زرینه و سبزینهی ضمیر خاک
حمزه فیضیپور در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «زرینه و سبزینهی ضمیر خاک» نوشت:
هرفصلی زیباییِ خود را داراست، پاییزِ سه ماهه کیمیایی دیگر است که بر گونه سبزِ برگ برگ گیسوی تا شاخ و تنه درخت، رنگ زرد طلایی مینشاند، آنگاه که بعد از ریختن، زمینِ زمردین را فرشی “زرین” نوبت هست. وزش باد با نوازش صورت “زرینه برگها” آهنگی میسازد انگار لالایی خواندن مادر در کنار گهواره است که آرام آرام «دستههایِ برکنده از خاکدان به تسلیمِ در عریان شدن از پوشش سبزینه» را آماده میکند برای یک رفتن، رفت و آمدی چرخشی؛ رفتن به یک خوابِ سه ماهه زیر سقف آسمان ابریِ و بارانی.
در ابتدایِ هوای خنکِ پاییزی، خورشید خانم دلش یرایِ عرقریزی تنِ آفتاب دیده و صورت سوخته “پدران مردی” تنگ شده است که برای اینکه بعد از غروب گردنشان کج و سرشان نزد عیال و بچهها پایین نباشد! و خرید یک حلب چهار و نیم کیلوییِ روغنِ نهار و شامِ همیشه برای ماهیتابهی تخم مرغهای خانگی در فردایِ «یک و نیم روز» دیگر را وعده دهد! لذا زاویه تابش تنوری – عمودی خود را «افقی» میکند تا این نانآورانِ قصه همه فصول، زمان طولانیِ همیشه کارزار با بیل و کلنگ آنان مدتی در زاویه افقیِ نگاه مهربانانهتر برایشان کوتاهتر شود و چشمِ تن رنجورشان کمتر بگرید و اشکِ عرقریزیشان اندکی اندک گردد، نانآورانی بینام که آنقدر همه ما در کودکی خواندیم و مشق نوشتیم که «بابا نان داد» دیگر این “خواندن و نوشتن” یک انتظار شد و آنها هم برای تحقق این انتظار آنقدر آستین بر گونه عرقینِ خود کشیده و میکشند که ردِ زمینِ کویریِ خشک شده از آب (ترک ها، چینوچروکها) را بر گونه خویش ترسیم نموده اند. طبیعتِ ما آدمیان سرتا پا اهل جزع و فزع (إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً / إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً…19و20/ معارج) این است که نه طاقت گرما داریم، نه طاقت سرما، گاه طبیعت دَر میماند از این بشر و گاه همراهی میکند این طبیعت با طبیعت بشر! لذا هرچه آفتاب زاویه بذل تابشش افقیتر میشود و از خاک فاصله میگیرد ناخودآگاه زمین و زمان هم همراهی می کنند؛ زمین برای مدتی به فکر فرو میرود و در سکوتِ خود لخت شدن درختان را تماشا میکند تا تن آنها رخت سفید بپوشد. آن هم اگر ما آدمیان «طبیعت» را نرنجانده باشیم! در این مهربانیهاست که ابرها در اوج نگاه خاکی گونه – سر به زیر – خاک را میپاییند و از شوق دیدارِ دوباره “گُل و بلبل” آنطور میگریند و آنگونه با “باد” همراهی میکنند تا زمینِ مادر آبستن شود و نوزایی دیگر… زایشی از نو با تولد نسیم و بهار، در این زایش خاک به سخن میآید و نسیم خبر قصه روز های آخر بارداریش را در همه جا، به همه کَس و همه چیز نوید میدهد که “مادر زمین” میخواهد بزاید از نو: شکوفه بر تن درختان، گلهای رنگارنگ در دشتهایِ چشم به انتظار، پرواز پرندگان با هم و نغمهی آهنگین “سیاه پرستوان” و جیکجیک مستانه گنجشکان این است طبیعت و ضمیر خاک که پهنای باند آن محل رویش و زایش است و خیلی زود از حدس به تنگ نظریِ فصل سردِ سرما “انقباض و انجماد در وجود” را نمیپسندد و با انبساط خاطر خاک؛ احسان و جود “ابر و باد” و بذل آسمان را نیکو پاسخ میدهد و زمین و زمان از نو «زُمردین» شدن را تجربه میکنند و رازی را بر ملاء مینمایند:
وَاللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَىٰ بَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَحْيَيْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا …«كَذَٰلِكَ النُّشُورا»( آیه 9 / فاطر)
این درختانند همچون خاکیان / دستها بر کردهاند از خاکدان
سوی خلقان صد اشارت میکنند / وانک گوشستش عبارت میکنند
با زبان سبز و با دست دراز / از ضمیر خاک میگویند راز (مولوی)
زمین و زمان هم یک سالیست که بهار انسانها را خزان میبیند و بدین خاطر معذب دست بشر شده و میشود. این زمین اهلِ سخاوت و رویش از بهار گذشته تاکنون مادرانه و البته سوگوارانه خیلیها را در آغوش خود آرمیده است، آن هم به خاطر بی رحمی دستان بشر!
دعا می کنیم درآغازین لحظاتِ سال خورشیدی 1400 همراه با نسیم بهاریِ ایرانی خبر محو ویروس کرونای جهانی، جهان را سرتاپا غرق ” سرور” و جشن “فروغ” دوباره عادی شدن زندگی نماید البته با گرفتن عبرتهایی: ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست / ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست… (ویروسی که بشر و علمش را مستاصل کرد با جهش یا رنگارنگ شدنش … مثل نفاق و خدعه (رنگارنگ شدن ) برخی از ما که بی شباهت با جهش ویروس و و خطرناک بودنش نیست. «یا مدبر اللیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال»
آغاز رویش طبیعت و فراش سبزه و گل مبارک باد
انتهای پیام