جسد فرزند در سردخانه و مادر سرگردان خیابان
شهرزاد همتی در روزنامهی شرق نوشت: رنجهای آدمی بیشمار است و زندگی گاهی قرار نیست روی خوشش را به عدهای نشان دهد. فرزانه یکی از آنهاست. کارگر خوشنام و صاحب آبرو که با حضور در روزنامه «شرق» پرده از درد بزرگ خود برداشت. او که جنازه فرزندش در سردخانه بود و به او گفته بودند که 24 ساعت بعد برای شناسایی باید به پزشکی قانونی برود، با لباسهای سیاه و صورت زخم از جای چنگی که عادت عزاداری زنان کُرد است، روبهروی ما نشست و از رنجش گفت. جنازه فرزند 31ساله او عدنان را در حوالی خیابان تهرانسر پیدا کرده بودند. در یکی از معابری که پاتوق بیشتر مصرفکنندگان مواد مخدر صنعتی بود. عدنان 15 سال معتاد بود و در سالهای آخر به شیشه نیز اعتیاد پیدا کرده بود. فرزانه گفت: تمام زندگیام همین یک بچه بود که پدرش را وقتی خیلی کوچک بود اعدام کردند. جرمش حمل مواد مخدر بود، من ماندم و یک بچه یکساله و پایش نشستم و بزرگش کردم تا زندگی کند و بتواند دستش را روی زانویش بگذارد و برای خودش کسی بشود». فرزانه از همان یکسالگی عدنان با قالیبافی و کارگری و کار در مزرعههای روستایشان تلاش کرد خرج زندگیشان را دربیاورد. عدنان که بزرگتر شد کمکخرج مادر شد و درسش را خواند و وقتی به سوم راهنمایی رسید دیگر روستا رونق گذشته را نداشت. فرزانه میگوید: «دیگر کاری نداشتیم که بکنیم. عمههای عدنان گفتند به کرمانشاه برویم و شروع به زندگی کنیم». از همینجا مسیر زندگی آنها عوض میشود. فرزانه مدتی کوتاه در خانه عمه عدنان ساکن میشود تا بتواند کمی دور و بر خودش را جمع و جور کند اما عدنان از همانجا میگوید میخواهد کار کند و دیگر به مدرسه نمیرود. عدنان که همیشه شاگرد اول بود تا سوم راهنمایی درس میخواند و بعد به همراه دو پسرعمهاش در یک کارواش شروع به کار میکند. یکی، دو سال بعد فرزانه متوجه تغییر رفتار عدنان میشود و مشخص میشود عدنان معتاد است. فرزانه میگوید: «من همه کاری کردم، آن زمان دومیلیون تومان پسانداز داشتم. عدنان 17ساله بود که در یک مرکز خوب در کرمانشاه بستریاش کردم تا ترک کند. ترک کرد و به زندگی بازگشت. آن زمان وضعیت سربازی متفاوت بود و ما مجبور شدیم عدنان را به سربازی بفرستیم. از سربازی که برگشت دیگر دیر شده بود و تمام جانش را اعتیاد گرفته بود. صدهزار بار ترکش دادم و صدهزار بار دوباره شروع کردم. بچهای که تمام زندگی و عمر و جوانیام را پایش گذاشته بودم، همان زمان مرد و امروز جنازهاش در سردخانه است». حالا هفت سال میشود که فرزانه به تهران آمده. بیآبروییهای مداوم عدنان در کرمانشاه و همچنین مرگ زنی که فرزانه پرستاریاش را میکرد، آنها را عازم تهران کرد. اجاره یک اتاق در محله شماره 2 و زندگی در یکی از محلات آسیبخیز غرب ایران جز فلاکت چیزی برای آنها نداشت. فرزانه حالا 55ساله است. عدنان دو سال پیش با ریشسفیدی یکی از همسایهها در یک مغازه کهنهفروشی مشغول به کار شد و مادرش برای ضمانت او صدمیلیون تومان سفته گذاشت. سهماه پیش عدنان با بخشی از لوازم نسبتا باارزش کهنهفروشی گموگور شد و صاحب ملک با تشخیص پلیس و کارشناسان نهتنها کار سرقت اموال را به عدنان نسبت داد، بلکه مبلغ برآوردشده حدود 40 میلیون تومان را از فرزانه طلب کرد. فرزانه میگوید: «آن بنده خدا حتی سفتهها را اجرا نمیگذارد اما من باید مبلغ رد مال را بدهم تا سفتههایم آزاد شود.» حالا به فرزانه خبر دادهاند جنازه عدنان در خیابان تهرانسر و زیر یک پل هوایی پیدا شده. او غمگینترین زن زمین است و در چنین شرایطی نیاز به کمک دارد. فرزانه در صورت پرداخت 30 میلیون میتواند سفتههایش را پس بگیرد و با 20 میلیون هم زندگیاش را جمعوجور کند و روزهای بعد از مرگ پسرش را بگذارند. اگر تمایل داشتید به فرزانه کمک کنید، مبالغ اهدایی خود را به شماره کارت 6037991842375630 به نام شهرزاد همتیپلسنگی، خبرنگار گروه جامعه روزنامه «شرق» واریز کنید و در صورت نیاز به اطلاعات بیشتر با شماره 09123345576 تماس بگیرید.
انتهای پیام