روزنامهخوانی با انصاف (4 شهریور 99)
[انصاف نیوز خلاصهای از مقالهها و گزارشهای مهم روزنامهها و سایتهای خبری را به شکل روزانه در این بخش منتشر میکند]
انصاف نیوز: سال پایانی دولت، شرایط این روزهای بازار سرمایه، انتخابات2020 آمریکا و ماجرای قرارداد مارک ویلموتس از جمله موضوعاتی است که در مقالهها و گزارشهای روزنامهها و سایتهای خبری دیده میشود
چشمانداز دولت درآخرین سال؛ موانع و بایدها
غلامرضا انصاری در یادداشتی برای روزنامهی ایران نوشت: «دولت حسن روحانی در آستانه آخرین سال فعالیت خود ایستاده است. ترسیم چشمانداز پیشروی دولت و طرح باید و نبایدهای پیشنهادی به آن در جهت بر جاگذاشتن کارنامه قابل دفاع بیشک چیزی نیست که بتوان آن را در خلأ و بدون در نظر گرفتن موانع و مشکلات پیش روی دولت انجام داد. تنها بخشی ازموانعی که در دولت دوم آقای روحانی به وجود آمد، عبارتنداز: روی کار آمدن دونالد ترامپ رئیس جمهوری جدید امریکا و تحریمهای ظالمانه اعمالی از سوی او، فعالیت شدید مخالفان داخلی دولت و کارشکنی آنها در مسیر تحقق برجام، فزایش محدودیتها در فضای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، برخی ناکارآمدیها و سوء مدیریتهای حلقهای پیرامونی؛ در مقابل این موانع و مشکلات باید توجه داشته باشیم که دولت با تحولات و تغییرات جدی در جامعه نیز روبهرو است.».
در ادامهی یادداشت این عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت میخوانیم: «چشم اندازهای نگرانکنندهای در جامعه از حیث تضعیف همبستگی اجتماعی و پایین آمدن مرجعیت رسانه ملی وجود دارد. کاهش مرجعیت رسانه ملی و بخش قابل توجهی از دیگر رسانههای داخلی بر اثر صداقت نداشتن در ارائه اخبار به جامعه باعث کاهش فزاینده تأثیرگذاری این رسانهها و افزایش نفوذ شبکههای اجتماعی، رسانههای غیر همراه و اغلب معاند شده و شبهه نسبت به دادههای ملی را به بالاترین حد خود رسانده است. همچنین در تبیین چشمانداز پیشرو نباید تحولات بینالمللی را نادیده گرفت. ما در جهان پساجنگ سرد و در این مقطع از تاریخ شاهد آن هستیم که اکثر کشورهای جهان سیاستهای تعاملی را جایگزین سیاستهای تقابلی و تهاجمی کردهاند. اگر چه رقابتها و تنازعها در حوزههای دیگری از جمله در حوزههای اقتصادی و فرهنگی در جریان است؛ با این حال کشیدن دیوار میان خود و دیگران و استفاده نکردن از ظرفیتها و قابلیتهای این تعامل در ضمن حفظ اصول منطقی و قابل قبول اجتماعی و صرف اتکا به توان داخلی پاسخگوی نیازهای فزاینده امروز نخواهد بود».
آقای انصاری در نهایت سه الویت دولت در سال پایانی دولت را نیز مطرح میکند: «دولت در سال پایانی سه اولویت مهم را پیش رو خواهد داشت: ساماندهی معیشت مردم، صداقت در رفتار و گفتار و ارتقای منزلت اجتماعی جامعه، سامان دادن به وضعیت اقتصادی موجود اینها از اولویتهای اساسی پیش روی دولت خواهند بود و میسر نخواهند شد مگر اینکه دولت با شجاعت و جسارت سیاستهایی چند را عملیاتی کند. واگذاری امور به نهادهای مردمی و مدنی، خصوصیسازی واقعی در حوزه اقتصادی و متوقف کردن فعالیت نهادهای شبهدولتی در بخشهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی از جمله اموری است که دولت باید با هماهنگی رهبری نظام به صورت جدی در دستور کار قراردهد».
اگر ترامپ دوباره انتخاب شود
در سرمقالهی روزنامهی شرق به قلم حسین علایی میخوانیم: « با تداوم «فشارهای حداکثری» و تحریمهای سنگین و گسترده آمریکا، اکثر مردم و دولت ایران علاقهمند هستند ترامپ برای دور دوم انتخابات ریاستجمهوری، شکست سختی را متحمل شود و نتواند رأی بیاورد.ایران در طول حیات خود تاکنون با چنین برخوردهای بیرحمانه، خشن، سبعانه و جنایتکارانهای از سوی آمریکا علیه آحاد مردم کشور خود مواجه نبوده است.ترامپ احساس میکند که ممکن است در دوره بعد رئیسجمهور آمریکا نباشد و بنابراین میخواهد بیشترین خدمت را در چند روزه باقیمانده دوره ریاستجمهوری خود به اسرائیل بکند. او همانطور که جولان سوریه را به اسرائیل داد و سفارت آمریکا را به بیتالمقدس منتقل کرد تا حاکمیت اسرائیل را بر قدس شریف تثبیت کند و امارات را وادار کرد رابطهای علنی و رسمی با اسرائیل برقرار کند، حالا به دنبال آن است تا با تسلیمکردن جمهوری اسلامی ایران، بزرگترین نگرانی رژیم صهیونیستی را از بین ببرد و شرایط خواب راحت را برای امثال نتانیاهو فراهم آورد».
این تحلیلگر سیاسی ادامه میدهد: «اگرچه ایران با طرح موضوع برنامه توافق با کشورهای چین و روسیه تلاش کرده است به آمریکا نشان دهد که راهبرد ترامپ علیه ایران به نتیجهای نخواهد رسید، ولی تاکنون مشخص شده همکاریها با چین و روسیه نتوانسته از حجم تحریمهای ضدبشری آمریکا علیه ایران بکاهد و گشایشی را در اقتصاد ایران به وجود آورد. بنابراین به نظر میرسد ایران تاکنون ضمن اتخاذ راهبرد «اجتناب از مذاکره و جنگ»، چارهای نداشته تا به آمریکا نشان دهد که سیاست «فشار حداکثری» کارایی لازم را نداشته و به جایی نخواهد رسید و شکست خواهد خورد».
به باور نویسنده: «ایران باید از این پس نشان دهد با تکیه بر ظرفیتهای ملی و بازگذاشتن دست مردم و اعطای اختیارات بیشتر به دستگاههای اجرائی و استانداران میتواند اقتصاد خود را اداره کند. بنابراین لازم است دولت به راهکارهای جدیدی برای پیشرفت و توسعه کشور فکر کرده و از اندیشههای نو حمایت کند. بر این اساس، باید تمامی موانع کسبوکار عملا برداشته شده و از توان تمامی دولتمردان سابق و افراد برجسته و صاحبنظر در همه حوزهها برای فائقآمدن بر تحریمها استفاده شود. حال که نقدینگی زیادی در جامعه وجود دارد، از آن برای انجام پروژههای بزرگ استفاده شود. برای مثال ساخت خطوط مختلف راهآهن و بزرگراهها، ازجمله تکمیل بزرگراه شمال، با بهرهگیری از سرمایهگذاری مردم امکانپذیر شود».
آقای علایی در پایان یادداشت خود نوشته است: « لازم است «همگرایی سیاسی و اجتماعی» در دستور کار حاکمیت و احزاب، نمایندگان محترم مجلس و رسانهها بهویژه صداوسیما قرار گیرد و به تفرقه و تضادها دامن زده نشود و از نفرتپراکنی خودداری شود. خوب است در سیاست داخلی کشور بازنگری کرده و بسیاری از زندانیان و محصوران تعیین تکلیف و آزاد شوند تا انسجام و سرمایه اجتماعی افزایش یابد. از تلاش برای بیرونراندن رقبای سیاسی با توسل به هر شیوه و ابزاری خودداری شود. اجازه بروز نشاط اجتماعی و سیاسی بهویژه در آستانه انتخابات آینده ریاستجمهوری به همه مردم داده شود تا به یاری خداوند، با برگزاری «آزادترین انتخابات» ریاستجمهوری در سال آینده، جمهوری اسلامی ایران بتواند آمریکا را سرخورده و مأیوس کند».
بهار يا ويرانی عربی؟
عباس عبدی در سرمقالهی روزنامهی اعتماد نوشت: «10 سال از اتفاقات منجر به بهار عربي ميگذرد. تونس، مصر، ليبي، سوريه، تا حدي يمن، سپس عربستان، مراكش و… در اين موج سياسي دچار تحول شدند. چنان شور و شعفي جهان عرب را فرا گرفته بود كه همگان بر آن غبطه ميخوردند. اين حمايت به اندازه كافي دليلي بر درستي و مفيد بودن آن اتفاقات تلقي ميشد. برخي از اين كشورها توانستند به سرعت موج را سركوب كنند مثل عربستان. برخي به جنگ داخلي رسيد، مثل ليبي و سوريه، برخي نيز به تحولات سياسي تا حدي راديكال انجاميد. تقريبا همه آنها شكست خوردند. بهترين آنها تونس بود. هم به علت بالاتر بودن شاخص توسعهيافتگي و هم به علت رفتارهاي مدنيتر احزاب سياسي آن. از اينرو به نظر ميرسيد كه تونس از اين موج موفق بيرون آيد و حداقل سرنوشت آن مثل ليبي و سوريه يا مصر نشود كه فروپاشي و ارتجاع كامل را تجربه كردند. تونس كه بهترين روند تحول را داشت امروز در چه وضعي است؟ بازگشت آرام به گذشته را در پيش گرفته. نارضايتي در حد بالايي است. همچنان وحدت و تفاهم سياسي دور از دسترس است».
این تحلیلگر سیاسی اصلاحطلب در بخش دیگری از یادداشت خود مینویسد: « براي هر انجام هر اقدام سياسي و راهبردي، توضيح نامطلوب بودن شرايط كنوني كافي نيست، بلكه بايد چشمانداز تا حدي روشن هم عرضه كرد. فراموش نكنيم تونس جزو كشورهايي است كه مسير تحولات آن در يك دهه گذشته با خشونت كمتر و تفاهم و سازگاري بيشتري انجام شده است و الا وضعيت ليبي، سوريه و يمن حكايت فاجعهباري است كه پيش روي همه قرار دارد.
برخي دوست دارند كه بگويند ما با ديگران فرق داريم و به سرنوشت آنان دچار نميشويم. قطعا فرق داريم، ولي به نظر ميرسد كه اين تفاوتها در جهت تقويت سناريوي بدتر شدن نتايج است و نه بهتر شدن».
به باور آقای عبدی: «امكان شكلگيري چنين تفاهمي از خلال فرآيند اصلاحطلبانه بسيار بيشتر است تا ورود در فرآيندهاي راديكال و ساختارشكن. همچنان كه در سالهاي اصلاحات شاهد تقويت اين نوع از تفاهم هم بوديم. به نظر من مردم نيز از چنين روندي حمايت ميكنند. اعتراض نسبت به وضع موجود به معناي تاييد هر شيوه ديگري نيست. گمان ميكنم كه مردم همچنان اميد دارند شاهد شكلگيري قويتر يك جريان اصلاحطلبانه براي عبور از شرايط كنوني باشند».
ضرورت عبور اقتصاد ملی از برجام
در مقدمهی سرمقالهی روزنامهی جوان به قلم محمدجواد اخوان میخوانیم: «در میان آسیبهای جدی اقتصادی کشور که ریشه بخشی از نابسامانی و حتی بسیاری از نوسانات اقتصاد ملی به آن باز میگردد، تولید و استمرار انتظارات اقتصادی از مذاکرات سیاسی است. در جریان انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ فضای تبلیغاتی خاصی مبنی بر تأثیر مذاکره بر معیشت مردم جریان یافت و از روزهای نخست شروع مذاکرات هستهای در دوره دولت یازدهم، مهمترین مناقشه میان صاحبنظران، تحلیلگران و فعالان عرصههای سیاست و اقتصاد میزان اثربخشی مذاکرات و – به تبع آن- توافق احتمالی بر گشایش اقتصاد ملی و بهبود معیشت مردم ایران بود. این مناقشه البته در سطح نخبگان نماند و ذوقزدگیهای خیابانی پس از توافق اولیه -که تصاویر به یادماندنی آن در بایگانی رسانهها موجود است- نشان از اجتماعی شدن امید به مذاکرات داشت. البته ناگفته پیداست که کشیده شدن ذوقزدگی از مذاکرات و توافق ریشه در نشانیهایی داشت که عمدتاً از سوی برخی مسئولان و نخبگان به جامعه داده میشد. یک سوی دیگر نیز واهمهافکنی از رویدادهایی خیالی بود که به جامعه القا میشد که در صورت به نتیجه نرسیدن مذاکرات یا تأخیر در آن ممکن است به وقوع پیوندند».
نویسنده در ادامه نوشته است: «پس از اعلام و امضای برجام نیز، متأثر از فضاسازیهای گذشته، بخشهای مهم اقتصادی جامعه همچنان منتظر مشاهده علایمی از نتایج برجام بوده و آزادسازی ظرفیتها و توانمندی خود در عرصه اقتصادی را منتظر گشایشهای اولیه پسابرجامی نگاه داشتند. با این حال نه تنها علایم واضحی مشاهده نشد، بلکه خلف وعدهها و نقض عهدهای مکرر امریکا که از همان دوران ماقبل خشک شدن جوهر برجام آغاز شده بود، امیدها را به یأس بدل کرد. در دوره پسابرجام، «نتیجهبخشی یا عدم نتیجه بخشی برجام» موضوع اصلی مناقشه میان نخبگان را رقم میزد. با گذشت هر روز و مشاهده نقض عهد دیگری از سوی غرب و به ویژه ایالات متحده امریکا، امید اثربخشی برجام بر گشایش اقتصادی بیشتر رنگ میباخت».
به نظر آقای اخوان «باید همه فعالان و نخبگان اقتصادی چه در دولت و چه در بخش خصوصی و نیز آحاد مردم عزم خود را برای گرهگشایی از اقتصاد ملی با توان خویشتن جزم کرده و البته مسئولان دولتی در این راه پیشقدم باشند. البته تکلیف کاغذ «برجام» را سیاست مشخص خواهد کرد. طبعاً کسانی که سرنوشت سیاسی خود را به آن گرهزده باشند، حفظ آن روی کاغذ را «شیشه عمر» خود تلقی میکنند؛ اما در ساحت اجتماعی و اقتصادی باید واقع بین بود. اکنون چارهای جز «برجام زدایی از اقتصاد» نداریم، خواه تصمیم بر حفظ «کاغذپاره» آن تعلق گیرد، خواه سرنوشت دیگری در انتظارش باشد».
بازار بورس؛ کارکردها و کژکارکردها
در یادداشت منتشر شده از علی سرزعیم در روزنامهی دنیای اقتصاد آمده است: «بسیاری از امور میتوانند در عین حال که مفید هستند مضر باشند. بهطور مثال علمی که میتواند در خدمت رفاه بشر باشد میتواند ابزارهای کشتارجمعی فراهم کند. دینی که میتواند در خدمت تعالی و پاکی و لطافت روح قرار گیرد در خدمت تعصبات کورکورانه و مسلکهای افراطی قرار میگیرد. بازارهای مالی نیز میتوانند کژکارکردهایی داشته باشند، یعنی اثرات سوئی برای اقتصاد بهدنبال داشته باشند و این امر غریبی نیست. چند سال قبل مشکلات نظام بانکی و رقابت بر سر سود مشکلاتی را در بخش حقیقی اقتصاد بهوجود آورد. اینک نیز بازار بورس دچار مشکل است و کژکارکردهای آن گریبانگیر اقتصاد شده است».
این تحلیلگر اقتصادی ادامه میدهد: «اگر انسانها به این باور برسند که سوداگری راه کوتاه، کمزحمت و پربازدهتری از کارآفرینی است، آنگاه استعدادها معطوف سوداگری خواهند شد و به کارآفرینی و خلاقیت پشت پا خواهند زد. تردیدی نیست که وجود تعداد محدودی سوداگر برای بازار سرمایه لازم است؛ زیرا رونق بازار اولیه با رونق بازار ثانویه تقویت میشود، اما اگر سوداگری پیشه بخش بزرگی از جامعه شود این امر نهتنها موجب خوشحالی نیست، بلکه خبر از مشکل میدهد!».
آقای سرزعیم در بخش پایانی یادداشت خود نوشت: « رفع اشکالات و بهبود سیاستگذاری در این بازار مطلوب همه ماست و انتظار ما دانشآموختگان اقتصاد این است که فعالیت هر بازار تنها برای فعالان همان بازار مفید نباشد، بلکه اثرات جانبی مثبت- و نه منفی – برای بخشهای دیگر اقتصاد به همراه داشته باشد. در غیراین صورت نمیتوان از فعالیتهای جاری در آن بازار حمایت کرد».
مشارکت سیاسی در بستر امربهمعروف و نهیازمنکر
جلیل محبی در روزنامهی فرهیختگان نوشت: «نیاز ما به امربهمعروف و نهیازمنکر، نیازی امروزی است. نه صرفا بهخاطر خاستگاه شرعی آن که نمایندگانی سنتی دارد تا نگذارند اصلی از اصول اسلام فرو گذاشته شود و نه بهخاطر فهرست بلند منکرها و معروفهایی که دلسوزان جامعه میتوانند پیش روی ما بگذارند. امروز به امربهمعروف و نهیازمنکر نیاز داریم تا هنوز هم یک «جامعه مدنی» باشیم. «جامعه مدنی» نیازمند مشارکت واقعی مردم در امور مملکت است و این مشارکت در دوسه دهه اخیر تضعیف یا گاهی ممتنع و مستحیل شده است».
دبیر ستاد امر به معروف و نهی از منکر ادامه میدهد: «همه جناحهای سیاسی ایران در دوسه دهه اخیر، ازجمله اصلاحطلب، اصولگرا، جهادی، کارگزاران و خدمتگزاران راهی به توسعه داشتند و از تکنولوژیهای جدید مثل یک واقعیت محض استقبال یا استفاده کردند. قربانی اصلی این تحول مشارکت واقعی بود. از آن پس بود که نظامیها بهعنوان کارشناسان موفقیت به سیاست سرازیر شدند، درحالی که مدعیان پیشین جامعه مدنی برای حل مسائل شخصیشان هم دست به اسلحه بردند. در دانشگاه علومانسانی دشمن دانسته شد و علوم پایه بیمصرف، علم کاملا با پژوهشهای کاربردی معادل شد و دانشگاه شد آنچه شد. از این نگاه، همه تحولات اقتصاد و فرهنگ و آموزش و پرورش و بهداشت و درمان هم که بعدا با مفهوم «نئولیبرالیسم» صورتبندی شد، در زمینه این تحول شکل گرفت».
به نظر این فعال اصولگر: «امربهمعروف و نهیازمنکر امری عمومی است اما عمومیبودن آن معادل عامیانهبودن نیست. امربهمعروف و نهیازمنکر در عین عمومیت، نیاز به تحقیق، گفتوگو، برنامهریزی و کار تشکیلاتی دارد. از اینرو بیش از هرکس وظیفهای بر دوش اهل علم است. امیدواریم اهل علم پیشقراول این بازسازی باشند و رسالت تاریخی خود را به انجام برسانند. امیدواریم همه سیاستمداران ایران و بلکه جهان بتوانند کار سیاست را بیش از آنکه به زور امضا و اجبار متکی کنند، از طریق سخن حق پیش ببرند. جمهوری اسلامی نشان داد سلاح ضعیفی که به سخن حق تکیه داشته باشد قدرتمند میشود و حرف زوری که به سلاح قدرتمند تکیه داشته باشد، ضعیف. امربهمعروف و نهیازمنکر از ابتدا سخن را بر امضا و اجبار پیش انداخته است؛ فعالیت سیاسی از طریق آشکارکردن کلمه، اینجا است که اگر کسی اهل علم باشد، باید پیش بیفتد».
آقای محبی در پایان مینویسد: « این شوری که با یادآوری قیام مظلومانه سیدالشهدا(ع) در دل مردم شیعه ایجاد میشود اگر راهی به زندگی عمومی ما نیابد، ظلمی مضاعف به سیدالشهدا(ع) است. عزاداران سیدالشهدا(ع) باید برای اقامه حق از مجلس عزا برخیزند، آمر به معروف و ناهی از منکر باشند. چه دغدغه دین داشته باشیم و چه سیاست، فرقی نمیکند، هیچچیز مثل بازگرداندن شأن سیاسی روضه سیدالشهدا(ع)، روضه را زنده نمیکند. در قدرتمندترین نقطه 40 سال اخیرمان، باید سخن حقمان آشکارتر از هر وقت باشد، به روضههایی سیاسیتر از هروقت احتیاج داریم، روضههایی که امربهمعروف و نهیازمنکر باشند».
جاوید ملت
حسین قدیانی در روزنامهی وطن امروز نوشت: «جان به جانش کنی، از ضدانقلاب، انقلابی درنمیآید! ضدانقلاب با سوءاستفاده از وضعیت اقتصادی کشور، خود را در حالی دلسوز اقشار آسیبپذیر نشان میدهد که ته ته ته همه شعارهایش «جاوید شاه» است! این بزرگترین طنز تاریخ است که از سویی شعر آزادی بخوانی و از دیگر سو مداح شاهکی باشی که با کودتا علیه یک دولت قانونی، به سلطنت برگشت! اولبار هم که جلوس کرد آنجا، شبیه کودتا بود! همین جا موضع متن را شفاف کنم: نوشتن ما علیه ضدانقلاب، نوشتن علیه هیچ کارگر یا کارمندی نیست، ولو آنکه در تجمع کذا، چند تا شعار ساختارشکن هم داده باشند. دفاع ما از انقلاب هم دفاع از ندانمکاریهای هیچ مسؤولی نیست».
در ادامهی سرمقالهی این روزنامه میخوانیم: «بنای دشمن بر این است که ما را شرمنده کند از راه رفته! ولی ما چرا باید شرمنده باشیم از صراط حقمان؟! آنچه اسباب شرمندگی است، وجود مرد بیکار در خانهای با وجود چند بچه قد و نیمقد است. اما سؤال مهم اینجاست: وضعیت بد امروز اقتصادی، زیر سر بهمن ۵۷ است مگر؟! ضدانقلاب میخواهد همه چیز را دقیقا و عمیقا بیندازد گردن خمینی و بعد هم خامنهای، اما با وجود آن همه «جاوید شاه»ی که میگوید، درجه آخر در انتخابات درون نظام، رسما و علنا طرف آن نامزدی را میگیرد که بیگانهترین است با حل مشکلات اقتصادی! پس ضدانقلاب، ایران را با ازدیاد مشکلاتش میخواهد! و هر چه این مشکلات بیشتر، برای ضدانقلاب بهتر! ضدانقلاب کار دارد با این مشکلات، بلکه چند صباح بعد از انتخابات، عوض یقه رئیس قوه مجریه، گریبان بزرگان را بگیرد!».
نویسنده بر این باور است که: «ضدانقلاب در خیال خام خود، سند تعلق به ایران را کشف حجاب کنار مقبره پاسارگاد میخواند، من اما تمام نقش و نگار تختجمشید را هم مدیون سرداری میدانم که دشمن همپیمان با ضدانقلاب را همان بیرون مرزها نگه داشت تا لطمهای به ابنیه تاریخی این دیار کهن وارد نیاید! ایران را حرم بخوانی، محافظش میشود حاجقاسم، نه ضدانقلاب! و حاجقاسم بر کسی پوشیده نیست که هم سرباز این نهضت بود و هم سردار این نظام! هیهات! دفاع از حاجقاسم، شرمندگی و پشیمانی ندارد لیکن سلمنا! دولت هم که دست آقای روحانی باشد، باز این حضرت آقاست که ابراز خجلت میکند از وجود جوان بیکار! یک کلام خامنهای میتواند بگوید «حالا به حرف من در مقطع منتهی به انتخابات برسید» ولی «منم منم» راهی در منش انسانهای خودساخته خداباور ندارد! رهبر در حکم پدر است؛ آن همه تذکر میدهد که «من به توافق با آمریکاییها خوشبین نیستم» ولی آخرش هم پدرانهترین رفتار را با دیپلماتها میکند! ».
در ادامهی این یادداشت آمده است: « ضدانقلاب خوب میدانست فلانی حلال هیچ مشکلی نخواهد بود اما نام او را بلند میکند و همچون وسوسههای شیطان، نظر مردم را تغییر میدهد تا مشکلات کم نشود؛ زیادتر شود! ندیدید که حتی آنور آبیها هم بنفش پوشیدند بهار ۹۲؟! ضدانقلابند دیگر! و درست به همین دلیل، ضدایران و ضدایرانی! حاجقاسم را تروریست میخوانند اما برای ریاست جمهوری هیلاری کلینتون- که به زعم احرار عالم «مادر داعش» است- ستاد تبلیغاتی میزنند! من هنوز هم از اخلاق انسانی دور میدانم که ادعا کنم ضدانقلابها مسلمان نیستند! ولی یک چیز را حتم دارم: ضدانقلابها اول ضدایران و ضدایرانی هستند، بعد ضدانقلاب! ضدانقلاب برخلاف نیروی انقلابی ابدا دوست ندارد مشکل کارگران فلان کارخانه حل شود، چرا که او کاسب مشکل ایرانیجماعت است! ».
و در نهایت آقای قدیانی مینویسد: « ما ملت روایت فتحیم! ملت قلم آوینی! ملت اخلاص صیاد! ملت چشم همت! ملت لبخند خرازی! ملت قایق عاشورا! ملت برادران باکری! ملت حق! ملت حاجقاسم! ضدانقلاب را از شعارش بشناس! ما را نیز از شعارمان! جاوید باد ملت عزیز، شریف و شهیدپرور ایران».
چرا حامیان اصلی ویلموتس پنهان شدهاند؟
مرتضی رضایی در خبرآنلاین نوشت: «عبدالکاظم طالقانی عضو پرحاشیه هیات رییسه فدراسیون باز هم یگانه مدافع فدراسیون نشینان و فاجعه قرارداد ویلموتس شد، مثل تمامی روزهای بحرانی سال های اخیر. در این سال ها هرگاه فشار انتقادات از مهدی تاج بالا می رفت یا کسی از اهالی فوتبال عملکرد او را مورد انتقاد قرار می داد یک مصاحبه آتشین هم از طالقانی منتشر می شد. البته بررسی متن گفت و گوهای منتشر شده به خوبی نشان می دهد احتمالا آن کسی که این صحبت ها را از جانب طالقانی نوشته فرد دیگری است!».
نویسنده ادامه میدهد: «البته موضوع مورد بحث این نیست که چرا دیگران از جانب عضو هیات رییسه و رفیق و یاور شریک وفادار رییس سابق مصاحبه تنظیم می کنند و ممکن است طالقانی اصلا از جملات و کلمات این مصاحبه هم مطلع نباشد سوال اینجاست که چرا حداقل به رسم رفاقت و وفاداری در این فشار ناشی از رسوایی قرارداد ویلموتس خودشان را پنهان کرده و حاضر نیستند یک کلمه از رییس سابق دفاع کنند اما طالقانی که حالا گرفتار این معرکه شده همچنان قربانی منافع اطرافیان تاج می شود؟ چرا برای جنگ نیابتی،عبدالکاظم طالقانی به عنوان تنها گزینه موجود انتخاب شده و آنها که با دسته های گل و ماشین لاکچری به استقبال ویلموتس می رفتند حالا روزه سکوت گرفته اند؟».
در پایان این یادداشت آمده است که: «چهره مربی بلژیکی که پس از یک دوره خانه نشینی وارد فوتبال ایران شد و در ازای چند حضور بی حاصل حالا به دنبال دریافت غرامت ٨ میلیون یورویی است بر همگان آشکار شده اما همچنان هستند مشاورانی که تاج و هیات رییسه را به این چاه ویل انداختند و در دفاع از قرارداد ویلموتس از قول طالقانی می نویسند:”ویلموتس رزومه حضور در 4 جام جهانی به عنوان مربی و بازیکن را داشت و به باور بسیاری نسل طلایی فوتبال بلژیک را ساخت.”یا اینکه قرارداد از نظر شکلی مشکلی نداشت و در مرحله اجرا دچار مشکل شد».
سالی پرتلاطم و سازهای ناهمگون
میرزاعلی آیتاللهی در خبرآنلاین نوشت: «کسی نیست که نداند تا یک سال آینده مملکت با چه چالش هایی روبرو است. سایه انتخابات امریکا و آخرین تلاشهای روز افزون ترامپ و پمپئو برای به زانو در آوردن ایران…بیماری کرونا با جسم و روح و روان مردم بازی می کند و افق روشنی برای مهار این اسب سرکش وجود ندارد…تورم شدید و گرانی دلار وطلا…اختلاس ها و برباد رفتن ثروت ملی دراثر سوء مدیریت ها ذهن مردم فقرزده رابه خود مشغول کرده و عوامل نارضایتی بخش از شهروندان را تکمیل می کند».
نویسنده در ادامه به انتخابات 1400 اشاره دارد: « بازی انتخابات ریاست جمهوری ایران درسال 1400 از مدتها پیش آغاز شده و نارضایتی ها را تشدید می کند. صدا و سیما در ایران انحصاری است و در چنین شرایطی این دستگاه هزینه بر هزینه ساز هم شده است. و هزینه های اجتماعی می آفریند. ازیک سو کارشناسان و مجریان دست چین شده اند و درمسیر زمین زدن دولت و منکوب کردن جناح مقابل با طرح انتقادهای افراطی از دولت فعلی هستند تا فردی نزدیک به این جناح در انتخابات پیش رو رای نیاورد و از سوی دیگر وزرا یا تریبون ندارند یا زبان مردم را نمی فهمند یا خودسانسوری شدید دارند».
آقای آیتاللهی در نهایت نتیجه میگیرد: «شرایط سیاسی و اجتماعی و اقتصادی کشورما بیماراست و اوضاع فرهنگی از آنها بدتر هست که بهتر نیست. وحدت ملی و گرد آوری مردم درجهت منافع ملی با حفظ اختلاف نظرها تدبیرمی خواهد. باشد که دستی از آستین توانمندی برون آید وهمه مردم کشوررابایک چشم نگاه کند و دریک جهت به حرکت وادارد».
پادشاه لخت در تمدن سایبری
اردوان مجیدی در یادداشتی که خبرگزاری فارس منتشر کرده است نوشت: «در تمدن سایبری، لباسهای نامرئی فراوانی برای حاکمیت دوختهاند. به تدریج لباسهای او از تنش در آورده میشود، و لباس خیالی نامرئی را بر تن او میکنند. تصور میکند، مقتدرانه در حال فرمانروایی است، تا در شرایط بحرانی و گلوگاهی، با کودک واقعیتهای محیط برخورد کند، و واقعیتها فریاد بزند که او لخت است؛ قدرتی در کار نیست. حاکمیت تصور میکند که قوام دادن تمدن، فرهنگ و سبک زندگی جامعه را بر عهده دارد، اما فرهنگ جامعه از یک سو با درگیر شدن با رسانههای دیگری که از دور مشغول قوام دادن (و یا از هم پاشاندن قوام) تمدن و فرهنگ به گونهای دیگر هستند، و از سوی دیگر با درگیر شدن در میدان زندگیای که عوامل متعددی در آن، نیازها، سبک و بافت زندگی آنها را، خارج از مدیریت حاکمیت، تعیین میکند، مسیر دیگری را میرود. حاکمیت تصور میکند، انسجام اقتصاد جامعه را در دست دارد، و در حال انجام مدیریت میدان بازی اقتصاد است، اما زیرساختهای اقتصادی، با بازی بازیگران کوچک و بزرگ دیگر، از بیرون و درون محدوده جغرافیای کشور، بازی دیگری را ترتیب میدهند».
نویسنده در ادامه نوشته است: «بحث این نیست که شیادانی مشغول توطئه چینی و فریب حاکمیت هستند، و این اتفاقات به توطئه آنها در حال وقوع است؛ پس باید جلوی این اتفاقات را گرفت! در توطئه چینی و فریب دشمنان و فریبکاران شکی نیست، و به شرایط کنونی هم محدود نیست؛ از قبل بوده و در آینده هم خواهد بود. مسأله اصلی این است که شرایط ایجاد شده در جامعه امروز، و مؤلفهها و مشخصههای تمدن سایبری، یک تغییر پارادایم تمدنی است. قواعد و مؤلفههای تمدن گذشته، در چرخه معادلات این تمدن، اعتبار ندارد. قواعد و سازوکارهایی که در پارادایم گذشته کارآمد بود، در این پارادایم محلی از اعراب ندارد. و قواعدی که در گذشته قابل اجرا یا حتی قابل تصور نبود، در میدان معادلات پارادایم کنونی، حرف اصلی را میزند. فهم اصلی پارادایم در حال تحقق، مهمترین مسئله در حفظ حاکمیت در این میدان است. حاکمیت باید بداند که با پارادایم متفاوتی روبرو است، و قواعد معادلات این میدان، متفاوت از گذشته است. برای حفظ حاکمیت، باید این دستگاه معادلات را در این فضای پارادیمی جدید بشناسد، و طبق معادلات آن عمل کند».
آقای مجیدی در نهایت معتقد است: «مسئله اصلی اینجاست که پوشیدن لباس خیالی و از دست دادن اقتدار حاکمیت، بیش از هر چیز به فهم و تصور خود حکومت مردان باز میگردد. اگر پادشاه و اطرافیان، فضای واقعیتهای کنونی را فهم میکردند، دغل بازی دو لباس دوز دغل باز را هم فهم میکردند، حرف آنها را باور نمیکردند، و به این فتنه و آبروریزی گرفتار نمیشدند. اما باید دید مردان حکومت در شرایط کنونی کشورمان، چه نوع رفتارهایی را در مقابل لباسهای خیالی و پارادایم جدید انجام میدهند. در یادداشت بعدی، به طیف بندی انواع بازی مردان حکومت در تمدن سایبری میپردازیم..».
انتهای پیام