پایان ترامپیسم
علیرضا ايمانخانی، دانشآموخته علم سیاست در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «پایان ترامپیسم» نوشت:
حالا و با خروج احتمالا همیشگی ترامپ از سپهر سیاسی جهان فرصتی است که بیشتر میتوان در مورد عملکرد چهار ساله او قضاوت کرد.
فارغ از، نقاط قوت ترامپ در مبحث اقتصادی و بد شانسی او در جهت تقارن با یک پاندمی (کرونا) که حداقل درباره سقوط ترامپ مانند یک تیر غیب الهی بود چیزی را که دنیا نگران کرده بود ظهور یک دیکتاتور قانونی مانند هیتلر و یا موسولینی در دنیا معاصر بود.
اول. ترامپ از نظر اخلاق شخصی، به مانند بیشتر دیکتاتورها، یک دنده، خود محور، مغرور و متبختر بود.
دوم. خاستگاه ترامپ یک حزب پرقدرت و فراگیر کشور ش بود. مانند حزب فاشیست ایتالیا و حزب ناسیونال سوسیال آلمان (نازی) برای هیتلر و موسولینی
سوم. غرور بخش زیادی از جامعه به دلیل رفتارهای دولت قبلی در سطح جهانی جریحهدار شده بود و نگاه این قشر به ترامپ به مثابه یک منجی بود؛ دقیقا همان نگاهی که مردم آلمان، به این کشور شکست خورده جنگ اول جهانی داشتند.
چهارم. بخش بزرگی از حزب جمهوریخواه علیرغم تفاوت دیدگاه به خاطر شرایط خاص جامعه از او حمایت میکردند.
ولی چرا با وجود تمام این شاخصهها، ترامپ و ترامپیسم در آخرین روزهای زندگی نباتی است و با سرعت هر چه بیشتر در حال سقوط؟ تا جایی که بزرگان جمهوریخواه نظیر مک کانل و تد کروز و لیندزی گراهام نه تنها از حمایت از ترامپ دست کشیده، بلکه به جهت حفظ آبرو با استیضاحش نیز مخالفتی چندانی نکردند.
شاید دو عامل مهم در این باره نقش زیادی دارند و موجب شدند که دونالد ترامپ نتواند علیرغم میل باطنی به یک هیتلر و یا موسولینی تبدیل شود.
بهطور خلاصه اگر بخواهیم عوامل را بطور عمده به عوامل بیرونی و درونی تقسیم کنیم، ر بعد جهانی و بیرونی به جز چند کشور سر سپرده حاشیه خلیج فارس و اسرائیل و تا حدودی ژاپن و کره جنوبی و چند کشور آمریکای لاتین، هیچ کدام از رهبران و جوامع سیاسی کشورهای متمدن از ترامپ حمایت عملی نمیکردند. تمام کشورهای فوق هم به جهت ضعف نطامی و داشتن دشمن خارجی مطیع ترامپ بودند (مانند حاشیه خلیج فارس، به خاطر ایران و شرق آسیا از ترس چین و کره شمالی) و یا رهبر برزیل که خود ترامپی دیگر در آمریکای لاتین است که جمله های سراسر اشتباهش در مورد کرونا تا سالها در اذهان خواهد ماند.
دوم. خروج از میثاق ها و معاهدات بینالمللی مانند پاریس و برجام. که از ترامپ یک چهره قانون شکن و مخالف همکاری در ذهن بیشتر کشورهای جهان و مخصوصا سران اتحادیه اروپا ساخته بود.
ولی در بعد داخلی، این نظام سیاسی و اجتماعی خود آمریکا بود که مانع بزرگی برای تبدیل ترامپ از یک ریاست جمهور به یک دیکتاتور بود. به طور خلاصه عواملی مانند تفکیک قوا و فدرال بودن کشور در مبحث سیاسی، آزادی کامل رسانه در مبحث اجتماعی و عدالت دستگاه قضایی در مبحث قضایی و مستقل بودن نظامیان موانع بزرگ ترامپ در این مسیر بودند. زمانی که ترامپ در چند ایالت از دولتهای جمهوری خواه (آریزونا و جورجیا و…) به جهت مخالفت با انتخابات به شیوه پستی و بازشماری آرا نامید شده و گمانش این بود که منصوبانش در دیوان عالی به کمکش خواهند آمد ولی قضات با شرافت دیوان عالی و حتی محاکم ایالتی ثابت کردند برای مردم و آرای آنها و اعتبار کشورشان در سطح بین المللی احترام بیشتری قائل هستند تا یک همحزبی دروغگو.
و درنهایت چیزی که از آن نباید غافل شد و باید برای همه نظامیان دنیا الگو باشد رفتار نظامیان آمریکا در انتخابات بود. نیروهای نظامی اعم از ارتش و پلیس هیچ دخالتی در فرایند انتخابات نداشته و فقط خود را حافظ سلامت انتخابات و حفظ نظم دانستند. و این حرکت ارتش و پلیس نشان داده که مطیع قانون هستند نه شخص ریاست جمهور.
بله، اگر ترامپ عاشقانه خواهان دیکتاتوری بود که بر بستر قانون شکل بگیرد ولی این تمام دنیا بود که مانع شکل گیری یک دیکتاتور دیگر مانند ناپلئون و هیتلر شد.
انتهای پیام
علیرضا ايمانخانی، شما اگر خیلی مرد هستی در مورد امورات و سیاسیون کشور خودت هم بنویس تا بعد برویم سراغ آمریکا. امروز فحاشی به ترامپ ارزان ترین و مبتذل ترین فاز افاضه وجود است. اصلاح چی ها و شرکایشان در ترامپ ستیزی احیای شیادی ها و دروغها را می جویند. زهی خیال باطل.
ترامپ فرشته نبود و مثل “همه” خطاها داشت، اما دشمنانش نظیر دموکراتکها و پیوسته های ایرانی چپ شده شان قطعا در ستیز با او نهایت بی اخلاقی ها را توحش کردند تا خودشان را تطهیر کنند. مدعیان اخلاق مرفوضان شانیت انسانی شدند.