ جنگی دیگر با روسیه بود، در حالی که هنوز زخم شکست دوم از روسیه و قرارداد ترکمانچای خونچکان بود. ماجرای قتل گریبایدوف در تهران را حتماً میدانید. گروهی این اتفاق را نتیجۀ یک هیجان خودجوش میدانند و برخی هم آن را دسیسهای طراحیشده برای ورود ایران به جنگی جدید با روسیه میدانند. خلاصه هر چه بود فتحعلیشاه و عباسمیرزا بیدرنگ به چارهاندیشی افتادند تا جلوی جنگی دیگر را بگیرند. از جمله نامههایی به منظور عذرخواهی رسمی به تزار روسیه نوشتند و همچنین عباسمیرزا، پسرش خسرو میرزا را به عنوان نمایندۀ ویژه با هیئتی بلندپایه به سنپطرزبورگ فرستاد.
در این نوشتار میخواهم مروری کنم بر نامهای که عباسمیرزا برای تزار روسیه نوشت. ظاهر این نامه و تعابیری که در آن به کار رفته بسیار فروتنانه است، اما وقتی در نظر میگیریم چه اتفاق ناخوشایندی رخ داده و چه عواقب فاجعهباری میتوانست برای کشور داشته باشد، به نظر میرسد این نامه با همۀ خاکساریاش خردمندانه بود. در آغاز نامه آمده است: «… [خدمت] پادشاه ذیجاه تمامی ممالک روسیه که نامش در جهان نیکوست و لطفش از هر جهت دلجو و قهرش ویرانی هر خانه و مهرش آبادانی هر ویرانه، مکشوف و معروض میداریم که هرچند از حوادث زمانی و قضایای آسمانی شرمندگی و خجلت دولت ایران زیاده از شرح و بیان است، ولیکن رأفت پادشاهانه و عاطفت ملوکانۀ آن اعلیحضرت را زیادهتر از آن (میدانیم).»
عباسمیرزا در ادامه یادآوری میکند که دولت ایران در سال گذشته در جهت دوستی دو دولت همۀ تلاش خود را کرده است و میگوید قتل سفیر روسیه اتفاقی است که اصلاً در ایران سابقه نداشته و چنین اتفاقی اصلاً در مخیلۀ ما نمیگنجیده که بخواهیم از آن جلوگیری کنیم. چنین مینویسد: «از عجایب روزگار قضیۀ [قتل] ایلچی [= سفیر] آن دولت به وضعی واقع شد که نه اینگونه واقعه تا امروز در این مملکت دیده و شنیده شده بود و نه صورت این احوال به وهم و خیال میگنجید که قبل از وقوع آن چاره و تدبیری توان کرد. بلی، امری بیخبر ناگاه حادث شد که چندان فرصت و مجال نشد که به رفع آن بلا و دفع آن فتنه و درمان آن درد توان پرداخت.»
او میگوید حاضر بود این بلا سر خودش میآمد، ولی این بدنامی برای دولت ایران پدید نمیآمد: «خدای عالم که به هر راز نهان عالم است گواهی دارد که اخلاصمند از درون دل راضی بر آن بود که خود با تمامی اخوان و اخلاف در امثال این فتنه و بلا به اتلاف رسد [= هلاک شوم] و بدنامی چنین برای این دولت نماند و همچنین همگی اولیای این دولت و اعیان و معارف این مملکت امروز از این واقعۀ هایله در عزا و ماتمند و شاهنشاه والاجاهِ ممالک ایران در معرض هزار اندیشه و غم میباشد.»
عباسمیرزا میگوید قتل نمایندۀ روس کار عوام بوده: «به ذات پاک جهانآفرین و تاجوتخت همایون پادشاه سوگند که این کار زشت و کردار بد بجز فتنۀ جُهّال و شورش عوام هیچ منشأ و مأخذ نداشته. غالباً در شهرهای بینظام امثال این شورش و غوغا از عوام نادان برپا میشود، خصوصاً در اسلامبول که پایتخت دولت عثمانی است مکرر اتفاق افتاده ولیکن تا پارسال هرگز در ولایت محروسۀ این دولت نشده بود.»
او نامه را با این جمله میبندد: «توقع و درخواست این مخلص صداقتمند از آن حضرت ارجمند این است که هر نوع فرمایشی در این باب دارند به این اخلاصکیش فرمایند تا دولت ایران انشاءالله از زیر بار این خجلت برآید…»
وقتی خسرو میرزا، پسر عباسمیرزا برای عذرخواهی رسمی از طرف ایران به روسیه رفت، اول به خانۀ مادر گریبایدوف رفت و همراه با او گریست تا ابراز همدردی کند. ضمن اینکه شاه الماس بینظیری، موسوم به «الماس شاه» را که نادر در لشکرکشی به هند غنیمت گرفته بود، به عنوان خونبها برای تزار روسیه فرستاد.
پینوشت:
۱. الماس شاه را در پیوست میبینید، در تصویر تمبری روسی
انتهای پیام