خرید تور نوروزی

ملالی نیست…

فرانه ذکایی، دکترای رشته حشره شناسی دانشگاه علوم وتحقیقات در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «ملالی نیست…» نوشت:

امیدوارم حالتان خوب باشد، اگر از حال ما بپرسید باید بگویم کمی قلبمان درد می‌کند. خبرهای بد زیادی برایتان دارم منتها نمی‌دانم از کجا شروع کنم؟ از مردمان سرزمینم برایتان بگویم که فقر به جای کرونا راه نفسشان را بسته یا پدران شرمنده و جوانان بی‌امیدی که پل عابرپیاده‌ی خیابان‌ها، انتخاب آخرشان است برای عبور از زندگی به سوی مرگ، یا بسیاری از کودکان سرزمینم که شب‌ها گرسنه می‌خوابند و به گمانشان این بخشی از بازی‌های کودکانه‌ی دنیای خاکستری زندگیشان است.

از دخترانی بگویم که این بار امنیت را در خانه پدر گم کرده‌اند و دستان پدر، گلویشان را به نوازش نه! به درد و مرگ می‌فشارد. از کلیه‌هایی که تا دلت بخواهد روی در و دیوار شهرم به حراج گذاشته می‌شوند. از مستاجرهایی که چادر مسافرتی در پشت بام خانه‌ها، منزل جدیدشان شده است.

از آن سوی زاگرس بگویم که کول‌های هموطنانم از غم نان خم شده اما اگر شانس بیاورند و زنده بمانند، شاید همین کول‌های خمیده و استخوان‌های پر درد برایشان وفا کند.

از آتشی بگویم که بر جنگل‌های زاگرس افتاد تا دیگر نه سنجابی در آن بدود و نه بلوطی از درختانش سقوط کند ، روزها سوخت و کسی نبود تا شعله‌های آتشش را خاموش کند. شاید سرنوشت این جنگل‌ها بهتر از سرنوشت تلخ آن جنگل‌هایی باشد که قرار است آهن و سیمان به جای درختانشان خوش رقصی کنند.

کمی این طرف تر چند سال است زلزله و سیل، زندگی را از بسیاری از هموطنانم گرفته و بی‌خانمانی معنای فصل‌ها را برایشان تیره کرده و به امید اینکه دیگر، چادرها و کانکس‌ها منزلشان نباشد، هر سال را به امید سال بعد می‌گذرانند. که البته ساخت مراکز خرید (مال ها)ی پر زرق و برق و چه و چه… خیلی مهم تر از ساخت سقف و سیل بند برای این مردمان است.

اصلا تنوع خوب است، مثلا منظره دماوند هم خیلی تکراری شده و چشم را خسته می‌کند برای همین هم برایش نقشه‌های خوش خط وخال کشیدند اما به گمانم این پیر خسته، از این آشی که برایش پختند، بغض خفته در گلویش چند برابر خواهد شد.

راستی سازمان حفظ نباتات هم دستش درد نکند، کم نگذاشت و رسم مهمان نوازی را خوب به جا آورد و اجازه داد هرچه ملخ است به کشور سرازیر شود. اصلا برای همین مهمان نوازیمان است که آغوش بر بیگانه‌ی چینی باز کردیم و هرچه “آرش کمان گیر” رشته بود ما پنبه کردیم.

ولی اصلا نگران نباشید، خیالتان راحت! مثلا آب و برق قطع می‌شود ولی قبض‌هایشان به موقع به دستمان می‌رسد بدون یک روز تاخیر. خیالتان راحت! علیخانی‌ها و کمپین‌های مردمی و خیریه‌ها هم جور شما را می‌کشند و به داد سیل زده‌ها و زلزله زده‌ها و گرسنه‌ها می‌رسند. حتی مردمانی با دستان خالی آتش جنگل خاموش می‌کنند و خودشان می‌سوزند.

اما راستش را بخواهید دیگر بیشتر از این زورمان نمی‌رسد، کاش این ماسک‌های لعنتی، گوش‌ها و چشم‌هایمان را می‌پوشاند. راستی اول نامه گفته بودم کمی قلبمان درد می‌کند؛ ولی نه! قلبمان خیلی زیاد درد می‌کند.

خلاصه اینکه آقایان مسئولین! ملالی نیست جز دوری شما!

فقط بی‌زحمت دستور بدهید در کتاب جغرافیای مدرسه، تغیراتی در شکل نقشه ایران بدهند، در کتاب ادبیات هم حتما ذکر کنند که دیگر آرش کمانش شکسته…

من هم مدتی است سعی می‌کنم دورنینداختنی‌ها را دور بیندازم تا مشتری‌های سطل‌های زباله، راضی به خانه بروند…

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا