یادداشت عراقچی دربارهی میراث سردار سلیمانی در سیاست خارجی
یادداشت سیدعباس عراقچی، معاون سیاسی وزیر امور خارجه که در شمارهی امروز روزنامهی اعتماد منتشر شده را میخوانید:
در سالگرد شهادت سردار بزرگ شهید سپهبد قاسم سلیمانی، قصد ندارم از «او» بنویسم که توصیف واقعی «حاج قاسم» در توان هر کسی نیست.، بلکه میخواهم از «میراث او» برای سیاست خارجی بنویسم. حاج قاسم معمار «محور مقاومت» در منطقه است، اما تاثیرات این معماری بسیار فراتر از سیاستهای جاری و رویکردهای اجرایی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران خود را نشان داده است. تفکر حاج قاسم که خود تجلی آرمانهای انقلاب اسلامی و اصول حاکم بر قانون اساسی جمهوری اسلامیاست، منبعث از بنیان نظری و مبنای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است که نام آن را باید «دیپلماسی مقاومتمحور» گذاشت.
جنگ و دیپلماسی دو ابزار اصلی مدیریت قدرت در میان ملتها هستند و البته همه اذعان دارند که دیپلماسی ابزار کمهزینهتر و کمخطرتری است لذا اولویت اول همه دولتها برای تنظیم روابط خود با دیگران و حل و فصل اختلافات به شمار میرود. دیپلماسی موفق و کارآمد، ترکیب مناسبی از شجاعت و تدبیر در تعامل با دیگران است. نمیتوان در انزوا قدرتمند شد. بدون استفاده از فن دیپلماسی نه ارتباطات نظم و نسق میگیرد و نه تلاشها برای کسب قدرت در ابعاد مختلف به ثمر میرسد. در این قالب، مذاکره هنر دیپلماسی است و تقویت دیپلماسی به معنای کاستن از هزینهها، نهادینهکردن دستاوردها و پیروزی در صلح و حتی در جنگ است. مشهور است کسی که جنگ را میبرد احتمالا صلح را هم میبرد ولی کسی که صلح را میبازد، حتما جنگ را هم باخته است.
در چارچوب دیپلماسی، مذاکره یک فن است اما بهتنهایی راه به جایی نمیبرد. آن چه در هر مذاکرهای تعیینکننده نتایج است «مولفههای قدرت ملی» هستند. هر مذاکره سیاسی به اتکای قدرت ملی صورت میگیرد و در معامله دادهها و ستاندهها، این توانمندیهای ملی طرفین است که مشخصات توافق را در فرآیند مذاکره رقم میزند. در واقع، قدرت ملی یک واحد سیاسی، جایگاه آن واحد را در سیستم جهانی مشخص و محدوده رفتاری آن را تعیین میکند. قدرت ملی به واحدهای سیاسی اجازه میدهد وارد مذاکره شده و آن را در راستای اهداف خود مدیریت کنند. بازیگری که توانمندیهای او در تراز منطقهای یا جهانی نیست نمیتواند دیگران را به مذاکره ترغیب کند یا در جریان مذاکره به اهداف خود برسد.
مذاکره ابزاری برای تبدیل تواناییها و داراییهای ملی به امنیت، ثروت و حیثیت در عرصه خارجی است. مذاکرات میدانی است که واحدهای سیاسی داراییهای خود را در آن عرضه کرده و تلاش میکنند تا این داراییها را به ثروت، حیثیت، اعتبار و امنیت تبدیل کنند. روشن است که اگر دست مذاکرهکننده در میدان عمل خالی از تواناییها و داراییهای ملی باشد، پشت میز مذاکره ناتوان خواهد ماند. این طور نیست که مذاکره از «هیچ» برای کشور منافع تولید کند بلکه این توانمندیهای ملی هستند که منافع ملی را تولید، تکثیر و محافظت میکنند؛ توانمندیهایی که در هر کشوری ممکن است متفاوت باشد. یک کشور توانمندی نظامی دارد، دیگری از توان اقتصادی برخوردار است، آن یکی توان فرهنگی یا رسانهای خوبی دارد و یکی هم ممکن است دارای توان بالای گفتمانی باشد. دارایی برخی کشورها مزیتهای طبیعی و مواهب خدادادی آنهاست مثل مطلوبیت جغرافیایی، دسترسیهای ترانزیتی، منابع زیر زمینی و غیره. کشورهایی هم هستند که ترکیبی از این تواناییها را با هم دارند.
پر واضح است که میزان قدرت مذاکرهکننده در جریان داده ستانده خود را نشان خواهد داد. کنشگری که از قدرت بیشتری برخوردار باشد، داده کمتر و ستانده بیشتری خواهد داشت. در برخی مواقع اگر یک واحد سیاسی از ضعف مطلق واحد سیاسی دیگر اطلاع داشته باشد (یا چنین تصوری در او ایجاد شود) ممکن است تمایل به مذاکره را کنار گذاشته و تلاش کند اهداف خود را از طریق اعمال قدرت محقق کند. اگر این تصور ایجاد شود که از طریق جنگ به دستاوردهای بیشتر و آسانتری از مذاکره میتوان رسید، گزینه نظامی جایگزین مذاکره شده و معادله برد و باخت (صفر و صد) به جای معادله برد – برد مینشیند. این همان توهمی بود که صدام حسین را به شروع جنگ تحمیلی علیه ایران کشاند. به عنوان یک قاعده کلی، ضعیفبودن موجب تشویق دشمن به حمله خواهد شد و بر عکس آمادهبودن برای جنگ موجب پیشگیری از جنگ میشود.
در نظام آشوبزده کنونی که بازیگران تلاش دارند در اشکال مختلف به کسب، حفظ، افزایش و نمایش قدرت در ابعاد مختلف بپردارند، نمیتوان نگرش یا نگاه تکبعدی به قدرت و مولفههای آن داشت. هر چند مبنای افزایش قدرت ملی به میزان زیادی از منطق زور و توانمندیهای سرزمینی به منطق دانش، تولید، خلاقیت، نوآوری، سهم از بازار، گفتمان اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و عناصر تعاملاتی کوچ کرده است اما دو عنصر بقا و خوداتکایی هیچگاه در طول تاریخ از تراز قدرت حذف نشدهاند بلکه در ابعاد نوینی بروز و ظهور پیدا کردهاند.
نظریهپردازان روابط بینالملل معمولا از سه شکل قدرت صحبت میکنند: قدرت سخت که از ابزارهای ملموس قدرت استفاده میکند و معمولا جنبه تهاجمی دارد، قدرت نرم که به معنای توان جذب و اقناعسازی و در نتیجه تاثیرگذاری بر رفتار دیگران به منظور کسب نتیجه دلخواه، از طریق فرهنگ، ایدئولوژی، دانش، ارزشهای سیاسی، دیپلماسی و … است و بالاخره قدرت هوشمند که به معنای توانایی ترکیب و ادغام هوشمندانه قدرت سخت و نرم است.
اما یک وجه دیگری از قدرت هم وجود دارد که کمتر به آن پرداخته شده است؛ قدرت معنایی. قدرت معنایی را شاید بتوان بخشی از قدرت نرم دانست ولی در حقیقت فراتر از آن است. قدرت معنایی اعم از قدرت نرم است و شامل اشکال دیگر قدرت غیر سخت از جمله هنجاری، نمادی و گفتمانی میشود. قدرت معنایی عبارت است از توان جذب و اقناع دیگران برای همراهی، همدستی و همکاری؛ توان ایجاد، القا، اشاعه، تغییر و تکوین هنجارهای مطلوب؛ توان شکلدهی به اولویتها، انتظارات، خواستهها و منافع دیگران؛ توان ایجاد باورهای عمومی، ساختارهای فکری عام و ایجاد عادتوارهها در قالب توان گفتمانسازی، معناسازی، معنابخشی، هویتسازی و روایتسازیهای مطلوب. منابع قدرت معنایی شامل نظام ارزشی و ارزشها؛ پیشینه تاریخی، فرهنگ، مذهب، تمدن و سیاست؛ مولفهها و ساختارهای قدرت ملی و موقعیت کنونی در ترتیبات ملی و جهانی است.
مهمترین مولفه در قدرت معنایی، توان گفتمانسازی است. گفتمان عبارت از یک مجموعه فکری منسجم و منظم است که بر مبنای ارزشها، ادراکات، فرهنگ و اعتقادات یک جامعه ارایه و مورد پذیرش غالب افراد جامعه واقع میشود. گفتمان غالب در هر جامعه با جهتدادن به نظامهای فکری و مدیریتی بر سرنوشت مردم و کشور تاثیر میگذارد. گفتمانسازی فرآیندی است که روایتهای غالب سیاسی، اجتماعی، اقتصادی یا فرهنگی را در یک فرآیند زمانبر به ادبیات رایج جامعه و زندگی مردم وارد میکند. گفتمانسازی، دستوری و بخشنامهای نیست بلکه یک فرآیند اقناعسازی است. کشورهایی که در راستای اهداف خود گفتمانسازی مناسب را نیز انجام میدهند با سرعت بیشتری به اهداف خود نایل میشوند. برخی کشورها قادرند در سطح منطقهای یا حتی بینالمللی و جهانی گفتمانسازی کنند و در یک فرآیند اقناعسازی منطقهای یا بینالمللی گفتمان مورد نظر خود را به گفتمان غالب تبدیل کرده و اهداف خود را در سطحی فراملی پیش ببرند. توان گفتمانسازی یکی از مهمترین مولفههای قدرت ملی برای یک کشور به شمار میرود که به میزان اثرگذاری محیطی آن، میزان پذیرش بازیگران هدف و همچنین میزان پذیرش و گفتوگو در قالب آن گفتمان میتواند بر قدرت کنشگر در روند و بهویژه نتیجه مذاکره اثر داشته باشد. «گفتمان انقلاب اسلامی» و «گفتمان مقاومت» از مهمترین گفتمانسازیهای جمهوری اسلامی ایران در سطوح ملی، منطقهای و فرامنطقهای بوده است. تردید نباید کرد که قدرت و توانایی دفاعی، بهعنوان اصلیترین شاخصه «قدرت سخت» است؛ همچنان از اهمیت کلیدی برخوردار است. در نظام بینالملل هیچ کشوری بدون برخورداری از قدرت دفاعی، امکان دفاع از امنیت ملی و تامین منافع ملی خود را ندارد و سادهانگاری است اگر اهمیت «قدرت سخت» را فراموش کرد. در عین حال نقش و تاثیر روزافزون «قدرت نرم» و مولفههای آن را نیز نباید انکار کرد یا دست کم گرفت. برای افزایش قدرت ملی حتما باید به افزایش توانمندیهای معروف به قدرت نرم، بهویژه علم و فناوری نیز همت گماشت اما آن چه این دو قدرت را تصاعد میبخشد و کارکرد آنها را مضاعف میکند، قدرت معنایی و گفتمانسازیاست. «دیپلماسی مقاومتمحور» ترکیبی از همه اشکال قدرت است که حول محور گفتمانسازی شکل میگیرد. مرور تاریخ و مسیر حرکت کشورهای قدرتمند نشان میدهد هر یک از کشورها مسیر خاصی را برای قدرتمندتر شدن برگزیدهاند و در اولویتبندی مولفههای قدرت، نگاه متفاوتی از یکدیگر داشتهاند. مسیر جمهوری اسلامی ایران مسیر مقابله با سلطهگری ابرقدرتهاست و آن چه قدرت جمهوری اسلامی را متبلور میکند توانایی ایستادگی در برابر خواستههای زورمدارانه قدرتها و آمادگی برای پرداخت هزینههای مربوطه است. «دیپلماسی مقاومتمحور» مبنای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را تشکیل میدهد و «محور مقاومت» تنها یکی از ابعاد آن است. این دیپلماسی متکی بر توانمندیهای ملی و بومی است و مهمترین شاخصههای آن عبارتند از:
توان دفاعی موشکمحور
حضور مقتدرانه در خلیج فارس
گفتمانسازی مقاومت در منطقه پیرامونی
خردورزی عزتمندانه در عرصه بینالمللی
و ایستادگی حکیمانه در برابر نظام سلطه
یاد و نام سردار سلیمانی پاینده است.»
انتهای پیام