خرید تور نوروزی

در فقدان «آقای مهندس»

محمود احمدی افزادی، مجری سابق نگاه یک، شب آفتابی و غیرمحرمانه و رییس سابق دانشکده خبر در یادداشتی با عنوان «در فقدان «آقای مهندس»» که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

به‌عنوان مصاحبه‌گر سیاسی، با تعداد بی شماری از صاحب منصبان بلندپایه طی سی سال گذشته به گفت‌وگو نشسته‌ام و ضمن تلاش برای گرفتن پاسخ سؤالاتم، ظرفیت‌های حرفه‌ای، ذهنی و روحی‌شان را نیز نظاره‌گر بوده‌ام. از میان این خیل، اکبر ترکان شبیه هیچ سیاستمدار دیگری نبود. در واقع اصلا سیاستمدار نبود. با عملگرایی سرسخت و آرمانگرایی بلند پرواز روبرو بودید که از یک سو، ذهن ریاضی‌محورش بی وقفه در حال پردازش سؤالاتی بود که از او می‌پرسیدید و از سوی دیگر چشم‌اندازی رویاگونه اما دست یافتنی را برای حل مشکلات در معرض دیدتان می‌نهاد.

بگذارید برایتان مثالی بیاورم. در برنامه‌ای که هیچگاه پخش نشد به عنوان مجری میان او و زیست‌بوم‌شناسی نام‌آور از دانشگاه بریتیش کلمبیا نشسته بودم و در بارۀ فرصت‌ها و آسیب‌های توسعه سواحل مکران نظرات هر دو را جویا می‌شدم. اکبر ترکان کرانه‌ای پررونق و پیشرفته را با باراندازهای مدرن، موج‌شکن‌های عظیم و صنایع مدرن دریا – پایه مجسم کرده بود که سواحل مکران را شبانه‌روز غرق در نور و جنب‌وجوش می‌کرد و از ساحل‌نشینان مردمانی ثروتمند و بی نیاز می‌ساخت و طرف مقابل به کرانه‌ای آرام و بکر می‌اندیشید که ساکنانش بایستی به دور از هیاهو و غبار و دود صنعت و به یاری طبیعت برای توسعه و البته گذران زندگی راهی بیابند. بحثی طاقت‌فرسا و اختلاف‌برانگیز شده بود که هیچ برون رفتی برایش نمی‌دیدم و از نظر تخصصی و مبانی نظری تا حدی پیش رفته بود که یارای مداخله در آن را نیز نداشتم. استاد دانشگاه بریتیش کلمبیا وارد مبحث حرارت آبی که برای خنک کردن نیروگاه‌های ساحلی استفاده می‌شود و تاثیر مخرب آن بر زیست دریایی شده بود، موضوعی که در آن تخصص داشت و بحث را در اختیار گرفته بود. درمیانۀ این بن‌بست، وجه ریاضی‌محور ذهن مهندس ترکان در یک لحظه، ورق را برگرداند. برگۀ آ سه بزرگ زیر دست من را به طرف خودش کشید و ضریب از دست دادن حرارت آبی را که برای خنک کردن رآکتورها به کار می‌رود به نسبت مسافتی که تا دریا طی می‌کند محاسبه کرد. در طرفه‌‌العینی طرفین مشغول محاسبه «پ هاش» آب خنک شده و مقایسه آن با آب دریا و تاثیر آن بر زیست جانوری و گیاهی خلیج فارس بودند و بی توجه به مجری، از فهم مشترکشان از موضوع لذت می‌بردند. سال‌ها بعد که به عنوان مشاور اکبر ترکان در دبیرخانه مناطق آزاد فعالیت می‌کردم این دوگانۀ رویا -منطق او را بارها مشاهده کردم و از آن آموختم.

رویاهایش را در اوج تصور و خیال می پروراند و وقتی به آنها امید می‌بست، پردازشگرهای قدرتمند ذهن متفاوتش را روشن می‌کرد و مداری منطقی برای «پروژه» رسم می‌کرد. نه این که خودمحور و متکبرانه رفتار کند. به هیچ وجه. تمام کسانی که با او کار کرده بودند می‌دانستند چه گوش شنوایی برای نظرات دیگران دارد. هنرش اما در این بود که به تناسب وجوه رویاپرداز و الگوریتم‌محور ذهنش، اهل فن هر دو گروه را به کار می‌گرفت. نتیجه‌اش می‌شد طرح توسعۀ درگهان در قشم که سوی نرم و جامعه‌شناختی‌اش را آقای زم برعهده می‌گرفت و وجوه سخت و فنی‌اش را لشگری از مهندسان و اقتصاددانان زیر نظر دیگر معاونانش می‌جستند و پیش می‌بردند.

و با این حال، خسته هم می‌شد، اگرچه خستگی‌ناپذیر می‌نمود. عصرگاهی تفتیده در حضور من و آقای مونسان، در آلاچیقی رو به دریای کیش وقتی آقای هاشمی رفسنجانی از او در بارۀ الحاق اسکله شهید بهشتی چابهار به منطقۀ آزاد پرسید پاسخ داد: نمی‌شود. وزیر این را نمی‌خواهد. آقای هاشمی پرسید: مگر نمی‌داند این پروژه چقدر به نفع توسعۀ منطقه است؟ و مهندس ترکان چیزی نگفت. بارها خشم فروخوردۀ او را نسبت به سیاستهای کاری عباس آخوندی و سیاستمداران دیگر شاهد بودم اما تا می‌توانست سکوت می‌کرد و البته خستگی به جانش می‌ماند. با این حال، بی وقفه می‌جنگید، بازدید می‌کرد و به شوق می‌آمد، به خصوص در مصاف با جوان‌ترهایی که او را به چالش می‌کشیدند. تمام دنیا را با یک جلسه بحث داغ و البته فنی با امثال حسین دهباشی، معین الدین سعیدی، سعید اله بداشتی و به قول خودش “کله های پر شور” عوض نمی‌کرد.

خبرنگاران بی محابا به سویش می‌شتافتند و دانش و مرامش را که می‌دیدند رفیقش می‌شدند. بسیار می‌شد که دیرهنگام از او خداحافظی می‌کردم و می‌دانستم که از محل دبیرخانه مناطق آزاد در بلوار اسفندیار تا خانه‌اش در پردیس راه زیادی در پیش است و باید به موقع برسد و شاید هم بتواند اندکی در راه چشم‌هایش را روی هم بگذارد. صبح که وارد دبیرخانه می‌شدم می‌دیدم همه در تلاطمند و از بازخوردهای مثبت و منفی مصاحبۀ “دیشب” می‌گویند. به اتاقش می‌شتافتم و می‌پرسیدم: مگر دیشب مصاحبه کردید؟! پس چرا من در جریان نیستم؟ به عواقب پاسخ‌هایتان فکر کرده اید؟ می‌گفت: خبرنگار در مسیر خانه زنگ زد، نمی‌شود که خبرنگار را بی جواب گذاشت! می‌گفتم با این حرف‌هایی که زدید تکلیف رابطه‌تان با وزیر نفت چه می‌شود که این گونه به او تاخته‌اید؟ پاسخ می‌داد: من نظر خودم را گفتم او هم نظر خودش را می‌گوید. در ضمن، زنگنه ظرفیتش خیلی بالاتر از این چیزهاست. تو نمی دانی!

رابطۀ شخصی‌اش با دوستان قدیم را تا پای جان گرامی می‌داشت اما پای تخصص و به قول خودش “حرف حق” که پیش می‌آمد ملاحظۀ کسی را نمی‌کرد. با این حال، رابطه‌اش با یک نفر برایم معما بود: محمد سعیدی‌کیا. وزیر سابق راه، کوتاه مدتی معاون توسعۀ دبیرخانه مناطق آزاد شده بود. نه تنها با او بحث نمی‌کرد که بحث دیگران با او را هم برنمی‌تافت. سعیدی‌کیا برایش مقدس بود. و متقابلا نیز چنین بود. هر دیدارشان چنان به ذهن می‌رساند که گویی بار اولی‌ست که یکدیگر را می‌بینند. سرا پا احترام و شیفتگی و تعارف می‌شدند. حاج حسینعلی قمصری، همراه دیرین و وفادارش در توضیح این رابطه می‌گفت: از همان لحظه‌ای که به عنوان وزیر راه در کابینۀ دوم هاشمی رفسنجانی اتاق کارش را از سعیدی‌کیا تحویل گرفت مرید یکدیگر شدند. عجیب بود این حد از احترام و دلبستگی میان اصولگرایی حزم‌اندیش و جنجال‌گریز و عملگرایی جسور و فاش‌گوی.

کنکاش در زندگی مردانی تا این این اندازه متفاوت روح‌نواز است. وقتتان را تلف نکرده‌اید. به اقتضای جوانی، در سال‌های دور گاهی دلبستۀ سیاستمدارانی می‌شدم که گذر زمان، خامی و شتابم را در سنجش بزرگی‌شان ثابت می‌کرد. اکبر ترکان اما این چنین نبود. همیشه این فرصت را داشتید که در بارۀ ظرفیت ذهن و‌ وسعت دلش غافلگیر شوید. زمانی که به دلیل بیماری قلبی یا کلیوی در بیمارستان لاله به بازدیدش رفتم جسمش را کوچکتر از تصور دیدم. به گمانم تخت بیمارستان با همه چنین می‌کند. گفت که در خصوص انطباق مبانی منطقی کتاب “المکاسب” با مبانی صنعت‌گرایی در ایران تحقیق می‌کند، اگر عمری باقی باشد. می‌دانم که این موضوع را پس از ترخیص از بیمارستان جدی گرفت و با کسانی که برای نظراتشان احترام بسیار قائل بود مشورت می‌کرد، مثلا شاید محسن رنانی و محمود سریع القلم. نتیجۀ این تحقیق هر چه بود جسارتش را در طرح مباحث میان رشته‌ای نشان می‌داد و جالب آنکه بر خلاف روال رایج در جمهوری اسلامی که مهندسان برای علوم انسانی برنامه ریخته‌اند، برای ترکان، اصالت با مبانی اندیشه‌ای بود. به همین دلیل هم، شعار سربرگ دبیرخانه مناطق ازاد را به پیشنهاد مشاوری فرهیخته چنین انتخاب کرده بود: راستگویی، امانت‌داری، وفای به عهد.

در این وانفسای همه‌گیری و بی خبری، ندانستیم که وجود جستجوگرش چگونه دست از این جهان زودگذر شست اما تردید نکنید که تا واپسین دقیقه در پی تحقق “پروژه”ای یا ایده‌ای دشوار و ضروری بوده است. گاهی به خود می‌گویم او که بار کم خردی بسیاری از دولتمردان را داوطلبانه و یک تنه بر دوش می‌کشید و سینۀ فراخش را سپر تیرهای بلای دشمنان و دوستان می‌کرد چگونه در این عرصه تنها ماند؟ به پاسخی نمی‌رسم. این را اما می‌دانم که برای مردی که ارزش هر دقیقه از زندگی‌اش را می‌دانست، انتخاب و پیمودن مسیر درست مهمتر از نتیجه گرفتن یا نگرفتن بود. از این رو واژگانی مانند تنهایی و نظیر آن فقط برداشت ما از او را می‌رسانند نه این که نمایانگر واقعیت باشند.

به عنوان یک مهندس ممتاز و در تمام عمر مدیریتی‌اش، اکبر ترکان هرگز کاری را بی سرانجام نگذاشت. بعید است که از پای درآمدن جسمش را هم درذهن خود تصور نکرده باشد و برایش آماده نشده باشد. مردی که همواره کیفی کوچک از ضروری‌ترین داروها و لوازم پزشکی‌اش را با خود حمل می‌کرد، می‌دانست که هر روزش چقدر می‌ارزد و تا کجا تاب خواهد آورد. فقدان چنین “مهندسی” خیلی مهم است اما مهم تر از آن فقدان آدم‌هایی در سطح اوست.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا