چرا توجه به پدیدهی ترامپ مهم است؟
ابوالقاسم شهلایی مقدم، مدیر مسئول انتشارات نقشونگار در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «چرا توجه به پدیدهی ترامپ مهم است؟» نوشت:
کارل ریموند پوپر، فیلسوف بزرگ علم و فیلسوف مهم سیاسی قرن بیستم، جملهای دارد با این مضمون که حکومتهای لیبرال دموکراسی را باید بهنحوی سامان داد که اگر بدترین رهبران و سیاستمداران به حکومت برسند کمترین خسارت و آسیب را وارد کنند.
مدعای این نوشته این است که ترامپ و ترامپیسم، به دموکراسی لیبرال، و به تبع آن به سیاست جهانی، هم به لحاظ تئوریک و هم به لحاظ عملی خسارت وارد کرد؛ همچنین کاستیها و خللهای این نوع دموکراسی را به نحوی آشکار ساخت که میتواند مدتها موضوع مطالعه و بحث فیلسوفان، متفکران سیاسی، حقوقدانان و جامعهشناسان قرار گیرد؛ کما این که تاکنون روانشناسان نیز به شخصیتشناسی وی و هوادارنش توجه زیادی مبذول داشتهاند. انتخاب شدن ترامپ نشان داد که حتی در جوامع لیبرالدموکراسی هنوز، رهبران کوتوله و پوپولیست، میتوانند، آرای نسبتا بالایی کسب کنند که این خود، حاکی از نزول سیاست و سیاستورزی در آنهاست و ضربه به آرمانی است که دهههاست متفکرانی بزرگ کوشیدند تا آن را نهادینه کنند و در ذهن و فکر آدمیان بنشانند.
اینکه یک فرد اقتدارگرا توافقات چندین ساله روی یک موضوع مهم سیاست بینالملل (برجام) را نادیده بگیرد و آن را مسخره کند، یا معضل مهم و جهانی محیط زیست و توافقنامهی پاریس را به هیج بینگارد و با ریشخند، بدون محاسبههای علمی، به بهانهی مخالفت با منافع ملی که خود میفهمد از آن خارج شود، یا در کمتر از یک ماه مانده به تاریخ انتخابات، یک نفر همفکر خودش را برای دادگاه عالی آمریکا پیشنهاد دهد تا در صورت تردید در انتخابات، کفه را برای خود سنگین کند، یا در رقابتهای انتخاباتیاش صرفا شخصیت رقیب و خانوادهاش را (صرفنظر از درستی یا نادرستی مدعایش) مورد ترور قرار دهد، یا از پیش، بر خلاف همهی قواعد شناخته شدهی داخلی آمریکا، در سلامت انتخابات پیش رویی که خودش مجری آن است تردید کند، یا بیماری مهلک کرونا را حتی در زمانی که در کشورش قتلعام بهپا کرده سهل بینگارد و دربارهی بیماری و علاج و واکسن آن حرفهای بیسروته بزند، به علاوهی دو قطبی کردن شدید جامعهی آمریکا، به حاشیه راندن اقلیتهای قومی، دمیدن در تنور نژادپرستی و غیره و غیره، همه و همه، به نظر میرسد نه تنها هیچکدام در جهت منافع ملی خود آمریکا نیست، بلکه به سخره گرفتن سیاستهای داخلی پذیرفته شده و سیاستهای جهانی مورد توافق است.
عظمت و هنر رهبران سیاسی، در زمانهای بحران ظاهر میشود؛ زمانی که کشور، به هر دلیل، دچار گرفتاری است(خصوصا جنگ ناخواسته، بلایای طبیعی، بیماری و…). اگر توانست کشور را به سلامت از مهلکه به در برد و موفق شود با کمترین خسارت بیشترین دستاورد را داشته باشد میتوان آن حزب یا رهبر سیاسی را موفق دانست، و الا مانند ترامپ، که یک اقتصاد قوی را تحویل گرفت و با هزینهی حدود ۳۰۰۰ میلیارد دلار کسر بودجه به موفقیتهایی هم دست یافت و گشایشهایی ایجاد کرد، ولی اکنون، بهمحض گیر افتادن در بحران، با تقریبا ۵۰ میلیون بیکار(یعنی کسر بزرگی از جمعیت ایالات متحده) همهی سنگرها را وانهاد، را نمیتوان رهبری موفق دانست، چه برسد به رهبری بزرگ و سیاستمداری کارآ.
هنر بزرگ ترامپ در “شومنی” اوست، در قدرت تبلیغ خود و تخریب رقیب، در قدرت ارائهی پوپولیسمی بسیار سبکسرانه و فریبکارانه، در نشان دادن آنچه را موفقیت نیست به جای موفقیت، و نشان دادن آنچه را پیروزی نیست به جای پیروزی. بهطور کلی، هنر قالب کردن دروغ و فریب و عدم کارایی به جای حقیقت و صداقت و کارایی. این هنر، سیاست نیست و لذا اثر دراز مدت ندارد، شاید بتواند مدت کوتاهی برخی دلها را فتح و سنگرها را تسخیر کند، اما دوام ندارد، چنانکه نمونهی وطنی آن را هم دیدهایم.
یک نکتهی مهم دیگر این است که با استمرار پدیدهای مانند ترامپ، چشمانداز وحشتناکی رو در روی آزادیخواهان جهان و مخالفان راست افراطی نسبت به آیندهی دموکراسی و لیبرالیسم در جهان آزاد نمایان خواهد شد و بسیاری از امیدها برای زدودن رادیکالیسم ناامید میشود؛ زیرا امروزه همه میدانیم که رادیکالیسم محصول رادیکالیسم است و ادامهی افراط، افراط میزاید. هنگامی که خطر انتخاب ماری لوپن در فرانسه اوج گرفت، همهی اروپا به وحشت افتاد و آن یکپارچگی خواست اروپایی بود که وی را دوباره به حاشیه راند.
با توجه به آنچه گفته شد و آنچه گفته نشد(مانند لزوم بازنگری حقوقی- سیاسی در نحوهی انتخابات آمریکا و لزوم دوبارهکاوی حدود اقتدار رئیس جمهور در تصمیمگیریها و نیز در برابر سایر قوا و …) لیبرالیسمدموکراسی نمیتواند از رخداد سیاسی-اجتماعی به قدرت رسیدن ترامپ به آسانی گذر کند و آن را یک اتفاق ساده یا گذرا انگارد؛ باید آن را بکاود، در ابعاد و جوانب و مقدمات و نتایجش تدبر کند و بکوشد از تکرارش جلوگیری شود، و این، حساسیت و همتی صادقانه و بسیج گستردهی نظری- عملی میطلبد.
انتهای پیام