6 نقد سلیمی نمین درباره کتاب رضا شاه زیباکلام
عباس سلیمینمین فعال سیاسی اصولگرا و منتقد کتاب رضاشاه نوشته صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، قبل از مصاحبهی تفصیلی خود با انصاف نیوز مقدمهای را طی یادداشتی نوشت که در زیر میخوانید:
در سال 96 کتابی تحت عنوان «رضاشاه» به نگارش درآمد که ظاهراً تاکنون در داخل کشور به صورت رسمی منتشر نشده است، اما مؤلف مقدمه این کتاب را با صدای خویش در فضای مجازی منتشر ساخت. (البته در سال 98 تحت عنوان انتشارات اچ. اند. اس لندن منتهی با آدرس نشر روزند در تهران منتشر شد) مروری هر چند گذرا برآن چه در معرض قضاوت قرار گرفته خالی از لطف نخواهد بود: «…آشنایی با کتاب مرحوم دکتر قاسم غنی پیرامون چگونگی ظهور رضاخان در سپهر سیاسی ایران و نحوه تبدیل شدنش از رضاخان سردار سپه به رضاشاه پهلوی، تیر خلاص بر پیکر نیمه جان روایت حکومتی در ذهنم شلیک نمود. این کتاب شامل اسناد رسمی وزارتخارجه انگلستان ؛ از مقطع یکی- دو سال مانده به کودتای 1299 تا سال 1304 که رضاخان تاج گذاری نموده و سلسله پهلوی تأسیس میشود. کتاب مرحوم قاسم غنی بیش از آنکه در برگیرنده تجزیه و تحلیل، برداشت و یا نظریه پردازی نویسنده باشد مبتنی بر اسناد رسمی دولت انگلستان است. این اسناد در برگیرنده مکاتبات میان سفارت انگلستان در تهران با وزارتخارجه آن کشور در لندن پیرامون اوضاع و احوال ایران در مقطع زمانی که کودتای سوم اسفند 1299 اتفاق میافتد و رضاخان بهقدرت میرسد… مؤلف البته در طول کتاب ارزیابی و باورهای خودش را هم آورده، اما همانطور که گفتم اساس و بنیان کتاب را مکاتبات رسمی یا اسناد و مدارک رسمی میان سفارت انگلستان در تهران و وزارتخارجه در لندن تشکیل میدهد. اصل کتاب البته به زبان انگلیسی بوده که جناب حسن کامشاد هم آن را به فارسی ترجمه کردهاند که انصافاً هم ترجمه روان و قابل فهمی است. البته از برخی آثار دیگر هم استفاده نمودهام، اما اساس و شالوده کارم در کتاب ” رضاشاه ” بر روی مطالب قاسم غنی و یا در حقیقت اسناد رسمی وزارتخارجه انگلستان میباشد. واقع مطلب آن است که تفاوت میان اسناد رسمی انگلستان از یک سو با روایت حکومتی در ایران پیرامون چگونگی به قدرت رسیدن رضاشاه و عملکرد وی از سوی دیگر آن قدر عمیق و گستردهاند که عقلاً و منطقاً فقط یکی از آن دو میتواند واقعیت داشته باشد، به عبارت دیگر اگر روایت حکومتی در ایران، مقصود پیرامون رضاشاه و چگونگی به قدرت رسیدنش، درست باشد در آن صورت همه آن اسناد و مکاتبات یا گفتوگوهایی که میان مسئولان سفارت انگلستان در تهران با مقامات وزارت خارجه شان صورت میگرفته و در کتاب قاسم غنی آمده دروغ و جعلیاتی بیش نیستند. اگر بر عکس، آنچه در اسناد آمده را حقیقت فرض کنیم در آنصورت روایت رسمی حکومتی در ایران پیرامون رضاشاه به مشتی توهمات و تئوریهای توطئه تقلیل مییابد؛ به بیان سادهتر، میان آنچه در ایران درباره رضاشاه به عنوان تاریخ گفته میشود با آنچه در اسناد وزارتخارجه انگلستان پیرامون رضاشاه و نحوه به قدرت رسیدنش آمده بههیچ صورتی نمیتوان تعادل یا نسبتی برقرار نمود. اساس و بنیان روایت حکومتی در ایران پیرامون رضاشاه همان طور که پیشتر گفتیم آن است که او عامل انگلستان میبوده. انگلیسیها او را به قدرت می رسانند برای رسیدن به مقاصد و منافعشان. در حالی که حسب اسناد رسمی حتی روح مقامات انگلستان در لندن هم نه از به قدرت رسیدن وی علم و اطلاعی داشته و نه از اقدامات بعدیاش، چه رسد به این که آن اقدامات را طراحی و ساخته و پرداخته هم کرده بوده باشند، حسب آن چه که در جمهوری اسلامی ایران گفته میشود.»
در زمینه آنچه از پیش گفتار کتاب «رضاشاه» که با صدای نویسنده عرضه شده، نقل شد ابتدا به چند نکته میبایست اشاره کرد :
1- نویسنده کتاب «ایران ؛برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسی ها» مرحوم قاسم غنی نیست بلکه سیروس غنی است. متأسفانه در چندین و چند جا تنها در پیش گفتار کتاب «رضاشاه» نام نویسنده اثری که «اساس و شالوده کتاب رضاشاه برآن نهاده شده» به اشتباه ذکر شده است. ضمن اینکه شایسته نیست فردی به عنوان هیأت علمی دانشگاه اساس و شالوده کتاب خود را بر اثر دیگری بگذارد که خود در ارتباط با اسناد، گزینشی عمل کرده است. (این خطای فاحش در زمان چاپ کتاب اصلاح شده است)
2- درپیش گفتار کتاب «رضاشاه» آمده است: «دقیقتر گفته باشیم نویسنده یعنی مرحوم قاسم غنی مکاتبات میان سفارت و وزارت خارجه در لندن را حدوداً دو_سه سال مانده به کودتای 1299 تا به سلطنت رسیدن رضاشاه و تأسیس سلسله پهلوی گردآوری کرده. مؤلف البته در طول کتاب ارزیابی و باورهای خودش را هم آورده.» این در حالی است که آقای سیروس غنی در مدخل کتاب خود و در بخش قدرشناسی مینویسد: «دو سال اول به پژوهش و نسخهبرداری پیام های تلگرافی در اداره اسناد عمومی لندن و آرشیو ایالات متحده در واشنگتن و مریلند گذشت.» (ایران بر آمدن رضاخان با سیروس غنی، ص 11) آنچه موجب بروز چنین خطایی شده آن است که آقای سیروس غنی به دلیل سوگیری روشن خود که در جمع بندیهایش منعکس است ترجیح داده تا از اسناد آمریکا کمتر استفاده کند وگرنه خود نویسنده ادعا میکند برای همهجانبهنگری، دستکم اسناد دو کشور را دیده و از آنجا که اسناد وزارت خارجهی آمریکا با فرضیهای که نویسنده سعی در اثبات آن دارد همخوان نیست، بسیار قلیل به نقل آنها پرداخته است.
3- آقای سیروس غنی به عنوان محققی که کتابش ابتدا به زبان انگلیسی و برای مخاطب بیرونی عرضه شده نمیتوانسته بعضاً مغایرت اسناد انگلیسیها با واقعیت را بیان ندارد؛ زیرا نه تنها منطبق بر عقل و منطق نبوده، بلکه با اسناد سایر کشورها همچون آمریکا نیز در تضاد کامل قرار داشته است. برای نمونه، در مورد پنهانکاریها در اسناد انگلیس مینویسد: «یک هفتهی تمام طول کشید تا نرمن نخستین گزارش خود را دربارهی جزئیات کودتا به لندن فرستاد. حیرتآور است که کرزن که بیاغراق سرنوشت سیاسی خود را با عنوان کردن تغییر ساختار روابط انگلیس و ایران به خطر انداخته بود، حالا مبدل به ناظری بیتفاوت شده بود و هیچ علاقهای به اصل و منشأ و پیامد کودتای نظامی بیسابقه در یکصد و سی سال گذشته ایران نداشت. احتمال زیاد میرود که پارهای از مکاتبات و تلگرامهای بودار را، دست کم فعلاً، از پروندههای جاری «اداره اسناد عمومی» بریتانیا برداشته باشند.»(ایران؛ برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسی ها، ص212) و یا در فرازی دیگر برخی اسناد را صرفاً ریاکاری و فریب عنوان میدارد: «رفتار هیگ در جلسه با نرمن و بعداً در اردوی قزاقها در مهرآباد نیز ادا و اطوار بود و میخواست به نمایندههای شاه و سپهدار بنمایاند که سفارت، مثل آنها از کودتا بیاطلاع بوده است… قزاقها روز 24 بهمن از اردوی خود راه افتادند و از ما میخواهند باور کنیم هیچ کس تا 2 اسفند نفهمید که بین 600 تا 1500 تن سرباز به سوی تهران در حرکتاند. گردش و راهپیمایی طولانی نرمن در روز 2 اسفند هم مشکوک است.» (همان،ص213) بنابراین آقای سیروس غنی به دلیل وجود اسناد بسیار دیگری که خلاف واقعگویی اسناد انگلیسیها را اثبات میکند نمیتواند آن چه لندن عرضه می دارد را وحی منزل بخواند، اما در مقدمه کتاب «رضاشاه»، خواننده به دو انتخاب محدود شده است؛ یا یافتههای تاریخی خود را در این زمینه درست بداند یا اسناد انگلیسیها را. خارج از این دو، انتخاب دیگری نخواهد داشت.
4- نویسنده کتاب «رضا شاه» در حالیکه تمامی محفوظات تاریخی جامعه ایران از کودتای 1299 و نقش انگلیسیها در آن را با برچسب روایت حکومتی، غیرقابل اتکا و استناد میخواند و بر تمامی آنها مهر ابطال میزند، چنان اصالت و اعتباری برای روایت حکومتی انگلیسیها از این واقعه قائل میشود که اگر در یافتههای ملت ایران با اسناد تولیدی دیپلماتها و نظامیان برجسته انگلیس تقابلی مشاهده شود، بدون تردید میبایست روایت انگلیسیها را ارجح و حقیقت مطلق دانست! در حالیکه جمع بندی اهل نظر در ایران آن است که از طریق تقاطع و مقابله همه دادهها از جمله اسناد وزارت خارجه انگلیس میتوان به حقیقت رخدادهای تاریخی نزدیک شد؛ بنابراین به اسناد تولیدی دولتهایی که در دو کودتای تاریخ معاصر کشورمان نقش داشتند، صرفاً باید به عنوان یکی از منابع نگریست و نه بیشتر. به عبارت دیگر میزان صحت و سقم آنها را در مقابله با یکدیگر به نحو بهتری میتوانیم تشخیص دهیم. کمااینکه حتی آقای سیروس غنی با وجود تلاش وافر برای تبرئه رضاخان در تاریخ، آن هم با اتکا به تفاسیر خود (که بعضاً با اسناد انگلیسی همخوانی ندارد) به این مطلب اذعان دارد. به همین دلیل وی از یک سو به نقل از نامه لورین به کرزن_ وزیر خارجه انگلیس_ مینویسد : «او [رضاخان] بهترین تضمین حراست از منافع مشروع ما میباشد.»(همان،ص277) و از دیگر سو به نقل از لورین مینویسد: «او یگانه کسی است که میتواند امور کشورش را نظم و سر و سامان بخشد و آن را به سوی پیشرفت واقعی هدایت کند.» (همان ،ص411 ) قطعاً با مقایسه اسناد و منابع مختلف میتوان به دغدغه کودتاکننده نزدیک شد و دریافت که آیا منافع ملت ایران مد نظر بوده است یا چپاولگری بیشتر.
5- اسناد وزارت خارجه آمریکا در مورد کودتای 1299 و چگونگی برآمدن رضاخان تفاوت فاحشی با اسناد انگلیس دارد. برای نمونه آمریکاییها به صراحت هدف از کودتا را کنترل ایران به قهر اعلام میدارند: «کالدول وزیر مختار آمریکا در ایران گزارشی به تاریخ 11 مارس 1921 (21 اسفند 1299 )درباره پیامدهای فوری کودتا نوشت :«… کاملاً پیداست که تمامی این حرکت [کودتا] ریشه و حمایت انگلیسی دارد و هدف پیشبرد مهار کشور به قهر است …» (همان،ص205) هرچند آقای سیروس غنی در این زمینه نیز اذعان دارد که هدف انگلیسیها از کودتا شکستن مقاومت ملت ایران در برابر بسیاری از اقدامات و قراردادهای ضد منافع ملی همچون قرارداد 1919 بود که منافع نامشروع آنها را منتفی میساخت: «کرزن نیروی نظامی را بخشی از دیپلماسی میشمرد… سلف او بالفور هم همین گونه فکر میکرد. حدود دوسال پیش نوشته بود: تجربه دو سال گذشته نشان داده است تنها چیزی که ایرانیان را سر به راه نگه میدارد قدرت است.» (همان ص85) ؛ بنابراین آمریکاییها خیلی صریحتر هدف روی کار آمدن دیکتاتوری چون رضاخان را تابع ساختن ملت ایران در برابر خواسته بیگانه عنوان میکنند. همچنین در مورد شخص رضاخان و ارتباط او با انگلیس اطلاعات دقیقتری عرضه میدارند: «رضاخان میرپنج که فرماندهی قزاقها را به دست گرفته است در میسیون انگلیس و ایران خدمت میکرد و عملاً جاسوس رئیس میسیون بود، و در ماههای گذشته با انگلیسیها در قزوین همکاری نزدیک داشته است» (همان،ص207) آقای سیروس غنی در ادامه به نقل از این سند مینویسد: «کالدول گزارش خود را با این اشاره ضمنی به پایان میبرد که وزارت خارجه [انگلستان] پشت کودتا بوده است و میگوید: «کرزن تأکید میورزد که دوست واقعی ایران است. پر واضح است که به نظر او آنچه به نفع هندوستان است برای ایران هم سودمند است. کرزن تصور میکند بریتانیای کبیر بزرگترین محبت را به ایران میکند چنانچه [این کشور] بار مسئولیت سفیدپوستان را به دوش گیرد… ولی ایرانیها راضی نیستند در موقعیت هندیها نهاده شوند.» (همان) اما آقای سیروس غنی که میخواهد کودتا را به تصمیم یک فرد محدود کند تا نقش انگلیس را در این ماجرا و چگونگی رشد دادن رضاخان کمرنگ سازد در تفسیر خود مینویسد : «تقریباً شکی نمانده است که آیرن ساید پدرخوانده کودتا بود. او و اسمایس فهرست نامزدان رهبری کودتا را کمتر و کمتر کردند و در مورد رضاخان به توافق رسیدند… مطلب بلا جواب دیگر آن است که آیا وزارت خارجه [انگلستان] در لندن از کودتای آتی آگاه بود و آیا کرزن از این کار جسارت آمیز حمایت میکرد؟» (همان،ص208) آقای غنی که نمیتواند نقش انگلیسیها را در بالا کشیدن رضاخان نفی کند تلاش چشمگیری مینماید که این نقش را به «یک» انگلیسی محدود سازد که البته صرفنظر از مغایرت کامل با اسناد دیگر کشورها حتی با روح کلی اسناد انگلیس علیرغم همه پنهانکاریها تطابق ندارد؛ البته کاملاً روشن است که چرا نویسنده از اسناد آمریکا بسیار محدود استفاده کرده است.
6- گاه این شبهه پیش میآید که آیا نویسنده اثر «رضاشاه» کتاب سیروس غنی را خوانده است یا خیر؟ زیرا صرف نظر از تفاسیر آقای غنی که چندان ارزش اسنادی ندارد همهی اسناد حکایت از آن دارند که بیگانه در پرورش و بالا کشیدن رضاخان از یک قزاق تا پادشاهی وی نقش محوری داشته است. اینکه در مورد کشوری چون ایران و اهمیت حیاتی آن برای انگلیس به ویژه بعد از خروج همسایه شمالی از معادلات تهران (به دلیل فروپاشی روسیه تزاری) ادعا کنیم کودتا صرفاً محصول اراده و تصمیم یک ژنرال انگلیسی بوده است، نه با عقل سازگاری دارد، نه با اسناد، به ویژه اسناد آمریکاییها. بنابراین مگر روایت رایج در ایران در مورد رضاخان جز این است که وی برکشیده بیگانه و هدف از کودتای 1299 تأمین منافع انگلیسیها به دست فرد منتخب آنان بوده است؟ این روایت که نویسنده کتاب «رضاشاه» آن را روایت حکومتی امروز میخواند مربوط به تشخیص بعد از انقلاب اسلامی نیست؛ کمااینکه مرحوم دکتر مصدق در دهه 40 جمع بندی ایرانیان را به درستی از سلسله پهلوی اینگونه عرضه میدارد: «همه میدانند که سلسله پهلوی مخلوق سیاست انگلیس است چون که تا سوم اسفند 1299 غیر از عدهای محدود کسی حتی نام رضاخان را هم نشنیده بود و بعد از سوم اسفند تلگرافی از او به شیراز رسید هر کس از دیگری سئوال میکرد و میپرسید «این کیست، کجا بوده و حالا اینطور تلگراف میکند؟». بدیهی است شخصی که با وسایل غیر ملی وارد کار شود نمیتواند از ملت انتظار پشتیبانی داشته باشد. به همین جهات هم اعلیحضرت شاه فقید و سپس اعلیحضرت محمدرضاشاه هرکدام بین دو محظور قرار گرفتند. چنانچه میخواستند با یک عده وطن پرست مدارا کنند، از انجام وظیفه در مقابل استثمار باز میماندند و چنانچه با این عده به سختی و خشونت عمل میکردند دیگر برای این سلسله حیثیتی باقی نمیماند تا بتوانند به کار ادامه دهند.» (خاطرات و تألمات مصدق، به کوشش ایرج افشار، انتشارات علمی، سال 1365، ص344)
انتهای پیام
بر پدر این اجانب خصوصاً انگلیسی جماعت لعنت ، چقدر آدم های نلایق و بی سواد از قزاق و غیره !!؟؟ را در این مملکت از زیرصفر به صدر رساندند و بر تخت و صندلی نشاندند ، حیف که عمر ما کفاف نمی دهد ده بیست سال آینده اسناد به قدرت رساندن بعضی ها از جانب روس و انگلیس را ببینیم.
حرف من این است که رضاخان را انگلیس استعمار آورد یا خودش عصا زد زیر بغل و اومد… هر چه بود اما چند کار مهم کرد که در راس آن حفظ تمامیت ارضی ایران و شروع بسیاری توسعه ها بود… حالا ما بعد دهها سال از ایام حکمرانی رضا خان یاد گرفتیم بنشینیم در اندرونی حوزه تا دانشگاه و یکی ناسزا رجز کند و آن دیگری بت بسازد!!!…
جالب است بگم که هر دو طرف این دعوای حیدری و نعمتی با وجود تمام امکانات در اختیارشون هم هیچ برنامه پیشرفتی برای همین فردا هم ندارند… حالا زیباکلام با چندین میلیارد تومان پول مردمی نتونست یک روستا را در مناطق زلزله زده کرمانشاه بسازد و حقا و انصافا کم آورد… تازه از اساتید دانشگاه تا دخترکان رسانه ای و تا بی بی سی هم بهره جست… اون دیگری هم که نمادش در همان کرمانشاه سرداری بود که باز رسما بیانیه داد و شماره حساب داد که برای ساخت دستشویی در آنجا کم آورده است… ذره ای این حرف و سخنان توهین نیست… شما رسانه ای ها به راحتی میتوانید در گوگل سرچ کنید و ماوقع را ببینید… همین سردار بعد شکست برجام میگفت جناب روحانی پول اون سکه های تشویقی را که برای برجام کادو دادی برگردان و بده من تا سرویس بهداشتی های سر پل ذهاب را تکمیل کنم… سخنرانیش هست… زیباکلام هم که یکی به نعل می زند یکی به میخ… ذوب در بازرگان لیبرال غربگرا و البته ملی گرا!!!! است و همزمان سنگ هاشمی و خاتمی را به سینه می زند تا امروزی که هر روز فریاد می زند ملت دیگر به خاتمی هم رای نخواهد داد… برادر جان باور کنید نزاع مباحث پیرامون رضا شاه ما را بجایی نمیرساند… اون مرحوم شده خوب یا بد، ضد دین و ضد حجاب، طرفدار هیلتر و ضد موسیلینی و… هر چه بوده تاریخ کارنامه اش را به نام خودش قضاوت می کند… کارنامه زیباکلام ها و غیر زیباکلام ها را هم آیندگان به نام خودشان قضاوت می کند. بماند که دوره عوض شده… همین سران کشورهای خلیج فارس را اگر روزگاری در تخت جمشید سوار کامیون میکردن ولی حالا بروید عظمت دبی و شارچه و ابوظبی و ریاض و جده و بحرین و قطر و کویت و حتی شرم الشیخ را بنگرید… بس کنید حرافی های بی حاصل را… ظرفیت ها و پتانسیل ها و قلم هایتان را اگر جسارت و جرات و غیرتی مانده در رسانه و دانشگاه تا دولت و مجلس معطوف کنید به اینکه آمار طلاق و فساد و فحشا و بیکاری و اعتیاد و کمیته امدادی و… را کم کنید و اگر این کاره اید برای توسعه کیش و چابهار و… در مقابل دبی و بحرین و ووو کاری بکنید. بخدا شرمنده ام میگویم جوان 35 و 40 ساله شما گرسنه شکم و شهوت است و… بخدا دختر 30 ساله این وطن بجای اینکه امروز مادری باشد و برای جامعه و وطن و خانوادش مفید باشد روی دست خودشم هم مانده و گرفتار گرسنگی شهوت است…
به داد این مملکت برسید… اصلا گور بابای رضاخان و پسر ناخلفش… ما کجاییم؟ ما چکار کردیم؟، ما کجاییم؟
…
حرف من این است که رضاخان را انگلیس استعمار آورد یا خودش عصا زد زیر بغل و اومد… هر چه بود اما چند کار مهم کرد که در راس آن حفظ تمامیت ارضی ایران و شروع بسیاری توسعه ها بود… حالا ما بعد دهها سال از ایام حکمرانی رضا خان یاد گرفتیم بنشینیم در اندرونی حوزه تا دانشگاه و یکی ناسزا رجز کند و آن دیگری بت بسازد!!!…
جالب است بگم که هر دو طرف این دعوای حیدری و نعمتی با وجود تمام امکانات در اختیارشون هم هیچ برنامه پیشرفتی برای همین فردا هم ندارند… حالا زیباکلام با چندین میلیارد تومان پول مردمی نتونست یک روستا را در مناطق زلزله زده کرمانشاه بسازد و حقا و انصافا کم آورد… تازه از اساتید دانشگاه تا دخترکان رسانه ای و تا بی بی سی هم بهره جست… اون دیگری هم که نمادش در همان کرمانشاه سرداری بود که باز رسما بیانیه داد و شماره حساب داد که برای ساخت دستشویی در آنجا کم آورده است… ذره ای این حرف و سخنان توهین نیست… شما رسانه ای ها به راحتی میتوانید در گوگل سرچ کنید و ماوقع را ببینید… همین سردار بعد شکست برجام میگفت جناب روحانی پول اون سکه های تشویقی را که برای برجام کادو دادی برگردان و بده من تا سرویس بهداشتی های سر پل ذهاب را تکمیل کنم… سخنرانیش هست… زیباکلام هم که یکی به نعل می زند یکی به میخ… ذوب در بازرگان لیبرال غربگرا و البته ملی گرا!!!! است و همزمان سنگ هاشمی و خاتمی را به سینه می زند تا امروزی که هر روز فریاد می زند ملت دیگر به خاتمی هم رای نخواهد داد… برادر جان باور کنید نزاع مباحث پیرامون رضا شاه ما را بجایی نمیرساند… اون مرحوم شده خوب یا بد، ضد دین و ضد حجاب، طرفدار هیلتر و ضد موسیلینی و… هر چه بوده تاریخ کارنامه اش را به نام خودش قضاوت می کند… کارنامه زیباکلام ها و غیر زیباکلام ها را هم آیندگان به نام خودشان قضاوت می کند. بماند که دوره عوض شده… همین سران کشورهای خلیج فارس را اگر روزگاری در تخت جمشید سوار کامیون میکردن ولی حالا بروید عظمت دبی و شارچه و ابوظبی و ریاض و جده و بحرین و قطر و کویت و حتی شرم الشیخ را بنگرید… بس کنید حرافی های بی حاصل را… ظرفیت ها و پتانسیل ها و قلم هایتان را اگر جسارت و جرات و غیرتی مانده در رسانه و دانشگاه تا دولت و مجلس معطوف کنید به اینکه آمار طلاق و فساد و فحشا و بیکاری و اعتیاد و کمیته امدادی و… را کم کنید و اگر این کاره اید برای توسعه کیش و چابهار و… در مقابل دبی و بحرین و ووو کاری بکنید. بخدا شرمنده ام میگویم جوان 35 و 40 ساله شما گرسنه شکم و شهوت است و… بخدا دختر 30 ساله این وطن بجای اینکه امروز مادری باشد و برای جامعه و وطن و خانوادش مفید باشد روی دست خودشم هم مانده و گرفتار گرسنگی شهوت است…
به داد این مملکت برسید… اصلا گور بابای رضاخان و پسر ناخلفش… ما کجاییم؟ ما چکار کردیم؟، ما کجاییم؟
…
نمیشه اسم مطالب بالا رو نقد گذاشت بیشتر واگویه روایت حکومتی از رضا شاه است و بس نمیشود خدمات رضا شاه به کشور و جلو گیری از تجزیه و فروپاشی کشور رو نادیده گرفت نمیشه خدمات رضا شاه در ایجاد مدرنیته در ایران را نادیده گرفت نمیشه خدمات رضا شاه در تبدیل ایران ایلی و طایفه رو به یک کشور دیوانسالاری رو نادیده گرفت البته اگه با بغض و کینه قضاوت کرد میشه برای هر خدمتی یک تهمت درست کرد
آقای سلیمی نمین به دروغ متوسل شده است! در بند یک مخالفت نامه ایشان با کتاب زیبا کلام آتچه مدعی شده است که در کتاب صادق زیبا کلام به اشتباه نام سیروس غنی نوشته شده است سخنی بی ا ساس است زیرا از نخستین روز انتشار نسخه اینترنتی آنرا دریافت کرده ام و چنین چیز در متن دیده نشد ! روشن نیست چرا آقای سلیمی نمین خود را مجاز به دروغگویی می داند؟! دیگر بندها هم تنها ادعاهایی ب سند می باشد و چون مستند نیست قابل اتکا نمی تواند دانسته بشود!
سلیمی نمین دروغ میگوید چون مجبور است که دروغ ببافد .
فقط متنفرم از اونایی که از یه چیزی هیچ اطلاعاتی ندارن و بی حساب و کتاب، اظهار نظر می کنن.
کاربران عزیز لطفا از یه چیزی کاملا اطلاعات کسب کنید و تحقیق کنید و بعد بیایید و اظهار نظر کنید.