خرید تور تابستان

عبور از بحران با قطار سیاست

مهدی معتمدی‌مهر، عضو دفتر سیاسی نهضت آزادی در یادداشتی با عنوان «» در روزنامه‌ی سازندگی نوشت:

من قطاری دیدم

که سیاست می‌برد

و چه خالی می‌رفت. (سهراب سپهری)

«ایران» سرزمین بحران‌ها و تاریخ ما «تاریخ بحران» است؛ تاریخی سرشار از بحران‌های پی در پی و تمام‌ناشدنی. از کوچ اقوام آریایی که پیامد بحرانی عظیم بود و از حمله مقدونیان تا ناپایداری‌های سیاسی و زوال امپراتوری ساسانی و از آشفتگی‌های سیاسی و اخلاقی سامانیان و غزنویان و خوارزمشاهیان تا حمله مغولان و تا ناآرامی‌های زندیه و ناامنی قاجار و بی‌ثباتی‌های دوران پهلوی، جنگ‌های طولانی و طاقت‌فرسا، ملخ‌زدگی، قحطی، وبا، طاعون، فقر، سیل، زلزله، شورش، خودکامگی‌، بیدادگری، قساوت‌، کودتا، انقلاب‌، منازعات جانشینی، حذف، ترور، انشعابات درونی، لشکرکشی‌های داخلی و بازار داغ تهمت و دروغ و تخریب و ریاکاری، نه گوشه‌هایی از این تاریخ سراسر رنج و افتخار، بلکه گویای سرفصل‌های بحران‌خیز سرزمینی به شمار می‌رود که پایانی بر «وحشت و بحران و بی‌عدالتی و استبداد» نمی‌شناسد.

ایران و ایرانی، اگرچه در طول این سنوات تاریخی، هزینه‌های سنگین پرداخته و اگرچه همواره از بحرانی به بحران دیگر درافتاده است، اما همیشه سرافراز و پیروز و سلامت از دام‌های تباهی رسته است؛ چرا که ایران سرزمینی هفت‌هزار ساله است و حتی مردگانش، رمز و راز بقا و ماندگاری را در کوله‌بار آگاهی کهن خویش اندوخته دارند و بر قله‌ مهیب‌ترین تجربه‌های تاریخ جهان خفته‌اند، چه رسد به زندگانش که به‌ایستادگی، ایستاده‌اند و مشق اندوه و حوصله می‌کنند. آری! ما مردمی هستیم که به بحران عادت کرده‌ایم؛ از بس که در بحران زیسته‌ایم.

تاریخ معاصر ما با پایان عهد مطلقه ناصری و گسترش جنبش اجتماعی تلاش برای آزادی و عدالت همراه است، اما به استبداد رضاخانی ختم می‌شود که علاوه بر زوایای تاریک سیاسی و اجتماعی، بحرانی فرهنگی را هم در پی دارد و روند نوسازی ایران را از راه تنگ، لغزنده و تحمیلی جداسازی دو وجه فرهنگ ایرانی و اسلامی دنبال می‌کند و از همین رو، از پشتوانه حمایت دمکراتیک برخوردار نشده و نافرجام می‌ماند.

بحران حاکمیت دو هزار و پانصد ساله استبداد پادشاهی با انقلابی مردمی به پایان رسید که «آزادی و استقلال و جمهوریت و اخلاق و توسعه» آرمان‌هایش بودند، اما هنوز، کفن شهیدان انقلاب در خاک داغ بهشت زهرا خشک نشده بود که «جنگ قدرت» در گرفت و بازار حذف و اهانت و تخریب، رونق یافت و سرانجام ِ انقلابی که با سیاست «گل در برابر گلوله» به پیروزی رسیده بود، در سایه خودبزرگ‌بینی سیاسی کادر رهبری مجاهدین خلق و ساده‌بینی برخی گروه‌های سیاسی چپ‌گرا و علاقمند به ترویج مشی مسلحانه، نهایتاً به بازتولید خشونت و ترور و تشدید فضای امنیتی منجر شد.

«بحران گروگان‌گیری» پس از 444 روز، هنوز در مسیر خاتمه یافتن و آغاز مذاکرات سیاسی قرار داشت که یک‌باره، جنگ هشت ساله آغاز شد. اگرچه ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، در برگیرنده لطمات جبران‌ناپذیر انسانی و خسارات گسترده مالی و اقتصادی بود و بعدها مشخص شد که رهبر فقید انقلاب هم‌، با ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر موافق نبوده است و البته، نهضت آزادی ایران در همان مقطع تاریخی و در 1361 با صراحت همین نظر را اعلام کرده بود، اما به هر حال، آیت‌الله خمینی با پذیرش قطعنامه صلح و امکان‌پذیر ساختن روند مذاکرات سیاسی، مسئولیت‌پذیری ملی نشان داد و در بحبوحه یورش توامان ارتش صدام و گروه رجوی که تا نزدیکی‌های اهواز پیش آمده بودند، مانع تجزیه کشور، از دست دادن خاک و نقض تمامیت ارضی ایران شد.

به رغم آن‌چه که در طول سالیان جنگ از سوی برخی جریانات و افراد، ادعا و تبلیغ می‌شد که پذیرش صلح از سوی حکومتی که شعار «جنگ، جنگ تا رفع فتنه در عالم» را سر می‌دهد، موجب ناامیدی عمومی و اعتراض نیروهای نظامی و ایدئولوژیک خواهد شد، از آن‌جا که افکار عمومی، پذیرش قطعنامه 598 را در چارچوب منافع ملی ایران ارزیابی می‌کرد، نه تنها مقاومتی داخلی در برابر آن رخ نداد، بلکه این تصمیم سرنوشت‌ساز، منجر به گسترش امید اجتماعی، ارتقای شاخص‌های همبستگی ملی و ایجاد آمادگی عمومی برای آغاز «دوران سازندگی» شد.

سازندگیِ دوران پساجنگ، همراه با فضای بسته سیاسی و احتراز از آزادی‌های اساسی انجام گرفت و در نهایت، منشاء بحرانی داخلی شد که نشان داد دمکراسی و حاکمیت ملت، راهی بازگشت‌ناپذیر است و «توسعه اقتصادی» منهای «توسعه سیاسی» مقدور نیست. این وضعیت بحرانی با غلبه گفتمان اصلاحات و پیروزی اراده ملت در دوم خرداد 1376 پایان گرفت. اما از فردای این رخداد عظیم تاریخی، رقابت‌های ناسالم سیاسی و کارشکنی‌های متعمدانه جناحی شدت گرفت و بهار اصلاحات، هنوز گل نداده بود که به خزان هر 9 روز یک بحران نشست و سپس، به پایان دهشت‌ناک انسداد و پوپولیسم احمدی‌نژادی تسلیم شد که ثمره آن، نهادینه شدن فساد و ناکارآمدی و فروافتادن به گرداب فصل هفتم منشور ملل متحد، تهدیدهای جدی امنیتی، انزوای سیاسی خودخواسته و تسلسل پایان‌ناپذیر تحریم‌های ظالمانه و غیرانسانی بود.

پس از پیروزی دولت حسن روحانی، اعلام رویکرد رسمی «نرمش قهرمانانه» و واقع‌بینی مقامات ارشد نظام، موجب مهار موقت تحریم‌ها و آتش جنگی شد که در یک قدمی صلح و امنیت مردم ایران، رجز می‌خواند. این سیاست حکیمانه، مصلحت‌اندیشانه و عزت‌طلبانه، زمینه توفیق مذاکرات «برجام» را در قامتی فراتر از یک توافق بین‌المللی و بلکه به مثابه الگویی صلح‌آمیز و انسان‌دوستانه برای حل و فصل مناقشات جدی جهانی پدید آورد. متاسفانه، رقابت‌های تنگ‌نظرانه جناحی، عدم انسجام مدیریتی اصلاح‌طلبان، فساد ساختاری و منشاءهای ناهماهنگ سیاست خارجی ایران، منجر به هدر رفتن ظرفیت بهره‌برداری از این فرصت تاریخی و مانع تداوم حمایت موثر افکار عمومی از این فرآیند شد.

روی کار آمدن ترامپ و هم‌سویی راهبردی راستگرایان آمریکایی و اسراییلی با حاکمان جاه‌طلب عربستان سعودی که فراتر از خصومت با نظام جمهوری اسلامی، اهدافی توسعه‌طلبانه، غیرانسانی و در راستای فروپاشی ایران را دنبال می‌کنند و بی‌پروایی‌های سیاسی و عدم تعادل شخصیتی ترامپ، سبب شد تا افزون بر خروج ناگهانی دولت امریکا از روند همکاری‌های جهانی و به ویژه برجام، تحریم‌های اقتصادی و سیاسی علیه ایران شدت گیرد و به تدریج، تمایل آشکاری برای جنگ‌افروزی در خاورمیانه مشاهده شد که به نظر می‌رسد با ترور سردار سلیمانی و حملات مکرر به تاسیسات نظامی و هسته‌ای ایران و سرآخر، با تهدید هواپیمای مسافربری ماهان در آسمان سوریه، به فاز جدید و خطرناکی وارد شده است.

تبیین سیاست «نه جنگ می‌شود و نه مذاکره می‌کنیم» معنایی جز «دیپلوماسی منهای مذاکره» ندارد و حال آن که مذاکره سیاسی، اساس بی‌بدیل هر سیاست خارجی است. به عبارت دیگر، اراده‌ای در کار است تا حاکمیت ایران را از ظرفیت‌های سیاست خارجی محروم کند و به سوی نظامی‌گری و اقتدارگرایی روزافزون، رهنمون سازد. با این همه به نظر می‌رسد که در شرایط کنونی، مذاکره سیاسی در عرصه بین‌المللی هم به تنهایی نمی‌تواند گره از کار فروبسته ابَربحران‌های چندلایه و ساختاری ایران بگشاید.

بحران کنونی ایران، تک ساحتی نیست که یک راه‌حل مشخص و کوتاه مدت داشته باشد. فقط مساله جنگ نیست که با پذیرش آتش‌بس پایان پذیرد. فقط مساله بیکاری یا رکود نیست که با اشتغال و سیاست‌های رونق اقتصادی خاتمه یابد و حتی فقط بحران امنیتی و هسته‌ای نیست که با تعهدی بین‌المللی، تعطیل کردن چند مرکز صنعتی و یا سیمان ریختن به گلوگاه‌های تاسیساتی مهار شود. نتانیاهو برای غلبه بر بحران مشروعیت سیاسی که دامنش را رها نمی‌کند و ترامپ برای جبران کاهش محبوبیت و بالا بردن شانس پیروزی در انتخابات آینده آمریکا، فراتر از انگیزه‌های صرفاً تجاری و سودجویانه، جز آتش‌افروزی در منطقه و قرار دادن کلیت جامعه سیاسی آمریکا در برابر عمل انجام شده، چاره‌ای نمی‌بینند و از سوی دیگر، حاکمیت ایران بیش از گذشته، درگیر بحران و شرایط غیرعادی شده است.

به زعم آمارهای اعلام شده از سوی نهادهای حکومتی و به ویژه قوه قضاییه ایران، فسادی سازمان‌یافته در تمام اجزای ساختار کلان اقتصادی و سیاسی رخنه کرده، نرخ آسیب‌های اجتماعی و شاخص‌های ناامیدی و بی‌اعتمادی، روندی تصاعدی را نشان می‌دهند و تنزل اخلاقی و دین‌گریزی رواج یافته است. «تبعیض» در تمام ارکان نظام اداری کشور جریان دارد. نهادهای نظارتی رسمی، ناکارآمد و به بخشی از ساختار فساد بدل شده‌اند. در کمتر از دو و نیم سال، ارزش پول ملی، قریب به 7 برابر تنزل پیدا کرده و «سیاست‌ورزی» به تعلیق در آمده است. نهادهای جامعه مدنی تضعیف شده و کارایی‌شان تقلیل یافته، مراکر صنعتی و تولیدی به مرز ورشکستگی و توقف رسیده‌اند و انتخابات اسفند 1398 حکایت از سقوط مشارکت عمومی به پایین‌ترین سطح چهار دهه گذشته دارد و از سوی دیگر، تمهیدات قابل پیش‌بینی در ساختار کلان قدرت سیاسی، امری ناگزیر برآورد می‌شود. این توصیف، حکایت از وضعیتی شکننده دارد که ادامه آن، چندان قابل تحمل به نظر نمی‌رسد.

بحران جاری کشور، «ماهیت ساختاری» دارد و از این رو، جز با «اصلاح ساختارها» به نتیجه نمی‌رسد. امروزه، بحث ضرورت اصلاح قانون اساسی تقریباً از سوی تمام جناح‌های سیاسی ایران به گوش می‌رسد اما این کار، کافی نیست و مساله یا اولویت اصلی‌تر، اصلاح ساختار حقیقی قدرت است. انحراف از مسیر توسعه و از دست دادن سرمایه اجتماعی، منشاء تمامی بحران‌های ایران قلمداد می‌شود و نه فقط مساله هسته‌ای یا اقتصادی بلکه توسعه ایران، راه‌حل سیاسی دارد و نیازمند تغییر نگرش‌های اساسی در عرصه شیوه‌های حاکمیتی است. به اعتراف وزیر پیشین اقتصاد دولت تدبیر و امید، اقتصاد ایران نیز راه‌حل سیاسی دارد. کمااین‌که مسایل زیست‌محیطی و ترافیک و آلودگی‌هوا و حتی بحران اخلاقی ایران هم راه‌حل سیاسی دارد و راه‌حل سیاسی موثر، جز با قرار گرفتن مردم در جایگاه طبیعی شهروندی و جز با تامین آزادی‌های اساسی و تحقق حاکمیت ملت به دست نمی‌آید.

چه بسا دور تازه‌ای از مذاکرات سیاسی در عرصه بین‌المللی بتواند بر چاه بحران‌های جاری کشور سرپوشی بگذارد، اما این کار نمی‌تواند به مهار بلندمدت «بحران» کمکی کند. شاید مذاکره با دولت ترامپ که به بی‌اخلاقی سیاسی و عهدشکنی و فرصت‌طلبی شهرت دارد، چندان موثر و قابل توصیه نباشد، اما بازگشت به مردم و تحقق حقوق و حاکمیت ملت ایران، سرمایه‌ای است برای فردای ایران. سرمایه‌ای بی‌جایگزین و نامتناهی و ارزشمندتر از پول سیاه نفت که ایران را در مسیر توسعه پایدار و همه‌جانبه قرار می‌دهد و از ماجراجویی و انزوا رها می‌سازد. باری! «سیاست» اگر بر ریل دمکراسی و حقوق بشر قرار گیرد، قطاری است پُر، قطاری سرشار از امید و اصلاح و مقاومت و شجاعت و صداقت و ایمان که به سوی خورشید آزادی، عدالت اجتماعی، تعالی اخلاقی، توسعه و فردایی روشن، حرکتی بی‌وقفه خواهد داشت.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا