خرید تور نوروزی

حرف های ارشا اقدسی که در خندوانه خودش را آتش زد

فاطمه پاقلعه نژاد در مقدمه ی گفتگوی خبرآنلاین با ارشاد اقدسی نوشت: ارشا اقدسی؛ این نام الان خیلی شاخته شده است. پسری که یک بدلکار معروف در سینمای دنیاست و در ایران بعد از حضورش در خندوانه حسابی گل کرد. کسی که خودش را در استودیوی برنامه رامبد جوان آتش زد. او که برای رفتن به این برنامه به گفته خودش، به دوست قدیمی اش رامبد پیامک زده و گفته می خواهد آنجا باشد و رامبد چون یکی از مهمانانش کنسل شده بود، می پذیرد ارشا در برنامه حاضر باشد. خودش می گوید رابطه اش با رامبد از سال های سال قبل بوده و با هم در ساخت تیزرهای عجیب و غریب همکاری داشته اند. ارشا مهمان کافه خبر بود تا از پیشینه ورزشی اش برای ما بگوید. او هم تربیت بدنی خوانده و هم قهرمان دفاع شخصی بوده است. کلا او انسان جالبی است. پسری که خودش را مدیون مرحوم پیمان ابدی می داند و می گوید روزی با چتر از روی برج میلاد می پرد.

*از چه زمانی رامبد را می شناختی؟

از حدود سال 70رامبد را می شناختم. بازیگر تئاتر بود و دوست خانوادگی بودیم.

*رشته ورزشی خاصی کار کردید؟

من سه سال مربی آی کیدو بودم و باشگاه آی کیدو داشتم. به صورت اتفاقی با پیمان ابدی آشنا شدم و به بدلکاری آشنا شدم. قبل از آن کارتینگ به صورت حرفه ای کار می کردم، به صورت تفریحی سنگ نوردی می کردم و…

*از قبل تر بگویید. چطور به مربیگری آی کیدو رسیدید؟

من از چهارسالگی به مدت شش سال کاراته کار می کردم. رشته های مختلف رزمی را امتحان کردم زیاد با روحیه ام سازگار نبود. در دانشگاه زبان انگلیسی می خواندم که اتفاقی با آی کیدو آشنا شدم و خیلی به آن علاقمند شدم بعد پشتش را گرفتم و به صورت حرفه ای کار کردم.

*استادت چه کسی بود؟

با آقای معروف نژاد شروع کردم ولی بعد تقریبا با همه استادهای این رشته کار کردم.

*آی کیدو دفاع شخصی است؟

بله. من بیشتر با فلسفه اش حال کردم. بعد از مدتی خودم دان 2 بودم ولی کمربند سفید می بستم و به باشگاههای همه می رفتم و آموزش می دیدم به این دلیل که در باشگاه هر استادی می توانستی یک چیزی یاد بگیری. ولی متاسفانه آن زمان جوی بود که هر کس فقط استاد خودش را قبول داشت و این اشتباه است. اوایل از من خیلی خوششان نمی آمد و جبهه گیری می کردند می گفتند این جاسوس است، اما یک مدتی که گذشت دیدند فضای من چیز دیگری است و من دنبال یادگیری هستم تا کار به گنبد و اصفهان و شیراز کشید. ما آی کیدوی آی کیکای کار می کردیم در شیراز با یک استاد آشنا شدم که یک سبک دیگر کار می کرد یک مقدار سفت تر بود و من خیلی خوشم آمد از آن سبک. یک مدت آنجا کار کردم.

*یعنی کار و زندگی را ول می کردی می رفتی شهرهای دیگر؟

بله.

*چند وقت؟

شیراز دو ماه ماندم چون خیلی باشگاه استثنایی بود.

*این مربوط به چه سنی است؟

19-20سالم بود. آی کی دو به شدت ورزش جدی در زندگی من بود که بعد که با آقای ابدی آشنا شدم در کنار این ورزش به ورزشهای دیگر علاقمند شدم. قبلش به صورت حرفه ای کارتینگ کار می کردم. بعد به این دلیل که در رشته بدلکاری دیدم که باید چند رشته دیگر بلد باشیم و وقت نمی شود در باشگاه همه اینها کار کنیم خودم جدا می رفتم آموزش می دیدم. سوارکاری، تیراندازی، کمانگیری و ورزشهای این شکلی را کار کردم بعد خیلی جسته گریخته کارم به طناب و ابزار کشیده شد و دوره هیراتا گذراندم. بعد بانجی جامپینگ قرار شد راه اندازی شود، من اولین مربی بودم که آنجا شروع به کار کردم.

*اولین مربی؟احتمالا اولین نفری بودی که جرات کردی بپری.
اتفاقا اولین نفر خودم نپریدم. اولین نفر برادر صاحب مجموعه یعنی پیمان هویت دوست پرید. ولی همه ابزار را من بسته بودم. منتهی بعد از آن هر بانجی که ساخته می شد یا قرار بود که افتتاح شود همه کارهایش را خودم انجام می دادم و اولین بار هم خودم می پریدم بعد برای افتتاحش خانم احمدی می پرید. برای این که من دوست داشتم خانم ها هم این تفریح را انجام بدهند. اما پرش پل، پرش هلی کوپتر و هر جایی که می شد بانجی انجام داد من می پریدم در حقیقت صفر تا صد کارهای بانجی ایران را من انجام دادم.
*خودت چطور آموزش دیده بودی؟
همان دوره هیراتا که گذرانده بودم یک دوره تخصصی کار با ابزار و طناب بود، یک تجربه پرش هم داشتم منتهی چون کارم بدلکاری بود ایمنی را خیلی بیشتر می توانستم درک کنم.
*یک مقدار زوایا را اشتباه محاسبه کنی….
بله. من الان چند حرکت عجیب غریب بانجی دارم که در دنیا آدم های کسی آن را انجام داده اند. البته تا چند وقت پیش می شد گفت کسی انجامشان نداده بود. مثلا از یک ضلع دکل بانجی سه نفر پریدیم، همه محاسباتش را من انجام دادم که چطور این آدمها به هم نخورند یا اینکه برنامه ریزی می کنیم می پریم از روی زمین چیزی برمی داریم، یا اینکه کش بانجی را نمی بندم، دستم می گیرم می آیم روی زمین ول می کنم.
*اینها همه فقط علاقه است؟
بله. پولی در اینکار نیست فقط باید دوست داشته باشی. من حاضرم پول بدهم این کارها را انجام بدهم.
*از کی با این مدل کارها حال کردی؟
من از بچگی از اینکارها می کردم. ولی همه کارها را نادرست انجام می دادم.
*اولین کار محیرالعقولی که انجام دادی چی بود؟
با دوچرخه می خواستم از یک کانال آب که در شهرها هست بپرم و فکر می کردم همینطور پا بزنی هر چی سرعت بگیری خودش بالا می رود، نمی دانستم اینها رمپ می گذارند با سرعت رفتم، یک متر هم نپریدم توی کانال افتادم و فقط نگران دوچرخه ام بودم که نو بود.
*چند سالت بود؟

چهار یا پنج سال. کلا خیلی علاقه داشتم از درخت بالا بروم. آن زمان نینجا ترتلز می دیدم که اینها درخت را می گرفتند بالا می رفتند بعد از آنجا می پریدند پایین؛ من هم خودم را ول می کردم سعی می کردم شاخه ها را بگیرم بچرخم، این یکی از تفریحاتم بود منتهی هیچ وقت این اتفاق نمی افتاد، آنقدر به شاخه ها می خوردم سرعتم کم می شد درخت را چنگ می زدم می آمدم پایین. تا اینکه یک بار افتادم یک شاخه درخت رفت توی شکمم و آن بالا گیر کردم. از آن زمان ترسیدم.

*شهرستان بودی؟

نه در تهران بودیم منتهی یک خانه ویلایی خیلی بزرگ داشتیم که یک باغچه خیلی بزرگ داشت. من شبها چادر می زدم در چادر می خوابیدم فکر می کردم قلمرو خودم را دارم. یک طوطی داشتم که همیشه با خودم بود و احساس دزدهای دریایی را داشتم.

*احتمالا پدر و مادر خیلی به تو کمک می کردند که رویاپردازی هایت را بکنی؟

دقیقا. پدر من به شدت بلد بود که چطور من را کنترل کند. یعنی بی نهایت من را آزاد می گذاشت و اجازه می داد من خلاقیت داشته باشم. من همه کار می کردم و فکر می کنم بهترین کودکی دنیا را داشتم. یعنی هیچ عقده ای از کودکی ندارم. هیچ کاری نبود که به ذهنم برسد انجامش ندهم.

 *غیر از دست کردن در چرخ گوشت!

از این یکی می ترسیدم. از چیز دیگری که می ترسیدم این بود که تلویزیون مدام می گفت بچه ها نفت را اشتباهی جای آب نخورند. من چهار پنج ساله بودم مدام می گفتم من زودتر به مدرسه بروم سواد یاد بگیرم که بفهمم روی این شیشه نوشته نفت یا آب.

*از گاز نمی ترسیدید؟

آن موقع گازهای ما کپسولی بود تنها ترسی که داشتم این بود که این کپسول بترکد.

*چهارشنبه سوری..

تقریبا ده سال است از خانه بیرون نمی روم.

*قبلش؟

یک مقدار شیطنت می کردم. تیر و کمان داشتم از این تیرکمان های رابین هودی، سر تیر را آتش می زدم پرتاب می کردم.

*این ورزشهای رزمی ترنوول مالی بالایی دارند و برای خودشان مافیایی دارند.

زمانی که من بودم پولی نبود.

*عنوان فروشی دارند و …

از زمانی که تعداد شاگردهایم زیاد شد و برایم مهم بود که شاگرد بگیرم دیگر تکنیک های آی کی دو اجرا نمی شد و همان موقع تصمیم گرفتم که دیگر شاگرد نگیرم. چون فهمیدم دارم برای پول کار می کنم. آی کیدو کاملا با ذهن شما در ارتباط است.

*چند شاگرد داشتی؟

همیشه 15شاگرد داشتم.

*معمولش چند شاگرد است؟

در آی کیدو خیلی کم می شود شاگرد گرفت. مثل تکواندو و کاراته نیست 30-40شاگرد در یک کلاس باشند.

*چند سال پیش خیلی باب شده بود.

کلا جو ورزشهای رزمی تابستانی است. بچه ها مدرسه ندارند و به کلاس ها هجوم می آورند و بعد دوباره مدرسه ها شروع می شود و شاگردها کم می شوند.

*آی کیدو رشته پولسازی است فکر می کنم اگر در همان مانده بودید بیشتر از بدلکاری برایتان داشت.

وقتی به مرحله ای رسید که بعد مالی پیدا کرد و تکنیک ها اجرا نمی شد، دیگر از آن لذت نبردم و کامل کنار گذاشتم.

*شاید چون در زندگی دغدغه مالی نداشتی.

داشتم. بی نهایت دغدغه مالی داشتم. وسط همین کارها تحصیلم در زبان انگلیسی تمام شده بود رفته بودم پرتغال چند وقتی کار فرش می کردم و برگشتم. بعد تصمیم گرفتم به ایتالیا بروم و تربیت بدنی بخوانم که کاملا با ورزش در ارتباط باشم. چون هر چی فکر می کردم کار پشت میزی دوست نداشتم. یک شرکتی می رفتم ایتالیایی ترجمه می کردم منتها چون دوست نداشتم خیلی بهم نمی چسبید.

*یعنی غیر از انگلیسی ایتالیایی هم خوب بلدی؟

الان دیگر زبان ایتالیاییم خیلی خوب نیست. چون هر جا می روم بیشتر انگلیسی حرف می زنم انگلیسی ام بهتر شده. آن زمان با فیلم های آی کی دو که فرستادم در ایتالیا بورسیه شدم. همه بچه ها از اینجا به آنجا می رفتند تازه راه بورسیه شدن را پیدا می کردند. من از اینجا بورسیه شده بودم. گفتند حقوق نمی دهیم ولی می توانی بیایی اینجا شاگرد بگیری. ولی من این پتانسیل را در خودم می دیدم و می دانستم که کافی است پایم به آنجا برسد ظرف دوماه می ترکانم. من همیشه می گویم مثلا الان در بدلکاری من را فقط با یک دست لباس تنم، هر جای دنیا که بگذارند ظرف یک ماه تیم می زنم. با آدم هایی مثل خودم، چون آدم های مثل من آدم های مثل خودشان را سریع پیدا می کنند. الان من هر جا مسافرت می روم بدون اینکه بدانم جای دیوانه ها کجاست سریع پیدایشان می کنم و آنها هم سریع من را پیدا می کنند.

*اسمش جنون نیست بیشتر هیجان است.

من خیلی رویاها داشتم و الان تقریبا به خیلی هایش رسیدم و به خیلی چیزها هم رسیدم که هیچوقت رویایش را هم نداشتم. یعنی آنقدر چیزهایی که به آن رسیدم بزرگ و باحال و خفن است که هیچوقت به آن فکر هم نمی کردم.

*ایتالیا چه شد؟
نرفتم. ماندم و بدلکاری کردم چند رشته ورزشی کار کردم. الان تیراندازی روی اسب کار می کنم. یک رشته خیلی باحال سنتی است که اصلیتش به ایران و تاجیکستان برمی گردد. ژاپنی ها هم به سبک خودشان دارند اما آنها کمانشان متفاوت است. کمان ژاپنی با یک سوم انتهایی اش تیر پرتاب می کنی از وسطش تیراندازی نمی کنی. خیلی به این رشته ها علاقمند شدم و خیلی از رشته های دیگر را هم در کنارش کار کردم و اتفاق های خیلی خوبی هم افتاد. یعنی ورزش و آی کیدو زندگی من را عوض کرد. اینکه چطور توانستم با همه چیز در معادلات بدلکاری کنار بیایم، برای همه اش از منطق آی کیدو استفاده می کردم. کسی که شاعر یا نقاش یا نویسنده است یا هر کس که یک هنری دارد، هر چیزی را در زندگی اش در معادلات کاری خودش می برد. مثلا یکی از دوستان من ریاضی خیلی دوست داشت درباره هر چیز حرف می زدیم یک مثالی می زد که با ریاضی مرتبط بود و من نمی فهمیدم. الان شما هر چیزی بگویید من می توانم به آی کیدو ربطش بدهم.

*فلسفه دارد؟

آی کیدو کلا در زندگی من آمیخته است و هر چیزی را می توانم به آن ربط بدهم.

*از آشنایی با پیمان ابدی بگویید.پیمان هم چیزی تو مایه های خودت بود…
پیمان خیلی فراتر از من بود. او قهرمان شیرجه بود و در تیم ملی آلمان بود. رابطه ما خیلی استاد و شاگردی بود.
*از چه زمانی با پیمان آشنا شدید؟
همان اولی که آمد. در باشگاه زیتون شروع به آموزش کرد تقریبا با 15-16نفری که کم و زیاد می شد. بعد از یک سال و نیم تازه فهمیدند که پیمان هست و مصاحبه ها شکل گرفت. اولین عکسی که از پیمان منتشر شد عکس روز همشهری بود که پیمان از یک ماشین داشت روی یک ماشین دیگر می پرید.
*شما در چپ کردن خودرو مقام دارید؟
بله. جز 5نفر برتر دنیا هستم. با ماشین دو دور روی هوا چرخیدم که در دنیا 5نفر تا به حال این کار را کرده اند در مسابقات روسیه هم در چپ کردن در دنیا اول شدم. منتها مسابقه سالیانه است و شاید سال بعد من اول نشوم. ولی دو دور روی هوا چرخیدن یک رکورد است که فقط 5نفر دارند. یک نفر هم فقط هست که سه دور روی هوا چرخیده و فکر نمی کنم کس دیگری بیاید و رکورد او را بزند. یک روس می خواست سه سال پیش این کار را انجام بدهد و مرد.
*یک سوال درباره پیمان وجود داشت اینکه می گفتند در آلمان درست است که بدلکار سریال کبرا11 بوده ولی بیشتر در پرش از ارتفاع و صخره نوردی مهارت داشته.
پیمان در شرکت اکشن کانسپت کار می کرد. کبرا11 یکی از محصولات اکشن کانسپت بود. فیلم ها و سریالهای خیلی باحال دیگر هم ساخته بود. در کبرا11 هم اکشن کانسپت مسوول جلوه های ویژه میدانی از بدلکاری تا اسپشیال افکت بود. گروه اکشن کانسپت یک گروه فوق العاده بزرگ است. این کمپانی دو هلی کوپتر دارد. الان هلال احمر ایران 4هلی کوپتر دارد. هلی کوپترهای اکشن کانسپت مانور می دهند. لوپ نمی زند ولی مانور می زند. چون هلی کوپتری که لوپ می زند هلی کوپتر رد بول است که خلبان پیری دارد که در جیمز باند هم همان هلی کوپتر را آمدند رنگ زدند و با آن حرکت زدند چون هلی کوپتر خاصی است. هر کسی آنجا متخصص کاری است پیمان متخصص پرش ارتفاع بود ولی کارهای دیگر هم می کرد. اما تخصص ویژه اش که او را بین بقیه متمایز و سرشناس می کرد، پرش ارتفاع بود.
*چیزی که به نظر می رسد این است که خیلی مفت او را از دست دادیم.
من هم یک روزی مفت می میرم. اصلا چیز بعیدی نیست. شاید من همین الان با موتورم تصادف کنم. یک بار این اتفاق افتاد. با موتورم تصادف کردم روی هوا هفت متر پرت شدم. یعنی وقتی روی هوا می رفتم داشتم فکر می کردم وای من گارد ندارم الان چه جوری روی زمین از خودم محافظت کنم. من وقت داشتم روی هوا فکر کنم و وقتی خوردم زمین چیزیم نشد تعجب کرده بود. آدم مفت می میرد.
*اگر با سر فرود آمده بودی…

بدنم را آماده کرده بودم با بهترین حالت زمین بیایم حتی وقتی خوردم زمین می خواستم بچرخم و روی صورتم را بپوشانم چون ما عادت داریم بعد از افتادن صورتمان را ماسکه کنیم. بعد با خودم گفتم ارشا فیلم نیست که، تو واقعا تصادف کردی بخواب زمین! یک بار من خانه پیمان بودم او همیشه اخبار آلمانی گوش می داد، من را صدا کرد گفت بیا این را ببین. من که نمی فهمیدم طرف چه می گوید فقط دیدم یک ماشین را دارند از آب بیرون می کشند. گفتم خب چی شده؟ گفت سر صحنه فیلمبرداری بدلکاره با ماشین توی آب پریده و در ماشین خفه شده و مرده. این که این دیالوگ را می گویند که پیمان این همه سال آنجا کار کرده بود، آمد ایران زدند او را کشتند؛ اصلا چنین چیزی نیست. کار ما این چیزها را دارد و پیمان تا جایی که به ذهنش رسیده همه چیز را رعایت کرده. این که یک سری چیزها آنجا سر صحنه کم بوده را من انکار نمی کنم و اینکه یک سری اتفاق ها نباید می افتاده که افتاده هم غیر قابل انکار است. منتها اینکه بگوییم پیمان مفت مرد درست نیست. پیمان هر کاری را قبول می کرد برایش مهم بود که تمام انرژی اش را بگذارد و من فکر می کنم ما هم باید به چنین چیزی احترام بگذاریم که بگوییم پیمان به کارش احترام گذاشت درجه فیلم برایش مهم نبود. آن حرکتی که می خواست انجام بدهد حرکت خاصی بود و باید به آن حرکت احترام بگذاریم.

*الان از هسته اولیه دور پیمان چند نفر ماندند؟

تیم اول ما یک تیم بسیار استثنایی بود که همه عاشق پیمان و کارش بودیم. یک سری با توهم کبرا11 وارد شده بودند ولی برای من کبرا11 اصلا مهم نبود. مثلا من خانه پیمان می رفتم بعضی اوقات پشت صحنه اش را می گذاشت می گفتم اینها برای من مهم نیست، من تو را قبول دارم. تو جلوی من پریدی من چشمم را قبول نداشته باشم، فیلمش را ببینم. جلوی چشمم پیمان یک حرکتی زد من اصلا باور نمی کردم. در یک ارتفاعی ایستاده بودیم، دستش را گرفتم روی نرده بایستد تا بپرد، خودم ترسیده بودم. الان یک مقدار این کارها زیاد شده متعارف شده ولی آن زمان در زندگی من هیچ کس چنین ارتفاعی را آن هم جلوی چشم من نپریده بود.

*پرش با چتر هم داشتید؟

پرش از هواپیما خیلی سال است انجام می دهم. یک سری مسابقه پرش هم بود که از ایران فقط من و خانم احمدی دعوت شدیم. یک همایش بیس جامپ در ترکیه بود که ما در یک دره 280متری می پریدیم. با یک زیپ لاین به وسط دره می رفتیم روی یک بسکت می ایستادیم و از روی آن می پریدیم. داخل رودخانه هم فرود می آمدیم.

*چند متری زمین چترتان را می کشید؟

من هشت ثانیه سقوط کردم یعنی چیزی حدود 200متر پایین رفتم بعد چتر را کشیدم. حدود 60متر به زمین مانده بود چترم را باز کردم. 60متر در آن سرعت هیچی نیست به اندازه یک عطسه است. متاسفانه پشت سری من هم از آمریکا بود سقوط کرد  و مرد.

*یک نفر هم از همین برج میلاد خودمان پرید. حدود 300متر.

ان شالله اگر پا بدهد من برج میلاد را بپرم تا نصفش پایین می آیم بعد چتر را می کشم.

*به محض این که پرید کشید.

4ثانیه پایین آمده بود.

*دو سه سال بعد گروهی پریدند.

25نفر بودند که باز هم آنها هم خیلی پایین نیامدند و بلافاصله چتر را کشیدند. یک مربی خارجی به اسم مارتین داماس آورده بودند که به او هم اجازه ندادند زیاد سقوط کند. مارتین داماس از بهترین های دنیاست. او را آورده بودند که به اینها یاد بدهد. من تا آخر امسال می پرم. امکان ندارد نپرم. باید به من مجوزش را بدهند. چهاربار آن بالا با چتر ایستادم خودم نپریدم. منتظرم مجاز بپرم اگر اجازه ندهند می پرم.
*یک نفر در آمریکا بود از هر جایی می پرید…
من تهران خیلی جاها می پرم که نه فیلم می گذارم و نه عکس. ولی برج میلاد برای من یک کار مهم است.
*هر چه ارتفاع کمتر است پرش خطرناک تر است؟
بله. من اولین پرشم را از ارتفاع 72متری انجام دادم.
*با چتر؟
بله.
*کی چتر را باز کردی؟

اینها یک سری قانون دارد. یک سری آدم ها هستند که ریسک می کنند من درباره آنها صحبت نمی کنم. من به شدت در این رشته آماتور هستم. وقتی شما آماتور هستی و می خواهی زنده بمانی و بیشتر این کار را انجام بدهی باید قانون ها را رعایت کنی. شما یک چتر کوچک داری که باد می شود و چتر شما را بیرون می کشد. وقتی ارتفاع خیلی کم است آن بند را یک نفر برایتان نگه می دارد یا به یک جا می بندیدش، وقتی می پرید آن بند چتر را بیرون می کشد و خودش هم پاره می شود. زیر 80متر شما باید حالت استاتیک لاین بپرید. از 80متر به بالا با توجه به موقعیت مکان و موقعیت لند که می تواند متفاوت باشد می توانید هَند هِد بپرید. از صد متر به بالا می توانید در ریگ تان بگذارید و بکشید. حالا دوست خودم هفتاد متری را هند هد هم می پرد. یا یک نفر دیگر جلوی خودم هفتاد متری را پرید و چتر را کشید، وقتی چتر باز شد نشست. حتی دستش هم بالا نرفت. ولی این یعنی شاید یک بار طرف جلوی چشمت بمیرد. طرف به مرحله ای رسیده که آنقدر خودش را قبول دارد که می پرد. من آنقدر خودم را هنوز قبول ندارم. اگر بخواهم برج میلاد را بپرم و روزی باشد که مجاز باشد آموزشی می پرم یعنی همان اول کاری را نمی کنم که آخرین بار قرار است انجام بدهم. ولی اگر مجاز نباشم و بدانم این آخرین بار است که می توانم بپرم همان کاری را می کنم که روز آخر می خواستم بکنم.

*اگر رامبد پیمان را زودتر می دید می توانست خودش هم بدلکار شود.

با این آمادگی جسمانی بالا و پرش هایی که انجام می دهد جلوی شما کم نمی آورد.رامبد جلوی هیچ کس و در هیچ چیزی کم نمی آورد. یعنی اصلا آدمی نیست که کم بیاورد.

*کم هم بیاورد جر می زند.

بالاخره روش های خودش را دارد. به شدت آدم باهوشی است و این که چون ورزشکار بوده آمادگی جسمانی دارد و الان همه می گویند یک مقدار چاق شده به این دلیل است که خیلی وقت است که سیگار نمی کشد و این نشان می دهد که بدن سالمی دارد که سوخت و سازش او را چاق می کند. مثل علی دایی. من علی دایی را در ورزش خیلی قبول دارم به نظرم از آنهاست که در دو دهه شاید یک نفر مثل علی دایی در ایران باشد. رامبد هم به شدت آمادگی جسمانی بالایی دارد و چون خیلی باهوش است بلد است از ظرفیت بدنش چطور استفاده کند.
*این کردیتی که به تو داد که بیایی و اجرا کنی چطور اتفاق افتاد؟
من برای یکی از خواننده ها دلم می خواست حرکت انجام بدهم و به او پیشنهاد دادم که بیا اجازه بده برای اجرای اولت من آنجا را بترکانم.
*کدام شرکت کننده؟
میلاد کی مرام.
*یعنی شما جز شرکت کننده ها نبودید؟
نه. میلاد از ایده من خیلی خوشش آمد ولی گفت می خواهم این کار را برای فینال انجام بدهم. گفتم شاید تا فینال یک نفر بیاید یک چیزی اجرا کند که کار ما تکراری شود، من اصلا دوست ندارم دومی باشم.
*اجرای اولت در نهایت پخش نشد.
سه دقیقه و چهل ثانیه موزیک بود 34ثانیه اش را نشان داد.
*چطور رای آوردید؟
من فکر می کنم وقتی 34ثانیه از یک موزیک سه دقیقه و چهل ثانیه ای پخش می شود مردم می خواستند بگویند آن بخش هایی هم که پخش نشد ارزش دیدن دارد انتخاب کردند که یک شانس دوباره به من بدهند که بیایم و دوباره خودم را نشان بدهم. من برای مردم بیش از اندازه ارزش قائل بودم برای همین هم این قدر برای اجرای اولم زحمت کشیدم ولی وقتی انتخابم کردند با خودم گفتم باید اجرای دومم بی نظیر باشد. چون این مردم تو را انتخاب کرده اند و به تو رای دادند تو در قبال آنها مسوول هستی. از طرفی من به رامبد قول داده بودم که اگر به مرحله دوم برسم کاری کنم که در دنیا نظیر ندارد.
*آتش زدن خودت روی صحنه؟
بله. دوست داشتم این کار را برای فینال انجام بدهم ولی مطمئن بودم به فینال نمی رسم.
*چرا؟

با توجه به موقعیت هایی که می دیدم. چون من سلبریتی نبودم. قیافه شاخی نداشتم و از نظر مردم آدم خاصی نیستم. از طرفی در اجرای اول فهمیدم که به من اجازه نمی دهند کار خیلی خاصی انجام بدهم. نه خندوانه که از مدیران بالاتر این اجازه را نمی دهند و از طرفی هم من را هر کس بشناسد می داند که من به شدت آدم ناسیونالیستی هستم بدون جناح گیری خاصی. این آهنگ سالار عقیلی را خیلی دوست داشتم و برای خودم استنباط خودم را داشتم نه این که به این توجه کنم که در تیتراژ چه فیلمی پخش می شود. و فکر کردم شاید این اجرای آخر تو باشد آن کاری را بکن که دوست داری چون دیگر این استیج را به تو نمی دهند و دیگر این مخاطبان باحال را نداری و عقده هایت را باید خالی کنی. من عقده میهن پرستی نشان دادن داشتم و عقده ام را خالی کردم. آن اجرا را طراحی کردم و اینکه تا آنجا که می دانستم در دنیا فقط در یک مراسم اهدای جوایز بدلکاری که یک بدلکار خانم انتخاب می شود که بیاید جایزه اش را بگیرد از زمانی که وارد استیج می شود بدون حرف زدن آتش گرفته می آید و دو نفری هم که همراهی اش می کنند آتش گرفته می آید. هیچ کس تا به حال به صورت واقعی این کار را نکرده که خودش کاراکتر اصلی باشد. 13سال پیش افتتاحیه اریکه ایرانیان پیمان از سقف پرید من آتش گرفته آمدم از بین مجری ها رد شدم.ولی در حالت ثابت و با این تایم کارم اولین بار بود

*اتفاقی که آنجا افتاد کات نداشت؟

چرا. یک کات خاموش کردن داشت و اینکه ما درخواست کردیم که سالن را خالی کنند چون در آن روز بخصوص بچه های زیادی آنجا بودند و برای ما مهم بود که بچه ها این صحنه را از نزدیک نبینند. از تلویزیون دیدن این صحنه هیچ اشکالی ندارد اگر ببیند اتفاق غریبی نیست. در هر حال آن روز فکر کردم که بهترین کاری که می توانم انجام بدهم همان است که این کار را در اجرای دوم انجام بدهم چون مطمئن بودم اجرای سومی در کار نخواهد بود. بنابراین در همان اجرا باید عقده هایم را خالی می کردم و ادای دین هم می کردم.

انتهای پیام

بانک صادرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا