خرید تور تابستان

سرمایه کلامی شریعتی

محمدجواد غلامرضاکاشی، دانشیار دانشکده حقوق و علوم ‎سیاسی دانشگاه علامه ‎طباطبایی در روزنامه ایران نوشت:

1.کلام دکتر علی شریعتی طی نیم‌ قرن گذشته، عالی‎ترین مصداق «کلام مولد قدرت» است. نباید از این سخن، الزاماً «کلام انقلابی» فهم شود. پیوند سرمایه کلامی شریعتی با انقلاب، یک حادثه بود. حادثه‌ای که سویه‌های خیر و شر فراوان داشت. اما مقصود ما از «کلام مولد قدرت» کلامی است که پشتوانه جامعه سیاسی است. کلامی که حیات سیاسی را زنده و شاداب می‌کند. کلامی که اقتدار تولید می‌کند و همزمان پشتیبان آزادی است.

برای فهم  کلام  شریعتی می‌توان به ادبیات هانا آرنت رجوع کرد؛ کلام به‌ منزله عالی‌ترین مصداق عمل در عرصه سیاست. کلام اگر بتواند در زندگی جمعی، خلاق و گشاینده افق‌های تازه باشد، آزادی بزاید، اراده جمعی را ممکن کند و زایشگر عرصه عمومی باشد یک کلام قدرتمند است. اگر گاهی با لحظه پیشامدی یک انقلاب همراه است، گاهی هم می‌تواند تثبیت‏ کننده و تداوم ‏بخشنده یک نظم دموکراتیک و یک جامعه قدرتمند نیز باشد. نقش یک کلام قدرتمند، به موقعیت‌های پیش‎بینی نشده تاریخی وابسته است. اما هر چه هست، عرصه سیاست نیازمند تولید کلام مولد قدرت است.

2.کلمه‌ها اغلب عصای دست سلطه‌اند. فریب می‌دهند، توجیه می‌کنند، امور را طبیعی جلوه می‌دهند و میاندار هر شرارتی هستند که از آدمی ساختنی است. اما کلمه‌ها گاهی مولد قدرت‌اند؛ زایشگرند؛ دنیای تازه می‌سازند؛ بی‎اعتبار می‌کنند؛ اعتبار‎بخشی می‌کنند؛ آدمیان لخت و تسلیم را به سوژه‌های مطالبه‌گر، پرسش‌‎کننده و خلاق تبدیل می‌کنند. با دکتر شریعتی موافق باشیم یا مخالف، نمی‌توانیم منکر توانایی منحصر به فرد کلام او در «تولید قدرت» باشیم. آنچه به کلام دکتر شریعتی استعداد تولید قدرت می‌داد، لزوماً آنچه می‌گفت نبود، بلکه موقعیتی بود که کلام از آن برمی‌آمد. هر آن کس که بتواند همانجا بایستد که دکتر شریعتی ایستاد، کم و بیش می‌تواند مولد «کلام مولد قدرت» باشد. دکتر شریعتی در میان سه نظم کلامی برآمده از سه رأس یک مثلث ایستاده بود: «سلطه»، «سنت» و «فضای هدونیستی و نیهیلیستی جامعه». شریعتی در میان این سه ضلع ایستاده بود و می‌توانست صدای منحصر به فردی از بیان رنج‌هایی باشد که هر سه، غفلت از آنها را سبب می‌شوند. این سه ضلع همچنان برقرارند اما ابرمردی نیست تا از میان این سه گانه «کلام قدرتمند» بزاید.

جامعه ایرانی در دوران مدرن، به اشکال و صور گوناگون سه گانه فوق را ساخته است. ضلع نخست، کلامی است که از ناحیه نظام مستقر‌ زاده می‌شود. کلامی که مشروعیت‎بخشنده به ساختار مسلط است و جست‌و‌جوگر سو‌ژه تسلیم و رام. این کلام محکوم است که برای تلبیس و دروغ و فریب تولید شود. حاصل شکافی است که میان بیانگری‌های آرمانگرایانه دولت مدرن از یک‎سو و محدودیت‌ها و نقصان‌های عملی آن وجود دارد. اساساً به بیان می‌آید تا شکاف همیشه گشوده و رسوا‌کننده واقعیت و مدعاها را پر کند. سنت مثل درخت کهنسال و ریشه‎داری است که چندان بر و باری ندارد. کلامی که از آن ناحیه تولید می‌شود، کهنه است؛ بی‎ربط است و قادر به توضیح آلام و دردهای روزگار نیست؛ طرحی نمی‌افکند؛ آرمانی نمی‌زاید؛ افق‌های پیش‌رو را می‌بندد تا همه به پشت سر نگاه کنند. مخاطبان خود را دعوت به عقب نشستن از جهان می‌کند؛ اگر هم اعتنایی به جهان واقعاً موجود بکند، از سر عداوت است. از سنخ زندگی نیست؛ فرد را به حذف از صحنه فراخوان می‌کند گاه با کلام زهد آفرین خود و گاه با تبدیل کردن مرگ به تنها گزینه رستگاری. کلام سوم از میدان آشوبناک جست‎وجوی لذت و چسبیدن به‌لحظه و انکار حقیقت برمی‌آید. رویاروی سنت زاییده می‌شود اما با سازمان کلامی سلطه رفتاری پیچیده دارد. گاهی تقویت‏ کننده آن است و گاه تضعیف‏ کننده آن. از مشروعیت و قدسیت کلام سلطه‌گر می‌کاهد اما افقی هم برای برون ایستادن نمی‌سازد. بی‏ ریشه زیستن را ترویج می‌کند. تسکین ‏دهنده هست، اما از رنج‌های واقعی نمی‌کاهد. شیرین هست اما برای طبقات و گروه‌های برخوردار.

3.کلام شریعتی از درون این سه‌گانه دهه چهل و پنجاه جامعه ایرانی برمی‌خاست. از یک‎سو حجم پرفشار تبلیغات یک مدرن‎سازی آمرانه و پرشتاب در جریان بود. از افتخارات بزرگی سخن می‌گفت که حتی اگر هم واقعی بود، به اقلیت ربط داشت و برای اکثریت مردم غیرقابل درک بود. از سوی دیگر، نهادهای سنتی بودند که به سمت عزلت‎گزینی از جهان مدرن فرامی‌خواندند و تنها برای عوام سالمند جاذبه داشتند که در خیال رخت از جهان کندن و سفر آخرت بودند. کلام سومی هم در کار بود: کلام مشوق لذت‎طلبی مدام از مظاهر دنیای جدید. شوخ بود و پر از رنگ و پر از جذبه جنسی. این هر سه با همه تفاوت‌هایشان در یک نکته مشترک بودند: یا مولد آلام عینی و ملموس نظیر طرد و سرکوب و فقر و نادیده گرفته‎شدگی بودند یا بر همه آنها چشم پوشیده بودند.

کلام‌های سه گانه فعال بودند و گاهی پر مشتری. اما هیچ کدام قادر نبودند با واقعیت نسبتی زایشگر و خلاق ارتباط برقرار کنند. از هیچ زخمی برنمی‌خاستند. ایستادن در موضع زخم‌های عینی مردم، جنس کلام را دگرگون می‌کند. نمی‌تواند از سنخ «سلطه» باشد چرا که درست از موضع جراحات ناشی از میخ تیز سلطه سخن می‌گوید. نمی‌تواند از سنخ کلام «سنت» باشد چرا که فوریت جراحات اجازه تأملات ملانقطی را نمی‌دهد. عیش جاری در «فضای هدونیستی و جست‌و‌جوگر لذت» را هم منغص می‌کند.

4.البته صرف بیان دردها و رنج‌های مردم مولد کلام قدرتمند نیست. گفتار چپ در دوران شریعتی، بیش از او از دردها و رنج‌های مردم سخن می‌گفت. مهم ایستادن در مواضع رنج مردم و تبدیل کردنشان به زخم و درد «وجدان‌های عمومی» است. تنها به این شرط است که رنج از یک پدیده اقتصادی و طبقاتی و گروهی، به یک پدیده سیاسی تبدیل می‌شود. رنج‌ها و آلام به خودی خود تحقیر کننده‌اند؛ مردمانی می‌زاید که نگون‏ بختی را سهم خود از این جهان می‌انگارند. خرد را زائل می‌کند؛ مردمانی می‌زاید که برای گذران عمر پشتیبانان نظم مستقر می‌شوند؛ یا گشوده شدن بخت بسته خود را از دکان‌های سنت طلب می‌کنند. تبدیل کردن رنج به یک مسأله سیاسی و عاملی برای تغییر، نیازمند کلامی است که همزمان با پرده‏ برداری از مواضع رنج، هر یک از کلام‌های سه‌گانه فوق را در طنین شالوده‎شکن کلام خود بی‏ اعتبار یا فعال کند تا امکانی فراهم شود و آلام مردم ارتقای سیاسی پیدا کند.

رنج به اعتبار کلام و زبان است که هستی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی پیدا می‌کند. فقر، تحقیرشدگی، بی‎خانمانی، گورخوابی، تن‌های زخمی از شکنجه، صوری از رنج‌اند که هستند اما چیستی‌شان را مدیون کلام و زبانی هستند که به آنها ارجاع می‌دهند. می‌توانند در قلمروی فردی و خصوصی باقی بمانند. درست مثل واقعیت یک تپه، یک درخت و رنگ خاک می‌توانند باشند و بپایند. حکومت و سنت‌های جامعه می‌توانند برقرار بمانند و عرصه سیاست، اساساً دلمشغول اموراتی باشد که اقلیتی به آن علاقه‎مندند. به این ترتیب از تبدیل شدن آنها به مسأله عرصه عمومی ممانعت کند. کلام می‌تواند بر این امور تمرکز کند، اما آنها را به دستمایه ذکر مصیبت تبدیل کند. توجه عموم را به آنها جلب کند اما تنها به کار تلخ کردن کام مردم بیاید. اما کلام می‌تواند نقطه عزیمت مواضع رنج، به زایشگاه حیات سیاسی باشد. به این معنا، رنج زایشگر فرصت جامعه اخلاقی و سیاسی است.

تولید چنان کلامی، با تبعیت از این و آن مکتب و نظریه و تئوری مشخص حاصل نمی‌شود. شریعتی به خودی خود نه چپ بود، نه اسلام‌گرا و نه ناسیونالیست. اما نسبتی پیچیده و ناشناخته با هر سه داشت. در هر سه منظومه کلامی دوران خود نفوذ کرده بود و وجدان هر سه را معذب کرده بود. هر سه را در معرض آزمونی تاریخی قرار داده بود. آزمون برقراری نسبت با واقعیت رنج. برقراری این نسبت با ذکر مصیبت از رنج تحصیل شدنی نبود. با فراخوان به پذیرش فرمان و تقدیر خداوند هم برقرار نمی‌شد. با عطف نظر به چشم‌اندازهای وعده‎دهنده هم حاصل شدنی نبود. تنها با برقراری نسبت آن با اراده عمومی تحصیل شدنی بود و این کاری دشوار است. نیازمند خلاقیت در کلام، دسترسی به آنچه در سنت و خاطره و حافظه‌های جمعی مردم قدرت آفرین هستند و امکان تولید فضایی مقتدر از ارزش‌های اخلاقی در بستر یک جامعه مشخص است. خلاقیت، برقراری نسبت انتقادی و حرکت آفرین با ذهنیت تاریخی و سرانجام تولید اقتدار اخلاقی، سه‎گانه خلق فضای تازه در عرصه سیاست است. آن سه‎گانه دوران شریعتی هنوز هم برقرار است. با این تفاوت که کلام مولد سلطه از نیروی کلامی سنت برای بازتولید مشروعیت بهره‎برداری وافر کرده است. در همان حال، فرهنگ مصرف و هدونیسم نیز به نحوی شگفت‎انگیز گسترش پیدا کرده است. این هر سه در کنار یکدیگر یک فرصت تاریخی در اختیار کلامی قرار داده که شریعتی در دوران خود مولد آن بود. آن کلام می‌تواند بیش از دوران شریعتی موفقیت ایجاد کند. بی‌بنیادی کلام مولد سلطه، سنت را هم از اعتبار انداخته است و کلام مولد جست‎وجوی لذت نیز، دیگر شادی و لذت نمی‌آفریند بلکه بیشتر مولد ناکامی و اخته‎گی و حسرت است. در چنین شرایطی کلامی باید به میان آید که درست مثل شریعتی، همدستی سنت و سلطه را در تحقیر و نادیده گرفته‎شدگی مردم به چشم آورد و از فرصت اخته‌گی فضای نیهلیستی و هدونیستی جامعه نیز بهره‎برداری بیشینه کند. به خطیب خلاقی نیازمندیم، که از امکان‌های ذهنیت تاریخی مردم غافل نباشد و به جای تسلیم صرف به کلام بیش از حد عقلانی و دانشگاهی، برآورنده از فضای اخلاقی در عرصه عمومی باشد.

5.باید حیات سیاسی را دوباره احیا کرد. حیات سیاسی تنها با تبدیل شدن رنج‌ها و کاستی‌های مردم به «مسأله عمومی»‌ زاده می‌شود. اگر مدافع دین هستیم، اگر مدافع خرد مدرنیم، اگر خواهان احیای فرصت‌های لذت و شادی در زندگی هستیم، باید از «احیای حیات سیاسی» دفاع کنیم. شادی، رفاه، آزادی و امنیت و معنویت، غایات زندگی خوب فردی باشند، اما مشروط به عطف و هوشیاری عرصه عمومی و زنده بودن جامعه سیاسی، قابلیت تحصیل دارند. این همه نیز تحصیل شدنی نیست مگر با اتکای به کلامی که «قدرت» تولید کند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا