خرید تور نوروزی

عقوبتِ «کیمیا» و عاقبتِ «ایران»

مهدی معتمدی‌مهر در یادداشتی با عنوان «عقوبتِ «کیمیا» و عاقبتِ «ایران»» در هفته‌نامه‌ی صدا نوشت: کیمیا علیزاده تنها زن تکواندوکار ایرانی که موفق به کسب مدال برنز المپیک شد و می‌توانست در مقام قهرمانی ملی نام خود را بر تارک تاریخ ایران و عرصه تلاش‌های برابری‌خواهانه جنبش زنان ایرانی تثبیت کند و در تراز سرمایه‌ای اجتماعی ارتقا یابد، بنا بر عللی قطعیت‌نایافته که حقیقت آن هیچ‌گاه از مرزهای شایعه فراتر نرفت، راه‌حل نهایی را در مهیب‌ترین گونه مهاجرت (پناهندگی) جستجو کرد و در نهایت، در المپیک ۲۰۲۱ توکیو با پرچم تیم پناه‌جویان [بی‌دولتان] در برابر رقیبی ایرانی قرار گرفت. اما صحنه در آغوش گرفتن کیمیا و ناهید کیانی به صراحت نشان می‌داد که ایرانیان مهاجران شادمان و سرمستی نیستند که «پیروزی» لزوماً برایشان «رضایت» بیاورد. تجربه چهار دهه گذشته گواهی می‌دهد که برای ایرانیان «مهاجرت» تنها یک «فرصت» نیست و بلکه می‌تواند «کیفری» باشد که اندوه غربت و وانهادگی را، حتی بر بلندای سکوی پیروزی هم پوشیده نمی‌نماید.
 حدیث کیمیا، یادآور تراژدی کیمیا خاتون و تکرار روایت مرثیه و ناامیدی رستم بر جنازه «سهرابِ مغلوب» است؛ آن‌گاه که حتی «عشق» و «فتح» به ورطه «مصیبت» می‌رسد و فاجعه، همان ناامیدی و استیصال و غم‌بارگی است. این نوشتار اگرچه منکر رنج‌های یک زن ایرانی نیست که خود را قربانی سرکوب و ساختار تبعیض معرفی می‌کند، اما تلاش دارد تا این مساله را از زاویه پیامدهای مداخله سیاست (ساختار قدرت) در امر غیرسیاسی و با تمرکز بر ابعادی اجتماعی توضیح دهد تا فراتر از قصه کیمیا و ناظر بر وضعیتی از جنس «سرکوب» و «خشونت» و «بی‌عدالتی» باشد.
حقیقت ماجرایی که به مهاجرت کیمیا و بسیاری دیگر از جوانان ایرانی ختم می‌شود، هرچه که باشد، تلخی ِ بی‌پایانی دارد که نهایتاً معنایی جز کاهش فزاینده شاخص‌های سرمایه اجتماعی، تنزل همبستگی ملی و رشد شکاف دولت ـ ملت و علتی جز قانون‌شکنی‌های تجلی‌یافته در مفاهیم از معنا تهی شده‌ای مانند «ارزش‌های اخلاقی» و «مدیریت انقلابی» و رفتار مسرفانه و قدرناشناسانه با سرمایه‌های انسانی و اجتماعی ندارد. رفتاری که با تعبیر مخرب «عبور از ….. » و در قامت سنتی مسموم در تاریخ ایران ثبات یافته و از بزرگمهر حکیم تا امیرکبیر و مصدق و بازرگان و خاتمی و از چکادپیمایان هنر و علم مانند حافظ و بوعلی تا فرخی یزدی و شاملو و فروغ و بیضایی و شجریان را در زیر تیغ حذف و حبس و حصر و سانسور نهاده است. ماجرای کیمیا ادامه همان حکایت تلخ است و روایت قربانیانی از همان دست.
مصاف دو رقیب هم‌وطن زیر دو پرچم، اگرچه گاهی تجربه‌ای تکراری در میادین ورزشی به حساب می‌آید، اما زمانی که این اتفاق توسط شهروندان نظام‌های غیردمکراتیک و توسعه‌نایافته رخ می‌دهد، به مساله‌ای ضدحقوق بشری، مصداقی از نقض امنیت شخصی و نمادی از بی‌عدالتی و خشونت بدل می‌شود که در چارچوب کیفری ظالمانه و تحقیرآمیز موسوم به «بی‌تابعیتی» عینیت پیدا می‌کند. کیمیا پیروز میدان ورزشی شد، همان‌طور که برخی ایرانیان مهاجر توفیقاتی در عرصه علم و ثروت به دست می‌آورند، اما این پیروزی همراه با تحقیر و تخفیف و غربت و اندوه و تنهایی بود. این تقدیر شوم، پیامد سهمگین مداخله سیاست در امر غیرسیاسی است.
 برای فهم «امر غیرسیاسی» می‌توان از مفهوم «امر سیاسی» مدد گرفت. «امر سیاسی» را چه با معیار غیرجامعی که کارل اشمیت با دال محوری «تمایز میان دوست و دشمن» توضیح می‌دهد و چه با مبانی اخلاق‌نویسی و فلسفه سیاست نظری مدنظر قرار دهیم، ناظر به الگوهای نظام رسمی و شیوه‌های حکمرانی است که در مقام پاسخ‌گویی به نیازهای اساسی و در راستای برون‌رفت از «بحران‌» و با هدف حفظ نظم سیاسی و دستیابی به انسجام ملی کارایی پیدا می‌کنند. این چشم‌انداز راه را بر فهم کلی «امر غیرسیاسی» باز می‌کند و ابعاد متنوع امور فرهنگی، اجتماعی، زیست محیطی و اقتصادی را از ماهیت امر سیاسی متمایز می‌سازد. از این رو و بر مبنایی که امام علی(ع) در فراز ۴۳۷ نهج‌البلاغه پیرامون مفهوم عدالت ارایه می‌دهد و آن را در تراز بنیانی اخلاقی و زیرساختی و در معنای قرار گرفتن هر امری در جایگاه خود (العدل یضع الامور مواضعها) تبیین می‌کند، مداخله «سیاست در هر امر غیرسیاسی» مصداق بی‌عدالتی و فساد ارزیابی می‌شود.
«عدالت» را چه به عنوان «حاکمیت قانون» و چه در مقام «برابری» و «مساوات» بدانیم، در برابر «ظلم» و «تبعیض» قرار می‌گیرد و حسب آموزه نبوی که می‌فرماید: «الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم» ابتلا به ظلم و بی‌عدالتی و تبعیض، مروج خشونت و متضمن فروپاشی حکومت‌ها و تضعیف همبستگی ملی و اضمحلال ملت‌هاست؛ کما این که تجربه سیاسی هم گواهی می‌دهد که عواقب تفسیر موسع حاکمیت از امر سیاسی و مداخله ساختارهای رسمی قدرت در امور اقتصاد، بهداشت، ورزش یا «سبک زندگی» تا چه میزانی مهلک و فسادزاست.
«داستان کیمیا» نیز از این قاعده به دور نیست. کیمیا علیزاده‌ها و صدها هزار جوان و میلیون‌ها شهروندی که به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی با آگاهی از عدم برخورداری از سطح زندگی و رفاه بالاتر و پذیرش رنج جانکاه غربت، مهاجرت را به ماندگاری در وطن ترجیح دادند و به ادامه حیات در آن سوی مرزها مشتاق‌تر شدند، می‌دانستند و می‌دانند که رستگاری و لبخندی پایدار بر ایشان مقدر نیست. به نظر می‌رسد که عمده‌ترین عامل تصمیم به مهاجرت ریشه در تداوم فضای امنیتی در طول چهار دهه گذشته، نقض حقوق شهروندی، فقدان احساس امنیت مدنی و مداخله نهادهای رسمی در مناسبات حریم شخصی دارد.
 ماجرای کیمیا و بسط تمامیت‌خواهانه «سیاست» بر «امر غیرسیاسی» وجه دیگری را نیز در حوزه امنیت ملی شامل می‌شود که همانا تقابل دو هم‌وطن و مصاف میان دو ایرانی است که باید زیر پرچم و تیمی واحد در المپیک توکیو حضور می‌یافتند. این تقابل قابل پیش‌بینی و بایسته پرهیز، فراتر از ابعاد فردی و صرفاً انسانی حامل وجوه و عواقب دیگری هم ارزیابی می‌شود. نیاز به یادآوری ندارد که انباشت این گونه عوارض ذاتاً قابل پیش‌گیری، ریشه‌های جامعه را سست می‌کند و هویت‌های متکثر قومی و جنسیتی و عقیدتی و سیاسی را به ناسازگاری‌های درونی و چالش‌های تعارض‌آفرین داخلی سوق می‌دهد. نبردی خانگی که متاثر از بحران‌های اقتصادی، ناکارآمدی سیاسی سیاست‌های توطئه‌آمیز منطقه‌ای دولت‌های اسراییل و عربستان و جریان راستگرای آمریکا می‌تواند از مرحله ذهنیت فراتر رود و در این میان، مباشران سنگ‌انداز، شهروندان عادی و مسببان اقوی از مباشران و مسئولان واقعی این فرآیند مخرب، سیاستمداران و ساختارهایی هستند که حقوق اساسی و حاکمیت ملت را اموری فرعی می‌پندارند و ناعادلانه حکومت می‌رانند. از همین رو، رفتارهای مرکزگریزانه و خشونت‌گرایانه‌ و تمایلات واگرایانه و حتی تجزیه‌طلبانه‌ای که این روزها در خوزستان و برخی نقاط کشور دیده می‌شود، ادامه روایت غم‌بار و سرنوشت مهلکی است که در چارچوب نقض حقوق شهروندی و نادیده گرفتن حقوق اساسی برای کیمیا علیزاده و امثال او رقم خورده است و روایت کیمیا تداوم نظام مدیریت افزون‌خواهانه‌ای قلمداد می‌شود که با فرصت جستن از نام «مدیریت انقلابی» عرصه عمومی را زیر یوغ ساختارهای متصلب رسمی قرار داده است.
ایران کشوری است با حدود ۸۰ میلیون جمعیت که قریب به ۱۰ درصد آن راه مهاجرت یا مخوف‌ترین وجه آن (پناهندگی) را انتخاب کرده‌اند.  هشت میلیون سرمایه انسانی برخوردار از ظرفیت‌های عظیم علمی، کارشناسی، صنعتی و مالی و با سرمایه‌ای مالی که بیش از ۸۰۰ میلیارد دلار برآورد می‌شود؛ درست به میزانی که برای خروج ایران از بحران اقتصادی و حرکت به سوی توسعه پایدار لازم است. آسیب‌شناسی این پدیده‌ و ارزیابی کلان آمار یادشده، قانون‌مندی عقب‌ماندگی اقتصادی و صنعتی و علمی ایران و ماهیت ساختاری معیوب را توضیح می‌دهد که موجبات نادیده گرفتن منافع ملی، کاهش فزاینده سرمایه اجتماعی، شیوع انواع پدیده مهاجرت و زمینه رشد شکاف دولت ـ ملت، تضعیف نهاد دولت مرکزی، تنزل شاخص‌های همبستگی ملی و غلبه گرایشات قومی را فراهم کرده است.
عقوبتی که بر زنی به نام کیمیا تحمیل شد، شهروندی که اگرچه با پرچم بی‌دولتان در مسابقات المپیک حضور یافت اما همچنان خود را «ایرانی» می‌داند و در کنار ایرانیان می‌ایستد و عاقبتی که پیش روی کشوری با نام «ایران» قرار دارد، نامی که می‌تواند یادآور سرزمینی تاریخی با گوشه‌ای از تاریخ مادرتباری و به رسمیت شناختن حقوق بنیادین زنان در هزاران سال پیش باشد، قصه نیست. نشانه است؛ نشانه‌ای که اگر موجب عبرت و تامل و چاره‌اندیشی نشود، از آغاز فروپاشی اجتماعی و آمادگی هویتی هفت‌هزار ساله برای سقوط و انهدام خبر می‌دهد. حکایت کیمیا، افشای بحرانی عظیم و قیامتی نامبارک است.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا